9/4/2025 11:29:12 PM

روایت شهادت یک راننده جرثقیل در جنگ ۱۲ روزه

وقتی رسید نگاهی کرد و گفت: برای جابجایی این، سی میلیون تومان میگیرم. نیروهای سپاه با او صحبت کردند و گفتند: اگر راه دارد کمتر بگیر، بودجهٔ ما الان محدود است. پس از گفت‌وگو، سرانجام قبول کرد که کار را در ازای بیست میلیون تومان انجام دهد.

وسط کار، تشنه شد و گفت: آب می‌آورید؟ برایش یک لیوان آب آوردند. کمی از آن را نوشید و باقی مانده را با بی‌میلی کنار گذاشت. پرسید: آب خنک‌تر ندارید؟ شما خودتان از این آب می‌خورید؟ بچه ها پاسخ دادند: بله، همه‌ مان از همین آب می‌نوشیم. با تعجب پرسید: یعنی شما واقعاً در چنین شرایطی و با همین امکانات محدود می‌جنگید؟ گفتند: آری. او سکوت کرد و به کارش ادامه داد.

پس از پایان کار، وقتی خواستند پولش را بدهند، گفت: نه، من از شما پولی نمی‌گیرم و رفت. اما فردای آن روز، خودش نزد همان بچه‌ها بازگشت. آنها با تعجب پرسیدند: چه شد؟ دیروز با اکراه آمدی، اما امروز چطور خودت پیش ما برگشتی؟

گفت: دیشب به خانه رفتم و ماجرا را برای مادرم تعریف کردم. وقتی او فهمید شما در چه شرایطی می‌جنگید، به من گفت: از این به بعد، هر زمان بچه‌های سپاه نیاز به کمک داشتند، باید بدون گرفتن هیچ پولی به آنها خدمت کنی؛ وگرنه شیرم را بر تو حلال نمی‌کنم. حالا، هر کاری داشته باشید، من در خدمت شما هستم.

چند روز بعد، یک لانچر توسط پهپاد هدف قرار گرفت و دوباره نیاز به جرثقیل احساس شد. با همان راننده تماس گرفتند. او بی‌درنگ خود را به محل رساند. اما در میانۀ کار، پهپادهای دشمن بار دیگر حمله کردند و او در این حمله به شهادت رسید.

یاد و خاطرهٔ شهید والامقام، محمد دالوند را گرامی میداریم و برای آرامش روحش فاتحه‌ای می‌فرستیم.


روایت شهادت یک راننده جرثقیل در جنگ ۱۲ روزه

برچسب‌ها

نظر شما


مطالب پیشنهادی