8/13/2025 10:17:25 AM

افسردگی شما به ژن های همسرتان هم ربط دارد

ژنتیک اجتماعی نگاه ما به هویت انسان را دگرگون کرده و مرز بین طبیعت و تربیت را برمی‌دارد.

از زمانی که فرانسیس گالتون دوگانهٔ «طبیعت یا تربیت» را وارد زبان علم کرد، این تصور رایج شد که هویت انسان یا از ژن‌ها شکل می‌گیرد یا از محیط. شاید امروز بدیهی به نظر برسد که ترکیب این دو عامل تعیین‌کنندهٔ مسیر زندگی ماست، اما شاخه‌ای نوظهور به نام «ژنتیک اجتماعی» از چیزی فراتر سخن می‌گوید: از درهم‌تنیدگی عمیق و بازخوردی ژن‌ها و محیط، به‌گونه‌ای که هیچ‌یک بدون دیگری معنا ندارد. دالتون کانلی، جامعه‌شناس دانشگاه پرینستون، نشان می‌دهد که حتی ژن‌های اطرافیان مانند دوستان، همکلاسی‌ها و همسر می‌توانند به‌اندازهٔ ژن‌های خود ما بر سلامت روان یا مسیر تحصیلی‌مان اثر بگذارند. این نگاه تازه فقط مرزهای علم را جابه‌جا نمی‌کند بلکه پیامدهایی بنیادین برای سیاست‌گذاری، عدالت اجتماعی و تصمیم‌های روزمرهٔ والدین نیز به همراه دارد.



دالتون کانلی، نیویورک تایمز — از ۱۵۰ سال پیش که فرانسیس گالتون عبارت «طبیعت در برابر تربیت» را ابداع کرد، بحث دربارۀ اینکه چه چیزی ما را شکل می‌دهد بر علوم انسانی سیطره داشته است.

آیا همان‌طور که طرفداران وراثت می‌گویند، ژن‌ها سرنوشت ما را تعیین می‌کنند؟ یا ما همچون لوحی نانوشته به دنیا می‌آییم و تنها توسط آنچه در خانه و محیط اطراف خود تجربه می‌کنیم شکل می‌گیریم؟ این سؤالات و امثالهم ابتدا در مباحث علمی مطرح شدند تا اینکه به‌سرعت گسترش یافتند و به موضوعی بدل شدند که هر کسی آن‌ها را به دلخواه خود تعبیر می‌کرد و در استدلال‌هایش به کار می‌برد-از استدلال دربارۀ ارادۀ آزاد گرفته تا نژاد، نابرابری، و اینکه آیا سیاست‌های عمومی می‌توانند شرایط را برابر کنند یا آیا اصلاً باید شرایط را برابر کنند یا نه.

اما، امروزه شاخه‌ای جدید از علم در حال برهم‌زدن این جدال است -نه با اعلام پیروزی یک طرف بر دیگری، و نه حتی با پذیرش تساوی، بلکه با نشان‌دادن اینکه این دو دیدگاه هیچ‌گاه در تقابل نبوده‌اند. طبق این دیدگاه جدید، طبیعت و تربیت حتی کاملاً قابل تفکیک نیستند، زیرا ژن‌ها و محیط به‌تنهایی عمل نمی‌کنند؛ آن‌ها بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند و تا حد زیادی یکدیگر را می‌سازند.

این حوزۀ جدید «ژنتیک اجتماعی»1 نام دارد، تلفیقی از علوم رفتاری و ژنتیک که من بیش از یک دهه با آن درگیر بوده‌ام. این حوزه هنوز در مراحل ابتدایی خود قرار دارد، اما مفاهیم فلسفی‌اش حیرت‌انگیز است. این حوزه می‌تواند بسیاری از دانسته‌های ما دربارۀ اینکه چه کسی هستیم و چگونه به اینجا رسیده‌ایم را از نو تعریف کند. با وجود تمام صحبت‌ها دربارۀ مهندسی کروموزوم‌های ما در آینده و خیال‌پردازی‌های علمی-تخیلی دربارۀ کودکان طراحی‌شده که مهدکودک‌ها را پر خواهند کرد، این تغییر پارادایمی واقعی است -و همین حالا هم در حال وقوع است.

