*چند سال با هم زندگی کردهاید؟
من و همسرم ۲۴ سال زندگی مشترک داشتیم.
*فرزند هم دارید؟
بله. ما سه فرزند داریم.
*چند ساله هستند؟
همگی ازدواج کردهاند.
*دلیل اینکه تصمیم به طلاق گرفتهای، چیست؟
من دیگر شوهرم را دوست ندارم. فکر میکنم زیادی برای او جنگیدهام. دیگر نمیخواهم به این زندگی فلاکتباری که دارم، ادامه دهم.
*مگر شوهرت چه میکرد که فکر میکنی زندگیات با او فلاکتبار بود؟
من زنی تحصیلکرده هستم. سه بچه بزرگ کردم. همه میدانند مسئولیت سه بچه چقدر سخت است. کار هم میکردم و مادرم به من در بزرگ کردن بچهها کمک میکرد. شوهرم هیچ کاری نمیکرد. او حتی خرجی خودش را هم درنمیآورد اما من تحمل کردم تا بچهها بزرگ شوند. وقتی بزرگ شدند و هر کدام مستقل شدند، تصمیم گرفتم دیگر برای خودم زندگی کنم.
*حالا که بچهها نیستند اختلاف شما به چه دلیل است؟
شوهرم بیمسئولیت است. مشکل من این است که هیچ مسئولیتی در زندگی قبول نمیکند. اگر قرار است خودم مستقل و به تنهایی زندگی کنم، پس این مرد نقشی در زندگی من ندارد.
*شوهرت به جدایی رضایت داده است؟
بله. قبول کرده است او هم مایل نیست این کشمکش ادامه پیدا کند.
*بچهها چطور؟
به هر حال ناراحت هستند اما آنها دیگر برای خودشان زندگی میکنند و من هم باید بتوانم برای خودم زندگی کنم.
*بعد از طلاق چه میکنی؟
بازنشسته شدهام. تصمیم گرفتم مدتی سفر کنم و شهرهای ایران را ببینم. با حقوق بازنشستگی هم میتوانم زندگی خودم را تامین کنم.
درخواست جدایی بعد از سالها زندگی مشترک با مرد بیمسئولیت
نظر شما