چرخه نابرابری اجتماعی؛ دانش آموزانی که در یک کشور اما در دو دنیای کاملاً متفاوت تحصیل میکنند
در دنیای امروز، آموزش دیگر یک امتیاز یا امکان انتخابی نیست، بلکه حقی بنیادین و ابزار اصلی توسعه پایدار و عدالت اجتماعی محسوب میشود. اما وقتی از «عدالت آموزشی» سخن میگوییم، صرفا منظورمان برابری در دسترسی به مدرسه نیست، بلکه بحثی فراتر از حضور فیزیکی در کلاس درس را مطرح میکنیم: کیفیت آموزش، امکانات آموزشی، نقش معلمان، محتوای درسی و حتی فضای روانی یادگیری، همه در این عدالت دخیلند.
در ایران، نظام آموزش و پرورش سالهاست با معضلاتی ساختاری و مزمن دستوپنجه نرم میکند. یکی از اساسیترین چالشها، نبود عدالت آموزشی در سطوح مختلف است؛ موضوعی که بهرغم تأکیدات مکرر سیاستگذاران و اسناد بالادستی، هنوز در عمل محقق نشده و به دغدغهای ملی بدل شده است.
تبعیض جغرافیایی؛ از کجا تا کجا؟! - در حال حاضر، فاصله آموزشی میان استانها و حتی میان مناطق شهری و روستایی بهقدری گسترده است که میتوان گفت دانشآموزان در یک کشور و زیر یک پرچم، اما در دو دنیای کاملا متفاوت تحصیل میکنند.
در حالی که دانشآموزان پایتخت از مدارس هوشمند، کلاسهای فوق برنامه، معلمان با تجربه و منابع متنوع بهرهمند هستند، در مناطق محروم، کلاسهای چندپایه، نبود معلم متخصص، کمبود تجهیزات ابتدایی و حتی نداشتن سیستم گرمایشی مناسب، واقعیتی تلخ اما رایج است. این شکاف، نهتنها کیفیت یادگیری را کاهش میدهد، بلکه چرخه نابرابری اجتماعی را بازتولید میکند. کودکی که در سیستانوبلوچستان یا خوزستان با کمترین امکانات تحصیل میکند، در رقابت کنکور با همتای تهرانی خود، نه با تفاوت استعداد، بلکه با شکاف امکانات میبازد.
عدالت آموزشی فقط توزیع کتاب و صندلی نیست…- عدالت آموزشی تنها به معنای «برابری در ورودی» نیست، بلکه «برابری در خروجی» را نیز شامل میشود.
اگر همه دانشآموزان وارد مدرسه شوند، اما عدهای بهدلیل فقر، تبعیض زبانی، نابرابری جنسیتی یا معلولیت، نتوانند از فرصت آموزش باکیفیت بهرهمند شوند، عدالت آموزشی محقق نشده است. در بسیاری از مناطق، دانشآموزان با زبان مادری متفاوت، مجبور به یادگیری با زبانی رسمی هستند که نه در خانه با آن صحبت میکنند و نه در فرهنگ بومیشان جایگاهی دارد.
نتیجه، افت تحصیلی، ترک تحصیل و از دست رفتن استعدادهایی است که میتوانستند آیندهساز کشور باشند. معلمان، ستون فقرات هر نظام آموزشیاند. اما تا زمانیکه امنیت شغلی، رفاه نسبی و حمایت حرفهای برای معلمان فراهم نشود، نمیتوان انتظار عدالت آموزشی داشت.
معلمی که دغدغه معیشت دارد یا به دلیل سیاستهای ناکارآمد، انگیزهاش را از دست داده، نمیتواند نقش واقعی خود را ایفا کند. از سوی دیگر، سیاستهای آموزشی باید مبتنی بر داده، نیازسنجی محلی و رویکردی مشارکتی باشد. تمرکزگرایی در تصمیمگیری وعدم تفویض اختیار به مناطق، یکی از دلایل شکست طرحهای آموزشی عدالتمحور در کشور بوده است.
رسیدن به عدالت آموزشی، فرآیندی پیچیده و بلندمدت است، اما بدون اراده سیاسی و مشارکت اجتماعی، محقق نخواهد شد. راهکارها میتواند شامل موارد زیر باشد:
۱- تخصیص بودجه عادلانه بر اساس نیازهای منطقهای نه صرفا جمعیت.
۲- توسعه آموزش دو زبانه در مناطق قومیتی برای کاهش افت تحصیلی.
۳- بهبود شرایط معیشتی معلمان و ارتقای جایگاه اجتماعی آنان.
۴- سرمایهگذاری در زیرساخت مدارس روستایی و مناطق محروم.
۵- ایجاد نظام نظارت علمی و دادهمحور برای شناسایی شکافها و تدوین راهکارهای متناسب.
و در نهایت، باید بپذیریم که هیچ جامعهای بدون عدالت آموزشی، به توسعه پایدار، کاهش فقر و انسجام اجتماعی دست نخواهد یافت. آموزش، نردبانی است که اگر تنها برای عدهای قابل دسترس باشد، آیندهای برابر برای همگان ساخته نخواهد شد.
چرخه نابرابری اجتماعی؛ دانش آموزانی که در یک کشور اما در دو دنیای کاملاً متفاوت تحصیل میکنند
نظر شما