جنگ ظفار، شورشی خاموش اما سرنوشتساز در سایه خلیج فارس، از سالهای اولیه دهه ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۶ میلادی در استان جنوبی عمان شعلهور بود و نقش کلیدی ایران تحت رهبری محمدرضا شاه پهلوی، آن را به یکی از موفقترین مداخلات نظامی دوران جنگ سرد تبدیل کرد.
این درگیری نه تنها تقابل ایدئولوژی مارکسیستی جبهه خلق برای آزادی عمان و خلیج عربی اشغالی با پادشاهیهای محافظهکار خلیج فارس بود، بلکه تهدیدی مستقیم برای امنیت تنگه هرمز، شاهراه حیاتی صادرات نفت جهان، به شمار میرفت و ایران را وادار به ورود قاطع کرد. تلفیق زمینههای تاریخی عمیق، جزئیات عملیات نظامی دقیق ایرانی، چالشهای جغرافیایی و انسانی، و پیامدهای دیپلماتیک گسترده، تصویری کامل و روایی از این رویداد استراتژیک ارائه میدهد که هنوز هم درسهایی برای ژئوپلیتیک منطقه دارد.
زمینه تاریخی و ریشههای شورش
در دل کویرهای سوزان و کوهستانهای مهآلود ظفار، با ارتفاعات تا ۱۰۰۰ متری جبل شمسان و بادهای موسمی خریف که از ژوئن تا سپتامبر جنگلهای سبز انبوهی ایجاد میکند، نارضایتیهای عمیق اجتماعی، اقتصادی و قومی تحت سلطنت سلطان سعید بن تیمور (۱۹۳۲-۱۹۷۰) ریشه دواند. این سلطان سنتی، که عمدتاً تحت نفوذ بریتانیا اداره میشد، سیاستهای استبدادی شدیدی اعمال میکرد: ممنوعیت آموزش مدرن و سفر به خارج از صلاله (تنها شهر قابل سکونت)، عدم وجود جادهها، بیمارستانها یا حتی دوچرخه، و سرکوب خشن هرگونه اعتراض با شلاق و تبعید. مردم قبیلهای بادیهنشین ظفار، عمدتاً از نژادهای کاتمیری و مهری با فرهنگ جدا از اعراب شمالی، احساس محرومیت میکردند و این شرایط، زمینه را برای تشکیل جبهه آزادیبخش ظفار توسط مسلم بن نفل، یک معلم تحصیلکرده در قاهره، در ژوئن ۱۹۶۵ فراهم کرد.
شورش از آوریل ۱۹۶۳ با حملات پراکنده به پاسگاههای پلیس آغاز شد، اما تا تابستان ۱۹۷۰، جبهه آزادیبخش ظفار با حمایت اولیه عربستان سعودی (به عنوان ابزار ضدبریتانیایی) و سپس بلوک شرق، به جبهه مردمی برای آزادی عمان و خلیج عربی اشغالی تکامل یافت و تقریباً تمام کوهستانهای جبل را به جز دشت ساحلی اطراف صلاله کنترل میکرد. این جبهه، با ایدئولوژی مارکسیست-لنینیست-مائوئیستی، اهدافش را از جداییطلبی قومی به انقلاب کل خلیج فارس گسترش داد و از پایگاههای جمهوری دموکراتیک خلق یمن (پس از ۱۹۶۷)، چین، شوروی، عراق و کوبا حمایت لجستیکی دریافت کرد: سلاحهای AK-47، خمپارههای ۸۲ و ۱۲۰ میلیمتری، راکتهای کاتیوشا، مسلسلهای DShK و موشکهای دوشپرتاب SA-7. چریکها با تاکتیکهای مائوئیستی "دریای مردم"، روستاها را بسیج کرده و جادههای حیاتی مانند صلاله-ثمریت (جاده سرخ) را قطع کردند، تهدیدی برای سلطنتهای نفتی خلیج.
