10/7/2025 7:43:05 PM

موتورسواری زنان؛ عبور از خیابانی که سال‌ها فقط به نام مردان ثبت شده بود/ بدن زن هنوز در ترافیک تابوها گیر کرده است/ گروهی از نیروهای محافظه‌کار فرهنگی و مذهبی هرگونه حضور بدنی زن در فضای عمومی را «غیراخلاقی» تلقی می‌کنند

در دهه‌های نخست، حضور زنان در خیابان به مثابه پرسه‌زدن یا گذر به نظر می‌رسید. موتور اما چیزی فراتر از گذر است؛ حرکتی که بدن را در معرض فضا قرار می‌دهد، زبانِ فضا می‌شکند و شهر را به عرصه‌ای برای دیده‌شدن بدل می‌کند. در واقع، موتور به تدریج تبدیل به یک ابزار نمادین شد: نه فقط برای تردد، بلکه برای ادعای حق بر فضا، حق بر حرکتِ آزادانه و بازتعریف هویت زنانه در شهر. با گسترش شهرنشینی، فشار اقتصادی و افزایش تراکم ترافیک، موتور به گزینه‌ای اقتصادی‌تر برای تردد تبدیل شد. در بسیاری از مناطق شهری و روستایی، زنان سبک زندگی‌شان را به گونه‌ای چیدند که موتور جزئی از روزمرگی باشد، حتی اگر قانون و نهادهای رسمی با تأکید بر مانع‌تراشی باقی مانده باشند.

محدودیت‌ها و بلاتکلیفی قانونی

از منظر قانون، وضعیت موتورسواری زنان همچنان در هاله‌ای از ابهام است. این خلأ قانونی باعث شده است که زنان علاقه‌مند به موتورسواری یا با ریسک استفاده بدون گواهینامه مواجه شوند یا مجبور شوند به مسیر حقوقی مانند شکایت در دیوان عدالت اداری پناه ببرند. در سال ۱۴۰۴ اما این موضوع وارد بحران جدیدی شد: زمزمه اصلاح قانون، لایحه‌دهی در مجلس و فشار رسانه‌ای افزایش یافته‌اند. برخی نمایندگان عنوان کرده‌اند که اگر مجلس لایحه‌ای برای صدور گواهینامه موتورسیکلت برای بانوان مطرح کند، مخالفتی از نظر قانونی با آن وجود ندارد.

در میان این جغرافیای متناقض، «مهتا بذرافکن»، جامعه‌شناس، دررابطه با دلایل فرهنگی و اجتماعی که سبب شدند موتورسیکلت‌سواری زنان در ایران تاکنون به عنوان یک تابو ضمنی باقی بماند، می‌گوید: «ریشه این تابو را باید در تاریخ مواجهه ایران با مدرنیته جست‌وجو کرد. هرگاه ابزار و فناوری جدیدی وارد جامعه شد، نه فقط به عنوان وسیله‌ای کاربردی بلکه به‌عنوان حاملِ معنا و نشانه‌ای فرهنگی درک شد.

او ادامه می‌دهد: «از سوی دیگر، بدن زن در جامعه ایرانی همواره عرصه‌ای پرتنش برای نمایش یا پنهان‌سازی بوده است. موتور برخلاف سایر وسایل نقلیه محفظه یا کابین ندارد، بدن را در حرکت آشکار می‌کند و به همین دلیل با «نمایش بدن زن» پیوند می‌خورد؛ امری که در فرهنگ مردسالارانه نوعی تهدید تلقی می‌شود. تفاوت موتور با کامیون یا اتوبوس در همین‌جاست: آن‌ها وسایل کارند، اما موتور اغلب با لذت شخصی، آزادی و تجربه فردی فضا همراه است. این تجربه زیسته از آزادی، همان چیزی است که در ناخودآگاه جمعی جامعه، مقاومت برمی‌انگیزد. با این حال، جامعه به تدریج در حال یادگیری است که ابژه‌های فنی را بدون بار جنسیتی ببیند و مالکیت بر ابزار را فارغ از جنسیت بازتعریف کند».

بذرافکن درباره گروه‌هایی ذی‌نفع یا ذی‌نفوذ در فرآیند قانون‌گذاری برای صدور گواهینامه موتور برای زنان اظهار می‌کند: «در هر فرایند تغییر فرهنگی، شبکه‌ای از ذی‌نفوذان و ذی‌نفعان وجود دارد که به‌واسطه ارزش‌ها و منافع‌شان یا مقاومت می‌کنند یا پذیرش را تسهیل.

