کارل گوستاو یونگ، می گوید:
“رنج نباید تو را غمگین کند. این همان جایی است که اغلب مردم اشتباه میکنند. رنج قرار است تو را هوشیارتر کند، هوشیارتر به اینکه زندگیات نیاز به تغییر دارد. چون انسانها زمانی هوشیارتر میشوند که زخمی شوند. رنج نباید بیچارگی ات را بیشتر کند. رنجت را تحمل نکن، رنجت را درک کن! این فرصتی است برای بیداری، وقتی آگاه شوی، بیچارگیات تمام میشود.”
هفته ای که گذشت با خودسوزی و مرگ دلخراش مرحوم احمد بالدی، دانشجوی جوان اهوازی، نه تنها خوزستان، بلکه یک ایران تماما غرق در اندوه شد. این حادثه دردناک و رنج آور، در عین حال از چنان ظرفیتی برای آگاه کردن و توجه دادن برخوردار است که می تواند منجر به یک آگاهی و هوشیاری عمیق و دیرپا شود. این هشیاری ناظر است به ضرورت یک تغییر اساسی در نگرش، رفتار و به طور کلی در نحوه زیست و مراوده مسئولان کشور با مردم. بر اساس نگاه یونگ، رنج عمیقی که همراه حادثه دلخراش مرگ جوان اهوازی، و ایضا همراه با مرگ اندوهناک مرحوم فئواد شمس، جوان تهرانی که او هم از روی استیصال به حیات خود خاتمه داد، حامل پیام آشکار ضرورت این تغییر است.
این رخدادها زبان بدن مردم بوده و حامل مطالبات حیاتی آنان. این حوادث پیامبران آگاهی هستند. پس بر مسئولان است که پیام این حوادث را با جان و دل شنیده و آگاهی خود را نسبت به خواسته ها و مطالبات مردم عمیق تر نموده و از این طریق به توان علمی و اخلاقی خود در رتق و فتق امور آنان بیافزایند. از لحاظ دینی هم همه ما مکلفیم که از لحظه لحظه حیات خود ، و بخصوص از دردها و رنج هایی که می بریم! درس بگیریم.
حال می خواهم به این موضوع بپردازم که بهترین و موثرترین مواجهه با این حادثه دلخراش که بتواند مسئولان را آگاه تر کرده و با تغییرات اساسی در برخی امور، احتمال چنین رخدادهایی را کاهش دهد، و روح جوان مرحوم ما را شاد گرداند چه می تواند باشد. رئیس جمهور محترم به موقع به این حادثه عکس العمل نشان داد و تیم بررسی و پیگیری تشکلیل داد. استاندار محترم خوزستان هم از همان ابتدا شخصا درگیر شد و مسئولانه موضوع را دنبال نمود.
نهایتا موضوع به استعفا (یا عزل) شهردار و برخی مسئولان دیگر، و احتمالا بازداشت برخی عوامل اجرایی حوزه اجرائیات شهرداری انجامید. بنابراین مسئله تا اینجای کار به اصطلاح مدیریت شد. اما آیا در این مدیریت و این مواجهه با موضوع، برای بعد از آن هم فکری شده یا خیر؟ آیا بعد از این، جامعه ما کماکان آبستن چنین حوادثی نیست؟ انتظار آن است که اقداماتی که بعد از این صورت می گیرد لااقل احتمال چنین رخدادهای نامیمونی را در سرتاسر ایران کاهش دهد. این امر مستلزم آن است که ریشه این رنج ها را بازشناسی نموده و با اقدامات مناسب آنها را خشکاند. یکی از بن مایه های چنین حوادث رنج آوری ضعف علمی و اخلاقی نظام مدیریت جامعه است. با اطمینان می توان گفت که آن مامور اجرائیات شهرداری که گویا فندک تعارف می کند یا با کلام خود مرحوم بالدی را تحریک می کند هرگز گمان نمی کرده که مسئله به این جا ختم می شود و جوان مقابل او درست در برابر چشمان او دست به خود سوزی می زند. اما چه می شود کرد که این مامور، و چه بسا دیگرانی که در صحنه یا پشت صحنه بودند، رنج جوان ما را درک نمی کردند. چنانچه رنج و ناراحتی این مرحوم را حتی تا حد متعارفی درک می کردند از این رخداد جلوگیری می کردند.
