در این این یادداشت به قلم میکل ویلا آمده است: در همه دوازده روز جنگ اسرائیل و آمریکا علیه ایران یکی از قدرتهایی که تا حد زیادی در مناقشات غایب بوده، چین است. پکن با وجود ابراز حمایت نسبی از تهران و محکوم کردن اسرائیل، در بیشتر موارد، نظارهگر بوده است.هر چند حالا و پس از این جدال دوازده روزه اخباری مبنی بر خرید ۴۰ فروند جنگنده J-10C توسط ایران از چین در رسانههای منطقهای و بینالمللی منتشر شده است. همزمان، گزارشهایی از بازدید مقامات ایرانی از سامانه دفاع موشکی HQ-9 در چین به گوش میرسد. اما در طول ارتباطات هفتههای گذشته با عمان، پکن تمایل خود را برای شرکت در مذاکرات گستردهتر صلح منطقهای ابراز کرد. در همین حال، چین حتی پس از تماس تلفنی بین شی جین پینگ و ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، یک پیشنهاد صلح چهار مادهای منتشر کرد. با این حال، این پیشنهاد در همان ظرافتهای مبهم دیپلماتیکی که پکن برای هر بحران بینالمللی - از جمله اوکراین - استفاده میکند، بدون اینکه به اقدام عملی منجر شود، پوشیده شده بود .
محوریت چین در زنجیرههای تأمین جهانی، همراه با نارضایتی بینالمللی از تعرفههای دونالد ترامپ، این ایده را در میان چپگرایان جهان سومی تقویت کرده است که پکن میتواند رهبری جهانی علیه «امپریالیسم» آمریکا را بر عهده بگیرد. ایران به نظر میرسد متحد طبیعی برای این هدف باشد، اما دیدگاه چین به عنوان یک قهرمان ضد امپریالیستی معمولاً بیشتر در مورد رویاهای تحسینکنندگان بینالمللی است تا خود چین. در واقع، سیاست خارجی پکن تمایل دارد منافع را بر اتحادها اولویت دهد. این سیاست عملگرایانه، معاملهگرایانه و در نهایت خودمحور است، نه اینکه از ائتلاف بزرگتری از کشورهای جنوب جهان حمایت کند.
مورد سوریه میتواند به پیشبینی چگونگی بازی چین در ایران کمک کند. در طول جنگ داخلی که در سال ۲۰۱۱ آغاز شد، پکن از بشار اسد، رئیس جمهور وقت، حمایت دیپلماتیک و لفظی کرد و قرار بود در بازسازی سوریه نقشی ایفا کند. حتی در آخرین روزهای حکومت اسد، چین تمایل خود را برای حمایت از دولت ابراز کرد - اما در نهایت هیچ اقدامی انجام نداد. با سرنگونی اسد، پکن بیسروصدا در حال وفق دادن خود با واقعیت جدید است. در ماه فوریه، مقامات حزب کمونیست چین با نمایندگان دولت موقت سوریه دیدار کردند تا عادیسازی روابط را بررسی کنند. به نظر میرسد این همان کاری است که چین با ایران هم انجام خواهد داد.
البته، یک واقعیت مادی در پشت موضع تردیدآمیز چین در مورد ایران وجود دارد. پکن از تهران نفت میخرد، اما تنها هفتمین تأمینکننده بزرگ آن است؛ ایران همچنین نقش ثانویهای در ابتکار کمربند و جاده ابریشم ایفا میکند و چین مسیرهای زیرساختی خود را برای دور زدن نظام ایران متنوع میکند.
نکته کلیدی در اینجا تهدیدهای ایران برای بستن تنگه هرمز است: از آنجا که آمریکا در مورد انرژی کاملاً مستقل است، هرگونه اختلال جدی در مسیرهای حمل و نقل نفت، چین را بسیار بیشتر از آمریکا متحمل زیان خواهد کرد. شاهرگ حیاتی نفت و گاز پکن از طریق پادشاهیهای سنی خلیج فارس ، مانند عربستان سعودی و امارات متحده عربی، عبور میکند. این کشورها به مداخله آمریکا بیاعتماد هستند، اما روابط دوستانه خود را با واشنگتن حفظ میکنند و بنابراین کمتر احتمال دارد که هدف عملیاتهایی با حمایت خارجی قرار گیرند. از آنجا که آنها تجارت را در اولویت بالاتری نسبت به نظام قرار میدهند، شرکای ارزشمندی برای چینیها هستند.
در صورت جنگ آشکار با آمریکا، چین ممکن است نظام ایران را در کنار خود ترجیح دهد تا صرفاً مشارکتهای تجاری ارائه شده توسط پادشاهیهای خلیج فارس. با این حال، هزینههای درگیر شدن در خاورمیانه از هرگونه سود حاشیهای فرضی بیشتر است. در همین حال، اگر ترامپ تصمیم بگیرد که آمریکا را بیشتر از این درگیر این تنشها کند، حتی ممکن است به پکن کمک کند. چنین اقدامی پایگاه داخلی MAGA را از هم میپاشد و در نتیجه رئیس جمهور ایالات متحده را در موقعیت ضعیفتری در مذاکرات تجاری قرار میدهد.
با منحرف شدن منابع و توجه آمریکا از جبهه هند و اقیانوس آرام، چین زمان و فضای لازم برای تحکیم قدرت منطقهای و تعمیق پایگاه فناوری خود را خواهد داشت. سپس، با توجه به اینکه نگاههای بینالمللی به خاورمیانه دوخته شده است، این کشور در موقعیت مناسبی برای اجرای آنچه مدتهاست برنامه شی جین پینگ بوده است، یعنی تصرف تایوان، قرار خواهد گرفت.
در جنگ اسرائیل با ایران، چین کجا بود؟
نظر شما