
«ترافیک مرسدس بنز در کشوری که درآمد سرانهاش اینقدر پایین است، نشانه بیماری است نه سلامت. نشانهای روشن از جامعهای که ثروتش به جای تقسیم بین مردم، در دست افراد معدودی متمرکز شده» این جمله جوزف استیگلیتز اقتصاددان معاصر آمریکایی در توصیف اوضاع روسیه بعد از فروپاشی شوروی است. تعریفی که این روزها مصداقش را در ویدئوهای منتشر شده از جامعه ایرانی میتوان به خوبی دید. اما ما کدام این تصاویریم؟
زندگی روزمره ایرانیها شبیه این رژه میلیاردی خودروهای لوکس در خیابانهای فرشته است؟ یا این تجمع زامبیوار معتادان خزیده در کوچهپسکوچههای شبهای زمستانی و سرد شوش؟
نظامهای حاکمیتی همان قدر که دوست نداشتهاند و ندارند چنین تصویری از وضعیت زندگی جامعه ایرانی به جهانیان مخابره شود شاید همانقدر هم موافق این تصاویر عجیب از زندگی شهری ایرانیها نبوده و نیستند. اما سوال این است که کدامِ این زندگیها با واقعیت پیرامونی ما همخوان است؟
انتشار ویدئوهایی از زندگی مردم ایران در زمانه پهلوی یکی از پرتکرارترین مواردی است که احتمالا قرار است حسرتی را به دل جامعه ایرانی بگذارد، این موضوع با اقبال به سریالهایی همچون تاسیان هم پیام معناداری را برای ما دارد. به پیوست انتشار سونامی این تصاویر این سوال است که اگر در زمانه پیشین سطح رفاه و معیشت و زندگی چنین بوده مردمان آن روزها پس چه دلیلی داشته است که دست به انقلاب بزنند؟ سوالی که اهمیتش از سطح خود تصاویر هم بیشتر میشود.
این گزاره اما یک سوی دیگری هم دارد که در این ویدئوها دیده نمیشود، اینکه پشت این رنگارنگی این ویدئوها زندگی سختی در جریان است که جایی در جدول پخش تونل زمان ندارد!
حالا انتشار پرتکرار تصاویری از زندگی لاکچری این روزهای ایرانیها هم قرار است همان سوال را به ذهنمان بیاورد؟
با فرض یک تحول بنیادین در ایران امروز، چند دهه بعد همین تصاویر لاکچری از خیابانهای بالای شهر تهران دست به دست خواهد شد و همین سوال تکرار میشود که اگر چنین بود پس چرا اعتراض کردید؟!
به همان اندازه که تصاویر تونل زمان همه حقیقت نیست چنین ویدئوهایی از تهران هم حقیقت ندارد. حالا ما خوب میدانیم که این نوع زندگی هم مخصوص یک اقلیت محض است. اگر این تصاویر بخش حداقلی از زندگی واقعی جامعه ایران است پس زیست واقعی ایرانیان چگونه است و چگونه به تصویر کشیده میشود؟
جالب ماجرا اینکه یک سوی دیگر این ویدئوهای پرزرق و برق هم نمایش اوج فقر و فلاکت است! در حالی که این سمت از روایت تصویری تاریخ هم مخدوش است، اینکه تهران را محدود به فاجعه معتادان جنوب شهر کنیم، اینکه حتی در سینمایمان هم تنها متمرکز بر فلاکت محض مردمان این سرزمین باشیم تنها تلافی لجوجانه برای ناواقعیت زرق و برق ساکنان باستیهیلز است و بس. جالب اینکه طبقه متوسط ایران که در یک دهه اخیر با مشقت فراوانی سعی در سرپاماندن دارد جایی در این تصاویر مخابره شده ندارد!
این طبقه حالا یا باید در دسته مفلوک پایینشهر نشان داده شود که جایی در آن ندارد یا در میانه پارتیهای شبانه بچههای تازه به دوران رسیده بالاشهر باشد که خب سنخیتی با آنها ندارد. طبقه متوسط ایران که بیشترین قرابت را با حقیقت زندگی این روزهای جامعه ایرانی دارد حداقل در میانه این جدل تصاویر و بیشمار محصولات فرهنگی ارائه شده هیچ سهمی ندارد.
شاید همین نکته باشد که ویدئوهای ساسان توکلی فارسانی را از زیست جامعه ایرانی در دهه 70 اینقدر مورد توجه قرار داده است، چرا که این ویدئوها خارج از تجملات کارتپستالی برنامههایی همچون تونل زمان است و البته که فریب سادهلوحانه آثار صدا و سیما را هم ندارد. همه اینهاست که نشان میدهد این تصاویر، واقعیت زندگی در ایران نیست، همانطور که آن تصاویر هم نبوده. اینها ایران نیستند.
.h_iframe-aparat_embed_frame{position:relative;}.h_iframe-aparat_embed_frame .ratio{display:block;width:100%;height:auto;}.h_iframe-aparat_embed_frame iframe{position:absolute;top:0;left:0;width:100%;height:100%;}
لاکچریهای فرشته یا زامبیهای شوش؛ ما کدامِ این تصاویریم؟
نظر شما