سلطان سعید با نیروهای کوچک و تجهیزات قدیمی (توپهای قرن نوزدهمی)، تنها قادر به دفاع از صلاله بود و سرکوب خشن روستاها (مانند اعدام عمومی) حمایت محلی را از دست داد؛ در نهایت، کودتای خونین ۲۳ ژوئن ۱۹۷۰ توسط پسرش، سلطان قابوس بن سعید، با کمک افسران بریتانیایی، او را سرنگون کرد. قابوس بلافاصله اصلاحات گستردهای آغاز نمود: ساخت جادهها، مدارس، بیمارستانها، برنامههای توسعه مدنی با بودجه نفتی، گسترش نیروهای مسلح سلطان از ۳۰۰۰ به ۱۵۰۰۰ نفر، و کمپین "دلها و ذهنها" با توزیع غذا، دارو و عفو عمومی برای جذب قبایل. بریتانیا با افسران قرضی نیروهای ویژه هوایی نقش آموزشی و عملیاتی ایفا کرد، اما نیروی انسانی نیروهای مسلح سلطان ناکافی بود و شورشیان همچنان از مرز جمهوری دموکراتیک خلق یمن تغذیه میشدند.
انگیزههای استراتژیک و دیپلماتیک ایران
محمدرضا شاه پهلوی، که ایران را بر اساس دکترین نیکسون (۱۹۷۱) به "ژاندارم خلیج فارس" تبدیل کرده بود، شورش ظفار را تهدیدی وجودی برای امنیت ملی میدید: پیروزی جبهه خلق برای آزادی عمان و خلیج عربی اشغالی میتوانست جمهوری دموکراتیک خلق یمن را به پایگاه دریایی شوروی تبدیل کند، تنگه هرمز را تهدید نماید و موج انقلابی مارکسیستی را به بلوچستان ایران و خوزستان صادر کند. شاه در مصاحبهای اظهار داشت: "تصور کنید وحشیهای مسلح بانک مقابل هرمز را بگیرند؛ تمام زندگی ما به آن وابسته است"، و این مداخله را "کمک به برادران عمانی و دفاع از منافع خودمان" توجیه کرد. انگیزههای چندلایه شامل قدرتنمایی منطقهای در رقابت با عربستان سعودی، کسب تجربه جنگی واقعی برای ارتش مدرن ایران (که از ۱۹۴۶ جنگی ندیده بود)، ضربه به جمهوری دموکراتیک خلق یمن به عنوان پایگاه چریکها، و حمایت از کشتیهای نفتکش غربی بود.
درخواست رسمی سلطان قابوس در پاییز ۱۳۵۱ (۱۹۷۲) طی سفری محرمانه به تهران، توافقنامه کمک نظامی را امضا کرد؛ ایران ابتدا تجهیزات (توپخانه، هلیکوپتر) و ۱۵۰ مستشار فرستاد، بدون مشورت با بریتانیا یا آمریکا، که نشاندهنده استقلال سیاست خارجی شاه بود. انگلیسیها که جنگ را مخفی نگه میداشتند تا از شباهت به ویتنام جلوگیری کنند، ایران را تشویق کردند، در حالی که آمریکا با نگرانی اما رضایت، آن را بخشی از مهار شوروی میدید.
ورود نیروهای ایرانی و ساختار عملیاتی
ورود مستقیم از آذر ۱۳۵۲ (دسامبر ۱۹۷۳) با تیپ واکنش سریع هوابرد (۱۲۰۰ نفر از شیراز) تحت پوشش مانور سنتو از چابهار به صلاله آغاز شد؛ این نیروها بلافاصله جاده سرخ صلاله-ثمریت را پاکسازی کردند و پایگاههایی بر ارتفاعات مشرف بنا نهادند. تا بهار ۱۳۵۳ (۱۹۷۴)، تسک فورس دماوند با ۴۰۰۰ نفر از تیپهای هوابرد شیراز، زرهی گارد جاویدان، پیاده قوچان و واکنش سریع تشکیل شد؛ تعداد کل نیروها در طول جنگ با چرخش هر ۴ ماهه (برای کسب تجربه گسترده)، به ۸۰۰۰ تا ۱۴۶۸۳ نفر رسید.