آری دیدن “دیگران” و به حساب آوردن دیگران، و رنج دیگران را درک کردن امر ساده ای نیست که همگان از عهده آن برآیند. از لاک خود و خودیت در آمدن و جهان و مسائل جهان را از منظر چشم دیگران دیدن امری است به غایت مهم و پیچیده، امری که امروزه در همه نهادهایی که متکفل اصلاح رفتار هستند، از مهد کودک ها تا دانشگاهها، به آن می پردازند. دیدن دیگران و به حساب آوردن آنان و در رنج و غم آنان شریک شدن یک مهارت پیچیده اخلاقی است که به نگرش اخلاقی ویژه ای نیازمند است و این ها همه محتاج آموزش است. امروزه یک امر مسلم این است که هر رفتار درستی مستلزم آموزش است. شاید بتوان گفت اگر برای انجام کاری آموزش ندیده ایم بهتر است متوقف شده و هیچ کاری انجام ندهیم. قرآن کریم می فرماید: وَلَا تَقفُ مَا لَیسَ لَکَ بِهِ عِلم. بله یکی از اصولی که در جوامع متمدن و فرهیخته مسلم پذیرفته شده این است که برای انجام ساده ترین کارها تا پیچیده ترین آن ها نیاز به آموزش است. حال بیایید با این دید رخداد منجر به فوت مرحوم را تحلیل نماییم. آیا مامور اجرائیات شهرداری آموزش لازم برای مواجهه با مردمی که به هر دلیل ناراحت و یا عصبی هستند را دیده بود؟ آیا اساسا شهرداری ها در استخدام و به کارگیری نیروهای خود شاخص هایی را که به کفایت نگرشی، علمی، اخلاقی و مهارتی متقاضیان مربوط است در نظر می گیرند؟ آیا اساساً مدارس و دیگر نهادهای آموزشی ما به چنین مسائلی می پردازند و سعی در پرورش چنین فضیلت های اخلاقی در کودکان و نوجوانان ما دارند؟ آیا نظام آموزش و پرورش ما آنقدر که به آموزش امور مذهبی، و آنهم بیشتر مناسک و امور فقهی، می پردازد، به امور اخلاقی و اخلاق حرفه ای، یا به پرورش نگرش علمی اهتمام دارد؟ همانطور که گفته شد، رئیس جمهور محترم در پاسخ به رخداد ناگوار خودسوزی مرحوم و ناراحتی خانواده به فوریت عکس العمل به جا نشان داد و تیمی را مسئول پیگیری موضوع کردند. اما پیگیری موثر و پایدار مستلزم خشکاندن ریشه این رنج ها و ناراستی هاست. آیا واقعاً وقت آن نرسیده که رئیس جمهور وضعیت آموزش و پرورش کشور را مورد بازبینی قرار دهد و در جهت اصلاح عملکردها و جهت گیری های غیر آکادمیک در حوزه تعلیم و تربیت اقدامات اساسی انجام دهد؟ آیا وزیر محترم فعلی آموزش و پرورش با چنین دیدگاه هایی که هم در کلام و هم در عمل از خود نشان داده می تواند به پرورش نسلی بپردازد که شایستگی های علمی و اخلاقی و مواجهات تخصصی را سرلوحه برنامه های زندگی شخصی و حرفه ای خود قرار دهند؟ با کمال تاسف باید گفت روندی که در نظام آموزش و پرورش کشور، و ایضاً در بسیاری دیگر از بخش های اجرایی و انتظامی کشور، از نظر ضعف نگرشی، علمی، آموزشی، اخلاقی و مهارتی، مشاهده می شود امید بخش نیست و حتماً باید مشمول تغییراتی اساسی شود. به جاست که رییس جمهور محترم در کنار تیمی که برای پیگیری حادثه منجر به فوت مرحوم احمد بالدی تشکیل داده، تیمی را هم تشکیل دهد که به بررسی چند و چون نحوه اجرای این تغییرات اساسی، که پیام اصلی این حادثه و حوادث مشابه است، بپردازد. ضرورت تشکیل این تیم بخصوص در خوزستان کاملا آشکار است. در غیر اینصورت متاسفانه در آینده نیز باید منتظر چنین رخدادهای ناگواری بود. امید که این رنج بزرگ به این آگاهی حیاتی بیانجامد.
مسعود صفایی مقدم
استاد فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه شهید چمران اهواز
از رنجی که میبریم


نظر شما