از قرار معلوم، ژن‌ها صرفاً درون بدن ما نیستند که تعیین می‌کنند که چه کسی شویم -بلکه تا حدی بر محیط‌هایی که در جست‌وجویشان هستیم یا ایجاد می‌کنیم نیز تأثیر می‌گذارند.

تصور کنید کودکی با دو نسخۀ فعال از ژنی به نام ACTN۳، موسوم به «ژن دوندگان سرعت»، متولد شود. احتمال دارد که در دوران دبستان در بازی گرگم‌به‌هوا و هر مسابقه‌ای پیروز شود و هنگام یارگیری تیم‌ها همیشه اولین انتخاب باشد. احتمالاً والدین و مربیانْ چنین کودکی را به پیوستن به یک تیم ورزشی تشویق کنند و او نیز، با دریافت بازخوردهای مثبت، انگیزۀ بیشتری برای تمرین پیدا کند. در دبیرستان وارد تیم‌های اصلی دوومیدانی و فوتبال می‌شود، و هرچه درخشان‌تر ظاهر شود، فرصت‌های بیشتری برای آموزش و مربیگری در اختیارش قرار می‌گیرد.

البته، عوامل مختلفی ممکن است باعث شود که او ورزش را کنار بگذارد -مثلاً آسیب‌دیدگی یا محیط تیمی مسموم. اما اگر ادامه دهد، موقعیت او در یک تیم دانشگاهی مطرح صرفاً نتیجۀ ژن‌هایش یا تلاش‌های شخصی‌اش نخواهد بود. بلکه حاصل تأثیر ژن‌های او بر محیط اطرافش، که فرصت‌ها و افراد خاصی را در مسیرش قرار داده‌اند، و همچنین تأثیر محیط بر نحوه و میزان بروز استعدادهای ژنتیکی او خواهد بود.

این یک چرخۀ بازخوردی پیوسته است که در آن نه طبیعت و نه تربیت هیچ‌کدام ماهیت ثابتی ندارند.

گاهی، این چرخۀ بازخوردیِ طبیعت-تربیت ممکن است پیامدهای ناخوشایندی داشته باشد. جای تعجب نیست که شکست‌های سنگین -مانند ازدست‌دادن شغل یا پایان یک رابطۀ زناشویی- می‌توانند افراد را به افسردگی بکشانند. اما آنچه مرا شگفت‌زده کرد این بود که افرادی که از نظر ژنتیکی استعداد بیشتری برای افسردگی دارند بیشتر در معرض چنین شکست‌هایی قرار می‌گیرند که همین، به‌نوبۀ خود، افسردگی آن‌ها را تشدید می‌کند. این بدان معنا نیست که آن‌ها مقصرند، بلکه نشان می‌دهد که نحوۀ سیم‌کشی مغز ما و جهانی که در آن زندگی می‌کنیم ارتباط تنگاتنگی با هم دارند.

بخشی از این پژوهش که واقعاً مرا شگفت‌زده کرد این است که محیط ما تا حدی از ژن‌های اطرافیانمان تشکیل شده است. ژن‌های دوستان، شریک زندگی، و حتی همسالان ما بر ما تأثیر می‌گذارند. پژوهش‌های اولیه‌ای که در آن‌ها مشارکت داشتم نشان می‌دهند که ژن‌های همسر شما تقریباً به‌ اندازۀ یک‌سوم ژن‌های خودتان بر احتمال ابتلای شما به افسردگی تأثیر دارند. همچنین پژوهش دیگری که در آن‌ نقش داشتم نیز حکایت از آن دارد که در یک دبیرستان حضور چند دانش‌آموز با زمینۀ ژنتیکیِ سیگارکشیدن می‌تواند میزان مصرف سیگار را در کل آن پایۀ تحصیلی افزایش دهد -حتی در میان دانش‌آموزانی که مستقیماً با این افراد آشنا نیستند. این پدیده مانند آتشی است که از طریق شبکۀ اجتماعی، با جرقه‌ای ژنتیکی، گسترش می‌یابد.

پس می‌توان گفت که محیط اجتماعی هر فرد تحت تأثیر ژنتیک اطرافیانش است -و برعکس.