فرماندهان کلیدی شامل سرتیپ عبدالله خسروپناه (فرمانده کل نیروی ضربت امپراتوری ایران)، سرتیپ کمانگر (هوانیروز)، سرهنگ سینایی و خلبانانی چون سهراب وند بودند؛ هوانیروز با ۲۰ هلیکوپتر بل ۲۰۵، CH-47 چینوک و بالگردهای کبرا، نقش حیاتی در هلیبرند، لجستیک و آتش حمایتی ایفا کرد، با پروازهای روزانه از شیراز و پایگاه مانستون (بیمارستان ۵۰ تختخوابی). نیروی دریایی ایران با ناوچههای بایندر و پستاکل، محاصره ساحلی جمهوری دموکراتیک خلق یمن را اجرا کرد.
عملیاتهای کلیدی، تاکتیکها و نبردهای میدانی
تاکتیک اصلی نیروی ضربت امپراتوری ایران، پاکسازی خطوط مواصلاتی با تصرف ارتفاعات کلیدی، محاصره گازانبری و عملیات "جستجو و نابودی" بود، همراه با اقدامات روانی برای جلب قلوب محلی. عملیات جاده سرخ (۱۳۵۲): نیروهای ایرانی از شمال (میدوی) و جنوب (صلاله) با حمایت توپخانه M101 و هلیکوپتر، پایگاههای جاسمین (ریولز) و ساردین را تصرف کردند؛ سیمخاردارهای چندلایه، مینهای ضدتانک و سنگرهای ۴ نفره، این مواضع را به دژهای نفوذناپذیر تبدیل کرد.
در ۱۳۵۳، بندر رخیوت (پایتخت چریکها در غرب ظفار) پس از نبردهای ۱۰ روزه با ۲۰۰۰ نیروی ضربتی، آتش دریایی (بیش از ۱۰۰۰ گلوله ۷۶ میلیمتری) و هلیکوپتر فتح شد؛ این عملیات تغذیه از جمهوری دموکراتیک خلق یمن را قطع کرد. کمربند هورنبیم (۱۳۵۱، مقدماتی) و دماوند (از مانستون تا ساحل راخیس) با گشتهای بادبزنی، مرز را مهر و موم کرد. عملیات شیرشیتی (۱۳۵۴): پاکسازی ۲۰۰۰ غار تودرتوی شیرشیتی با خمپاره ۱۲۰ میلیمتری هلیکوپتری، نابودی هنگ ۹ ژوئن جبهه خلق برای آزادی عمان و خلیج عربی اشغالی؛ عملیات نادر (دسامبر ۱۹۷۴) رخیوت را نهایی کرد و هدف (۱۹۷۵) ذلقوت را با دو تیپ مشترک نیروهای مسلح سلطان و نیروی ضربت امپراتوری ایران تسخیر نمود.
چریکها با کمینهای شبانه، شبیخون (مانند چراغدار کردن شترها برای فریب گشتیها)، RPG-7 و SA-7 مقابله کردند، اما برتری هوایی ایران (۶۰۰ هلیکوپتر و ۴۰۰ هواپیمای حملونقل) و قطع خطوط، آنها را منزوی کرد. کمپین قلوب و ذهنها با توزیع برنج، دارو و قرآن، قبایل کاتمیری را به سمت دولت کشاند.
