محسن مهدیان نوشت: خدا رحمت کند امام را. معیاری ساده و جاودانه به ما داد: نگاه کنید دشمن کجا آتش میریزد؛ همانجا حق است. همین قاعده هم راه است و هم محک صداقت.
امروز ماجرای همایون شجریان پیش روی ماست. دیروز آتش دشمن بر او بود؛ بر خوانندهای که از وطن گفت و بیپروا ایستاد. هرکس صدایش را دوست داشت یا حتی منتقدش بود، شجاعتش را ستود. اما امروز، با تصمیم دولت برای جابهجایی کنسرت از میدان آزادی به ورزشگاه آزادی، صحنه تغییر کرد. تیرها حالا سوی شهرداری است. همانهایی که دیروز مخالف برگزاری بودند، امروز اشک تمساح میریزند و میگویند: «نظام صدای شجریان را خفه میکند.» بدتر آنکه عدهای در داخل پژواک همان خناسان شدهاند.
اما چرا باید شهرداری مخالف باشد؟ واقعا پیش خودمان چه فکر میکنیم؟ این توانایی عجیب در تبدیل فرصت به تهدید از کجا آمده است؟ فرض کنیم شهرداری یا هر نهاد دیگری گفته باشد: برای شکوه بیشتر برنامه، تدبیر لازم است. آیا این یعنی مخالفت با موسیقی؟ با شجریان؟
مگر میشود چنین برنامه حساسی را بیقاعده برگزار کرد؟ مگر نه اینکه برای راهپیماییهای غدیر یا مراسم امامرضاییها از ماهها پیش کار جمعی میکنیم؟ چرا اینجا غفلت شد؟ وفاق اجرایی در همین همافزاییهاست.
دولت تصمیم درستی گرفت و مکان را تغییر داد. حالا این وسط دیگر نهادها چه گناهی دارند؟ ظاهرا گنه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مسگری.
از دشمن انتظار دیگری نیست؛ اما در داخل چرا؟ این چه وفاقی است که تنها وقتی به نفع گروهی شد، فریاد میشود و وقتی به ضررشان بود، خاموش؟
بیایید این قاعده ساده را از یاد نبریم: ببینید دشمن کجا آتش میریزد؛ همانجا بایستید، همانجا صف ببندید. آنگاه وفاق نه شعار که حقیقتی جاری در میدان خواهد بود.
راهپیمایی غدیر شد، کنسرت همایون نشد، چرا؟
نظر شما