زمانی که دانشمندان شروع به رمزگشایی ژنوم انسان کردند، بسیاری تصور کردند که بحث طبیعت در برابر تربیت به پایان رسیده و طرفداران وراثت‌گرایی عملاً پیروز شده‌اند و به‌زودی نقشۀ ژنتیکی همه‌چیز را خواهیم دانست: چاقی، هوش، استعداد ابتلا به بیماری‌های مزمن، و حتی ویژگی‌های شخصیتی فردی. شرکت‌های داروسازی نیز داروهایی تولید خواهند کرد که می‌توانند گروه کوچکی از ژن‌هایی که موجب بیماری‌هایی مانند آرتروز، بیماری‌های قلبی، یا اسکیزوفرنی می‌شوند را هدف قرار دهند و پایان بیماری‌ها در شرف وقوع خواهد بود.

اما مسئله به این سادگی‌ها نبود. این پیامدها صرفاً حاصل غلبۀ چند ژن محدود نیستند، بلکه حاصل سیطرۀ هزاران گونۀ ژنی متفاوت در سراسر کروموزوم‌ها هستند، که تعدادشان آن‌قدر زیاد است که نمی‌توان آن‌ها را به‌سادگی از بین برد. با‌این‌حال، دانشمندان در این بررسی دستاورد جالب‌توجهی داشتند. حدوداً از سال ۲۰۰۹، آن‌ها راهی پیدا کردند تا تمام این تأثیرات ژنتیکی کوچک را در یک معیار خلاصه کنند و آن را «شاخص پلی‌ژنیکی» نامیدند. می‌توان آن را به‌مثابۀ نمرۀ اعتباری فایکو2 برای‌ ویژگی‌های زیست‌شناختی خود در نظر گرفت. یا بهتر بگوییم: مجموع نمرات، زیرا برای هر نتیجه‌ای که بتوان اندازه‌گیری کرد، یک شاخص پلی‌ژنیکی متفاوت وجود دارد.

دانشمندان درمورد نحوۀ استفاده از این دادۀ جدید یا اینکه آیا می‌توان آن‌ را به‌طرزی بی‌طرفانه برای همۀ جمعیت‌ها به کار برد یا نه توافق ندارند. اما امروزه، حدود ۶۰۰۰ مطالعه شاخص‌های پلی‌ژنیکی را برای بیش از ۳۵۰۰ ویژگی شناسایی کرده‌اند، از عادات خواب گرفته تا راست‌دست یا چپ‌دست بودن و برون‌گرایی. این شاخص‌ها، به هیچ وجه، پیشگوهای قطعی نیستند. آن‌ها نمی‌توانند چیزی را با قطعیت بگویند و در برخی حوزه‌ها، حداقل در حال حاضر، حتی نمی‌توانند اطلاعات مفیدی ارائه دهند. اما می‌توانند سرنخ‌های وسوسه‌کننده‌ای بدهند. به عنوان نمونه، شاخص پلی‌ژنیکی برای میزان تحصیلات -یعنی اینکه فرد تا کجا تحصیلاتش را ادامه می‌دهد- را در نظر بگیرید. پژوهشی که من در آن شرکت داشتم نشان داد که در میان بزرگسالانی که نمراتشان در پایین‌ترین دهک این شاخص قرار داشت، تنها ۷ درصد مدرک دانشگاهی داشتند. در‌حالی‌که در میان کسانی که نمراتشان در بالاترین دهک بود، این عدد ۷۱ درصد بود. این شکاف قابل‌توجهی است.

در‌عین‌حال، این شاخص سرنوشت قطعی افراد را تعیین نمی‌کند. کاملاً روشن است که ژن‌ها به‌تنهایی برای توضیح مسیر زندگی افراد کافی نیستند، حتی اگر روزی داده‌های ما از آنچه که این حوزۀ نوپا تاکنون ارائه داده است بسیار دقیق‌تر شوند.

همان‌طور که حوزۀ «ژنتیک اجتماعی» نشان می‌دهد، این شاخص‌های پلی‌ژنیکی چیزهای زیادی را آشکار می‌کنند و درعین‌حال اطلاعات اندکی در اختیار ما می‌گذارند. پس با آن‌ها چه باید کرد؟

اگر پزشکان از این شاخص‌ها برای شناسایی افرادی که در معرض خطر بالای بیماری‌های قلبی هستند استفاده کنند و، مدت‌ها قبل از رسیدن به مرحلۀ خطر، برنامه‌های پیشگیری را برای آن‌ها آغاز کنند، این شاخص‌ها احتمالاً چندان بحث‌برانگیز نخواهند بود. اما اگر شرکت‌های بیمۀ عمر بخواهند حق بیمه را بر اساس ریسک ژنتیکی سکته تنظیم کنند، اوضاع پیچیده‌تر می‌شود.