تجهیزات، چالشهای میدانی و تلفات انسانی
ایرانیها با تفنگ G3، تیربار MG3، خمپارههای ۸۱/۱۲۰mm، recoilless gun ۱۰۶mm، نفربرهای M113 و هلیکوپترهای آمریکایی مجهز بودند؛ چریکها کلاشنیکف، RPG-7، DShK و کاتیوشا داشتند. چالشهای عمده: جغرافیای ناهموار (باتلاقهای خریف، جنگلهای مانگرو، شیبهای ۶۰ درجه)، غارهای تودرتوی ۱۰۰ متری، مینهای ضد نفر TM-46 و ضدتانک، کمبود آب (سربازان از تیمم با دستمال کاغذی سخن میگفتند)، حشرات، بیماری مالاریا و عملیات شبانه ضعیف به دلیل آموزش ناکافی.
تلفات ایران: ۲۵ افسر و ۱۸۶ سرباز کشته، حدود ۷۰۰ مجروح (مجموع ~۱۰۰۰)؛ هزینه کل حدود ۱ میلیارد دلار. همکاری با نیروهای مسلح سلطان و نیروهای ویژه هوایی بریتانیا پرتنش بود: ایرانیها به دلیل انگلوفوبیای شاه (از ادعاهای بحرین و جزایر تنب/ابوموسی) و سبک تهاجمیشان، اختلاف داشتند، اما دخالت ایران جنگ را ۲ سال کوتاه کرد.
واکنشهای دیپلماتیک و پیامدهای منطقهای
دخالت ایران خشم جهان عرب را برانگیخت: عربستان، امارات، قطر، کویت، بحرین، اردن، عراق، مصر، لیبی و جمهوری دموکراتیک خلق یمن اعتراض رسمی کردند، روابط قطع شد و تظاهرات ضدایرانی برپا گردید؛ اردن یک گردان ویژه فرستاد، عربستان جمهوری دموکراتیک خلق یمن را دیپلماتیک فشار داد. چین حمایت از جبهه خلق برای آزادی عمان و خلیج عربی اشغالی را در ۱۹۷۱ قطع کرد و با ایران همسو شد؛ شوروی محدود عمل کرد. آمریکا و بریتانیا راضی بودند اما مخفیانه.
در مهر ۱۳۵۴ (ژانویه ۱۹۷۶)، پاکسازی کامل جبل اعلام شد؛ ایران تا ۱۳۵۷ ماند، قابوس مدال شجاعت به فرماندهان ایرانی داد و پیروزی را "مدیون برادران ایرانی" دانست. روابط ایران-عمان مستحکم ماند (عمان بیطرف در جنگ ایران-عراق)، اما ایران موقتاً منزوی شد؛ کاهش قیمت نفت ۱۹۷۵ جاهطلبیهای شاه را تعدیل کرد.
جبهه خلق برای آزادی عمان و خلیج عربی اشغالی شکست خورد زیرا ایدئولوژی مارکسیستیاش با فرهنگ اسلامی-قبیلهای ناسازگار بود، حمایت خارجی ناپایدار ماند و ترکیبی از اصلاحات قابوس، نیروهای ویژه هوایی بریتانیا و نیروی ضربت امپراتوری ایران آن را خرد کرد. دخالت ایران ارتش را برای جنگ ایران-عراق (تجربه ضدچریکی) آماده کرد، هژمونی خلیجی داد و عمان را نزدیکترین متحد ایران نگه داشت. درسها: اهمیت دیپلماسی برای قطع حمایت خارجی (مانند فشار عربستان)، چالش ائتلافهای چندملیتی، تبدیل شورش محلی به بحران جهانی، و نقش لجستیک هوایی در جنگ نامنظم. جنگ ظفار، نماد ژاندارمری پهلوی، هنوز در روابط تهران-مسقط بازتاب دارد و نشان میدهد چگونه یک مداخله هوشمند، تعادل خلیج را دگرگون میکند.
جنگ ظفار: شوالیههای ایرانی در کوهستانهای مهآلود عمان


نظر شما