در مورد موتورسواری زنان، گروهی از نیروهای محافظه‌کار فرهنگی و مذهبی هستند که هرگونه حضور بدنی زن در فضای عمومی را «غیراخلاقی» تلقی می‌کنند. مقاومت آنان بیشتر ریشه در خوانش مردسالارانه از دین و نظم اجتماعی سنتی دارد تا در خود دین. در مقابل، روند اجتماعی در حال پیشروی است. بازار، اقتصاد و سبک زندگی، دینامیسم خود را دارند؛ به تعبیر دیگر، موتورسواری هم تابع منطق عرضه و تقاضاست. هرچه نیاز زنان به تردد مستقل افزایش یابد، فشار اجتماعی برای اصلاح قانون هم بیشتر می‌شود. تجربه مناطق روستایی جنوب کشور – مانند بوشهر – گویای این تحول است: در آنجا زنان سال‌هاست با موتور رفت‌وآمد می‌کنند و جامعه با کمترین تنش آن را پذیرفته است. این نشان می‌دهد که پذیرش فرهنگی نه خطی بلکه جغرافیایی و تدریجی است؛ در برخی نقاط سریع‌تر و در برخی کندتر، اما در نهایت مسیر کلی به سمت نهادینه‌شدن پیش می‌رود».

قانون صرفا ابزار است نه خود عدالت!

بذرافکن درباره سازوکارهای اجرایی، نظارتی و فرهنگی که باید همراه قانون باشند تا تحول واقعی رخ دهد، ادامه می‌دهد: «هیچ قانونی به تنهایی قادر به تولید عدالت جنسیتی نیست. اگر به مفهوم عدالت اجتماعی باور داریم، باید منابع، فرصت‌ها و امکانات به‌صورت برابر در اختیار همه اعضای جامعه باشد. از این منظر، تفکیک جنسیتی قوانین حمل‌ونقل یا خدماتی، نه منطقی است و نه اخلاقی. ضرورتی ندارد قانون مخصوص زنان نوشته شود؛ کافی است قانون موجود به‌درستی و بدون تبعیض اجرا شود».

بذرافکن در ادامه اضافه می‌کند: « برای تحقق واقعی برابری، پیوست فرهنگی ضروری است. قانون بدون تغییر ذهنیت عمومی کارایی ندارد. رسانه‌ها، آموزش عمومی، نهادهای فرهنگی و حتی طراحی شهری باید در جهت عادی‌سازی حضور زن موتورسوار عمل کنند. رسانه‌ها باید از بازنمایی زن موتورسوار به‌عنوان «استثنا» یا «پدیده خاص» پرهیز کنند و آن را در قالب شهروندی عادی نشان دهند. تنها در این صورت، قانون از سطح متن به سطح ذهن جامعه منتقل می‌شود و تحول اجتماعی واقعی رخ می‌دهد».

این جامعه شناس درباره نگاه به موتورسیکلت‌سواری زنان به مثابه یک نماد رهایی جنسیتی اظهار می‌کند:«بی‌تردید، برای بسیاری از زنان، موتورسواری فراتر از یک کنش حمل‌ونقلی است؛ نوعی بازپس‌گیری فضا و بازتعریف بدن در عرصه عمومی است. در جامعه‌ای که بدن زن اغلب به سکون، درون‌گرایی و محصور بودن در فضاهای بسته نسبت داده شده، موتورسواری نوعی حرکتی روزمره است که ساختارهای نمادین را به چالش می‌کشد. این کنش، بخشی از سیاست بدن است: زن از جایگاه ناظر منفعل خارج و به فاعلِ حرکت و دیده‌شدن تبدیل می‌شود. در سطح نمادین، موتورسیکلت به ابزاری برای تصاحب خیابان، شهر و فضا بدل می‌شود؛ جایی که پیش‌تر عمدتاً مردانه تصور می‌شد. در این معنا، موتورسواری نه صرفاً نماد «رهایی» بلکه نشانه‌ای از خودمختاری و حق انتخاب بدن و فضاست. تأثیر آن در سیاست هویت زنان چشمگیر است؛ زیرا به بازتعریف تصویر زن در حافظه جمعی و گفتمان عمومی می‌انجامد — از زن محدود به زن در حرکت».


موتورسواری زنان؛ عبور از خیابانی که سال‌ها فقط به نام مردان ثبت شده بود/ بدن زن هنوز در ترافیک تابوها گیر کرده است/ گروهی از نیروهای محافظه‌کار فرهنگی و مذهبی هرگونه حضور بدنی زن در فضای عمومی را «غیراخلاقی» تلقی می‌کنند

برچسب‌ها

نظر شما


مطالب پیشنهادی