از اینجا به بعد، مسائل گیج‌کننده‌تر می‌شوند. آیا بانک‌های اهداکنندۀ اسپرم و تخمکْ ویژگی‌های ژنتیکی را بر اساس مبلغی که مشتریان مایل به پرداخت آن هستند بهینه‌ خواهند کرد؟ آیا مدارس نخبگان، با سوءبرداشت از معنای شاخص‌های پلی‌ژنیکی، از آن‌ها برای ثبت‌نام متقاضیان استفاده خواهند کرد؟ دور از تصور نیست که روزی اپلیکیشن‌های دوستیابی از صفحۀ پروفایل‌های کاربران به صفحۀ شاخص‌های ژنتیکی‌شان لینک دهند. و ازآنجاکه خانواده‌های ثروتمند اولین کسانی خواهند بود که به این ابزارها دسترسی پیدا می‌کنند، نابرابری اجتماعی می‌تواند عملاً در دی‌ان‌اِی ما رمزگذاری شود. در این صورت، ممکن است با این داده‌های محدود بتوان سرنوشت زندگی افراد را پیش‌بینی کرد -اما به بدترین دلایل ممکن و با پیامدهایی وحشتناک.

همۀ این‌ها باعث شدند، نه سال پیش، پای من به یک کلینیک باروری باز شود.

به‌عنوان دانشمند علوم اجتماعی، مدت‌ها به مطالعۀ محیط زندگی افراد پرداخته‌ام. به‌عنوان زیست‌شناس، در آزمایشگاه روی دی‌ان‌اِی تحقیق کرده‌ام. و به‌عنوان والد، همۀ این‌ها را به خانه آورده‌ام و پژوهش‌ها را در زندگی واقعی امتحان کرده‌ام (بچه‌هایم معمولاً با من کنار می‌آیند).

وقتی من و همسرم تصمیم گرفتیم روش لقاح مصنوعی را امتحان کنیم، من تازه وارد حوزۀ ژنتیک اجتماعی شده بودم. شیفتۀ فناوری جدید شاخص‌های پلی‌ژنیکی بودم، اما هنوز نمی‌دانستم که این شاخص‌ها تنها بخش کوچکی از مسئله را نشان می‌دهند. بنابراین، مقاله‌‌ای علمی دربارۀ نحوۀ محاسبۀ این شاخص‌‌ها به پزشکمان دادم و از او خواستم که جنین‌ها را از نظر استعداد ژنتیکی برای اوتیسم و اسکیزوفرنی غربال کند.

همسرم از شدت ناراحتی چهره در هم کشید. پزشک هم دقیقاً همان نگاهی را به من انداخت که احتمالاً تصورش را می‌کنید.

ای‌کاش می‌توانستم بگویم که در همان‌جا متوقف شدم و دیگر ادامه ندادم، که سعی نکردم برای توضیح منظورم خلاصۀ فیلم علمی-تخیلی «گاتاکا» محصول سال ۱۹۹۷ را تعریف کنم -اما متأسفانه چنین نشد. با لحنی جدی، جمله‌ای را نقل کردم که مشاور ژنتیک در فیلم به والدین شخصیت ایتن هاوک می‌گوید: «این کودک هنوز همان شماست، فقط بهترین نسخۀ شما».

من تا حدی صرفاً از روی کنجکاوی علمی این کار را می‌کردم: اگر می‌توانستیم اولین نوزاد بهینه‌سازی‌شده با شاخص‌های پلی‌ژنیکی را در جهان به دنیا بیاوریم، چه می‌شد؟ اما اضطراب شخصی هم بی‌تأثیر نبود. من پدری نسبتاً مسن بودم و نگران خطرات شناخته‌شده‌ای بودم که سن من می‌توانست برای فرزندمان ایجاد کند. حتی به پزشک پیشنهاد دادم که دربارۀ پروندۀ ما مقاله‌ای برای مجله‌ای پزشکی بنویسد، که در همین اثنا همسرم فوراً از زیر میز ضربه‌ای به پایم زد.

