![](https://newssaz.com/media/images/14//2025-02/560965/638749680351881375.jpg)
زن ۲۸ ساله با بیان سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت:از همان دوران کودکی مشاجره های لفظی و درگیری های پدر و مادرم روح و روانم را آزار می داد .
پدرم به مواد مخدر سنتی اعتیاد داشت به طوری که هر سال بیش از ۱۰ بار تصمیم به ترک آن می گرفت اما هر بار چنان مظلوم نمایی می کرد و دعوا به راه می انداخت که همه ما را خون به جگر می کرد.
در این میان مادر بزرگم عروسش را مقصر این اوضاع می دانست و به شدت مادرم را سرزنش و تحقیر می کرد.
او مدعی بود اعتیاد در خون پسرش است و اگر آن را ترک کند جان خودش را از دست می دهد! به گونه ای که این حمایت های سرزنش آمیز دستاویزی برای ادامه مصرف موادمخدر پدرم می شد.
در همین حال پرخاشگری ها و کتک کاری های پدرم شدت می گرفت و چنان مادرم را به بهانه های واهی مقابل چشمان من و خواهروبرادرانم کتک می زد که حس تنفر وجود مرا فرا می گرفت.
دوست داشتم به هر طریقی از این شرایط اسفبار فرار کنم .احساس تنهایی در وجودم ریشه دوانده بود. با وجود این شاگرد ممتاز مدرسه بودم اما شعله های خشم پدر وسکوت غم انگیز مادرم همه رشته های عشق و محبت را در خانواده ما بریده بود تا حدی که من در جست وجوی محبت به ابراز علاقه های پسری در محله خودمان دل باختم .
اگر چه هیچ علاقه ای به فردین نداشتم اما او با چرب زبانی هایش و حسی که از دوست داشتن به من می داد مرا شیفته خودش کرد. حسی که هیچ گاه در خانواده خودم آن را درک نکرده بودم.آن روزها در سال آخر دبیرستان تحصیل می کردم و به خاطر همین کابوس هایی که رنگ عشق برایم داشت به شدت درس هایم ضعیف شد و نتوانستم در رشته مورد علاقه ام به دانشگاه بروم.
به ناچار در یکی از رشته های علوم انسانی ادامه تحصیل دادم. از سوی دیگر پدرم به خواستگاری فردین پاسخ منفی داد چراکه او شغلی نداشت وبه خدمت سربازی هم نرفته بود.
خلاصه روابط پنهانی من و فردین چهار سال دیگر ادامه یافت تا این که او در یک شرکت خدماتی مشغول به کار شد اما حقوق اندکی داشت و خانواده اش نیز در وضعیت اقتصادی سختی به سر می بردند.
این بار من به خاطر عشقی که به فردین داشتم مقابل خانواده ام ایستادم وپای سفره عقد نشستم . اما اختلافات ما از همان روزهای اول زندگی مشترک شروع شد و مشکلات اقتصادی طعم شیرین عشق وعاشقی را ربود.
حالا خواهرم که ازدواج کرده بود از وضعیت اقتصادی خوبی برخوردار بود به طوری که فردین در برابر باجناقش احساس ضعف وحقارت می کرد.
این ماجرا به جایی رسید که دیگر از آن عشق های آغازین چیزی جز توهین و کتک باقی نماند و ما حتی به صورت عادی هم نمی توانستیم کلمه ای با یکدیگر گفت وگو کنیم.
تلخکامی های زندگی پدرو مادرم در حال تکرار بود و من وفردین هم مدام با هم درگیر بودیم. از طرف دیگر من جایی در خانواده خودم نداشتم و کتک های شوهرم را نیز تحمل نمی کردم. هیچ گاه به دنبال یک زندگی تجملاتی نبودم و تنها همان عشق گذشته را می خواستم ولی آن عشق ها رنگ کابوسی وحشتناک داشت و حالا برسر دوراهی قرارگرفته ام ای کاش ...
با توجه به اهمیت این پرونده،اقدامات کارشناسی و روان شناختی آن با دستور ویژه سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد)در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
عشق خیابانی زن جوان به توهین و کتک رسید
نظر شما