تصور کنید جوانی سیوهفت ساله، صبحها با صدای زنگ ساعت مادرش بیدار میشود، سفرهی صبحانهی پدر روی میز یا زمین پهن است و اتاق کودکیاش ـ همان اتاقی که هنوز پوسترهای قدیمیاش به دیوار است ـ همچنان پناهگاه شبانهی اوست. نه به انتخاب، بلکه به اجبار.
در روزگاری نهچندان دور، ۳۰ سالگی پایان خانهی پدری بود؛ جوانها با پساندازی کوچک و وامی ساده، زندگی مستقل خود را آغاز میکردند. اما امروز، خانه به رویایی لوکس بدل شده. رویایی که برای بسیاری از جوانان فقط در تبلیغات املاک و سایتهای خرید و فروش وجود دارد. برای اجاره کردن هم باید مبلغی فراتر از درآمدشان هزینه کنند و این نکتهی تلختر ماجراست.
علی، ۳۷ ساله، با خندهای تلخ میگوید: «اگر از همین امروز تمام حقوقم را پسانداز کنم، شاید در ۵۵ سالگی بتوانم خانهای ۴۰ متری بخرم. آن هم اگر قیمتها دوباره پرواز نکنند.»
مهسا، ۳۲ ساله، به زاویهی دیگری اشاره میکند: «زندگی کنار خانواده باعث شده حتی برای کوچکترین تصمیمها هم حس استقلال نداشته باشم. وقتی هنوز برای دیر رسیدن به خانه باید توضیح بدهم، چطور میشود بالغ بود؟»
این وضعیت را «نسل معلق» مینامند؛ نسلی که نه فرصت رهایی دارد، نه امکان ساختن آینده. وابستگی ناخواسته به خانواده، ازدواج را به تعویق میاندازد، هویت فردی را کمرنگ میکند و فشار روانی مداومی به جوان وارد میسازد.
در مقابل، برخی والدین ماجرا را طور دیگری میبینند. مادری ۶۵ ساله با لبخند میگوید: «اینکه پسرم هنوز کنار ماست، برایم قوت قلب است. اگر برود، خانه سوت و کور میشود.»
اما پشت این لبخند، واقعیتی تلخ نهفته است: خانهای که باید نقطهی آغاز استقلال باشد، به قفس نادیدنی بدل شده است.
جوانان امروز، بیش از هر چیز، «خانه» را از دست دادهاند؛ همان سرپناهی که در همهجای دنیا باید بدیهیترین حق هر انسانی باشد تا بتواند زندگی را آنطور که برای خود میخواهد معنا کند.
جوانانی که به دلیل گرانی مسکن تا ۴۰ سالگی هنوز “مهمان” والدین هستند
نظر شما