در ملاقات بعدی‌مان، پزشک صحبت‌های مرا قطع کرد. کلینیک این توانایی را نداشت که جنین‌ها را به این روش غربالگری کند. درعوض، آن‌ها جنین‌ها را زیر میکروسکوپ قرار می‌دادند و جنینی را که از نظر ظاهری متقارن‌تر به نظر می‌رسید انتخاب می‌کردند. این روش برای من کاملاً غیرعلمی به نظر می‌رسید.

من چشم به دی‌ان‌اِی دوخته بودم، اما هنوز درک نکرده بودم که تا چه حد ژن‌هایی که فرزند ما به ارث می‌برد و محیطی که در آن بزرگ می‌شود از طریق یک چرخۀ بازخورد عظیم به هم مرتبط‌اند و چگونه کودکان حتی درون خانواده‌هایشان محیط‌های خاص خود را شکل می‌دهند.

سال‌ها بعد از ماجرای کلینیک باروری، من با همکاری آستا برینهولت، دانشمند علوم اجتماعی دانمارکی، بررسی کردیم والدین چگونه با فرزندانشان تعامل می‌کنند. ما دریافتیم کودکانی که ژن‌هایی دارند که با موفقیت بیشتر در مدرسه مرتبط است از والدین خود مشارکت ذهنی بیشتری دریافت می‌کنند، نسبت به کودکان دیگر در همان خانواده که این ژن‌ها را ندارند. این چرخۀ بازخورد از ۱۸ماهگی آغاز می‌شود، قبل از هر گونه ارزیابی رسمی از توانایی‌های تحصیلی. نوزادانی که شاخص‌های پلی‌ژنیکی‌شان نوید ادامۀ تحصیلات در آینده را می‌دهد، بیش از خواهران و برادرانشان که این ژن را ندارند، پدرومادرشان را وادار می‌کنند برایشان کتاب بخوانند و با آن‌ها بازی کنند. درنتیجه، این توجه اضافی به این کودکان کمک می‌کند تا ظرفیت کامل این ژن‌ها را تحقق بخشند، یعنی در مدرسه موفق شوند. به عبارت دیگر، صرفاً والدین فرزندان خود را تربیت نمی‌کنند -بلکه کودکان نیز والدین خود را به‌طرزی نامحسوس و به‌واسطۀ ژن‌هایشان تربیت می‌کنند.

حتی دوران تاریخی و شرایط اجتماعی که یک کودک در آن متولد می‌شود -محیط گسترده‌تر آن‌ها- می‌تواند بر نحوۀ بروز یا عدم بروز ژن‌هایشان تأثیر بگذارد.

مثلاً، شاخص‌ پلی‌ژنیکی مرتبط با وزن را در نظر بگیرید. صد سال پیش، زمانی که کالری‌ کمتری در دسترس بود و کار یدی بیشتر رایج بود، ژن‌ها نقش زیادی در پیش‌بینی اینکه چه کسی لاغر یا چاق خواهد شد ایفا نمی‌کردند. اکثریت قریب به اتفاق مردم لاغر بودند. اما امروزه که هم انواع‌واقسام سالادها و هم فراپوچینوها به‌وفور در دسترس‌اند می‌بینیم که بی‌ام‌آی افراد تفاوت بیشتری با یکدیگر دارد -همچنین پژوهشی که من رهبری کرده‌ام نشان می‌دهد که شاخص‌های پلی‌ژنیکی در تعیین بی‌ام‌آی نقش بیشتری نسبت به گذشته ایفا می‌کند.

بینشِ محوری ژنتیک اجتماعی این است: تنها ژن‌ها کافی نیستند تا این نتایج را تعیین کنند و همچنین محیط هم کافی نیست، اما این فقط به این دلیل نیست که طبیعت و تربیت هر دو بر فرد تأثیر می‌گذارند. به این دلیل است که آن‌ها بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند، به طوری که طبیعت بر نحوۀ تجربۀ ما از تربیت و تربیت بر نحوۀ بروز طبیعت ما تأثیر می‌گذارد.

مثلاً سیگارکشیدن را در نظر بگیرید. در سال ۱۹۵۰، تقریباً نیمی از آمریکایی‌ها سیگار می‌کشیدند. سیگارکشیدن فعالیتی رایج بود که ژنتیک در تعیین اینکه چه کسی این کار را انجام می‌دهد یا نمی‌دهد نقش زیادی ایفا نمی‌کرد. این موضوع پس از گزارش پزشکی در سال ۱۹۶۴ درمورد خطرات سیگارکشیدن (و مداخلات بعدی) تغییر کرد. امروزه کمی بیش از یک‌دهم مردم آمریکا سیگار می‌کشند. این کار اکنون عمل خاص‌تری است. در چنین شرایطی، تحقیقات من نشان داده‌اند که میانگین شاخص‌های پلی‌ژنیکی مرتبط با سیگارکشیدن در سیگاری‌ها نسبت به بقیۀ جمعیت بیشتر است.

در هر دوی این مثال‌ها، هرچه محیط فرصت‌ها و اطلاعات بیشتری فراهم کند -هرچه محیط‌ها متنوع‌تر شوند- نقش ژنتیک در دسته‌بندی ما به گروه‌های مختلف بیشتر می‌شود.

این دسته‌بندی حتی از نظر محل زندگی نیز در حال وقوع است. عوامل مختلف زیادی بر تصمیم افراد برای جست‌وجوی فرصت‌ها و ترک مکان‌هایی که در آن‌ها زندگی می‌کنند تأثیر می‌گذارند. آموزش یکی از این عوامل است: مطالعات، از جمله یکی از مطالعاتی که من در آن‌ شرکت داشته‌ام، نشان می‌دهند افرادی که تحصیلات بیشتری دارند بیشتر احتمال دارد که این انتخاب را انجام دهند. ازآنجاکه می‌دانیم ارتباطی، هرچند ضعیف، بین شاخص‌های پلی‌ژنیکی مرتبط با ادامۀ تحصیلات و میزان پیشرفت افراد در تحصیلاتشان وجود دارد، مطالعات نشان داده‌اند مهاجرت دیپلمه‌ها نیز تا حدی به معنای مهاجرت ژن‌هاست. در نتیجۀ این مهاجرت‌ها جوامع نه‌تنها از نظر اقتصادی قطبی می‌شوند، بلکه ممکن است از نظر زیست‌شناختی نیز قطبی شوند. اگر چنین باشد، این امر پیامدهای جدی برای فرصت‌های اقتصادی خواهد داشت که سیاست عمومی باید با آن‌ها مقابله کند.

دسته‌بندی ژنتیکی حتی در زندگی‌های شخصی ما نیز در حال وقوع است. با نگاه به سرتاسر ژنوم، مردم در ایالات‌متحده معمولاً با افرادی با ویژگی‌های ژنتیکی مشابه یا حتی بسیار مشابه خودشان ازدواج می‌کنند، به طوری که می‌توان گفت همسر هر فرد به‌طور متوسط از نظر ژنتیکی گویی نوه‌عموی [نوه‌‌عمه، نوه‌خاله، نوه‌دایی] خود اوست. یک پروژۀ تحقیقاتی دیگر که من در آن مشارکت داشتم نشان داد که از نظر شاخص‌های پلی‌ژنیکی مرتبط با ادامۀ تحصیلات، همسر هر فرد بیشتر شبیه به عموزادۀ [عمه‌زاده، خاله‌زاده، دایی‌زاده] اوست؛ از نظر شاخص‌های پلی‌ژنیکی قد، بیشتر شبیه به خواهر و برادر ناتنی.

کسانی که نسبت به این تکنولوژی بدبین‌اند معتقدند علمِ شاخص‌های پلی‌ژنیکی ما را گرفتار آینده‌ای می‌کند که هیچ توجهی ندارد به محیطی که ژن‌ها در آن خود را بروز می‌دهند، به فردی که این ژن‌ها را دارد، به انتخاب‌هایی که می‌کنیم و به احساساتی که تجربه می‌کنیم. این آینده‌ای دیستوپیایی است، مانند فیلم «گاتاکا»، اما بدون طراحی فوق‌العاده مینیمالیستی و زیبای آن.

من اما خوش‌بین‌ترم. من باور دارم علم به اینکه محیط چگونه بر نحوۀ بروز دی‌ان‌اِی تأثیر می‌گذارد این فرصت را به ما می‌دهد که مسیرهای ژنتیکی خود را تغییر دهیم.

اگر من فرزندم را غربالگری می‌کردم و می‌فهمیدم که او از نظر پتانسیل موسیقایی ذاتی فوق‌العاده است، او را از دوران کودکی به آموزش پیانو می‌بردم (و حداقل می‌فهمیدم که پیانو علاقه دارد یا نه). اگر می‌فهمیدم که او در معرض خطر بالای اعتیاد به مواد مخدر است، وقتی بزرگ شد، مطمئن می‌شدم که می‌داند باید از این داروها برای کاهش درد پرهیز کند. اگر مهدکودک‌ها می‌توانستند دانش‌آموزان را از نظر شاخص‌ پلی‌ژنیکی خوانش‌پریشی غربالگری کنند، می‌توانستند برای آن‌هایی که در معرض خطر بالای این ناهنجاری هستند پشتیبانی ویژه‌ای فراهم کنند -آن هم خیلی زود، زمانی که می‌تواند مؤثرتر باشد، نه بعد از اینکه آن‌ها عقب مانده‌اند و کم‌کم احساس بدی به خود پیدا کرده‌اند.

ما قطعاً به سیاست‌های قوی نیاز داریم تا از سوءاستفادۀ شرکت‌های بیمه، کمیته‌های پذیرش و ادارۀ پلیس از شاخص‌های پلی‌ژنیکی جلوگیری کنند، چراکه برخی از مؤسسات قطعاً تلاش خواهند کرد که این کار را انجام دهند. اما درمجموع، من واقعاً باور دارم که دانش -درمورد پیش‌زمینه‌های ژنتیکی و چگونگی تأثیر محیط‌ها بر آن‌ها- می‌تواند قدرت باشد.

در سال ۲۰۱۹، سه سال پس از مراجعه به کلینیک باروری، پسرمان به دنیا آمد. او به روال طبیعی به دنیا آمد، بدون انتخاب یا غربالگری پلی‌ژنتیک.

سال بعد، اولین کودک با استفاده از بهینه‌سازی شاخص‌های پلی‌ژنیکی به دنیا آمد. نامش آئورا بود. برخی از کلینیک‌های باروری اکنون این غربالگری را به عنوان بخشی از خدمات خود ارائه می‌دهند. پدر آئورا به وایرد گفت که به نظرش غربالگری جنین‌ها «نیاز به فکرکردن ندارد و واضح است که باید انجام شود».

با توجه به آنچه درمورد امکان‌های بالقوه و حیرت‌انگیز تکنولوژی شاخص‌های پلی‌ژنیکی آموخته‌ام -همچنین درمورد محدودیت‌های آن و پتانسیل سوءاستفاده از آن- من دیگر این‌طور فکر نمی‌کنم.

هر شب، زمانی که پسرم موقع خواب در بغلم منتظر است برایش قصه بگویم، خوشحالم از اینکه اجازه دادیم سرنوشت مسیر خودش را طی کند. من حاضر نیستم هیچ‌یک از ویژگی‌های او را عوض کنم فقط برای اینکه احتمال ویژگی‌ای را کمی از نظر آماری افزایش دهم. من قبلاً فکر می‌کردم ژن‌ها نقشه‌های ساده‌ای هستند، چیزی که می‌توانیم مانند تنظیمات برنامه‌های روی گوشی‌مان تغییر دهیم. حالا اما آگاه‌ترم. طبیعت و تربیت نیروهای جدا از هم نیستند -آن‌ها مانند نوار موبیوس هستند که پیوسته در هم می‌پیچند و همدیگر را شکل می‌دهند.

حتماً می‌گویید پس آیندۀ پسرم چه؟ آیندۀ او را نمرۀ زیست‌شناختی فایکو تعیین نمی‌کند، هرچند ژن‌های او به طور ظریفی مسیر زندگی و محیطی که تجربه می‌کند را تحت تأثیر قرار خواهند داد. آینده‌اش ماجراجویی‌ای غیرقابل‌پیش‌بینی و شگفت‌انگیز خواهد بود -درست همان‌طور که باید باشد.






افسردگی شما به ژن های همسرتان هم ربط دارد

برچسب‌ها

نظر شما


مطالب پیشنهادی