حکایت پیرزن و گربه دم بریده اش/ گربه ای که به دنبال دم گمشده اش سفری پر ماجرا را آغاز کرد
پیرزن سر رسید و گربه را در حال خوردن شیر دید. پیرزن یواشیواش از پشت به گربه نزدیک شد و با تیشهاى که در دست داشت زد و دمِ گربه را برید.
گربه گفت: میو میو یالا پیرزن دم مرا بده
پیرزن گفت: تو برو شیرم را بیار تا من هم دمت را بدهم.
حکایت پیرزن و گربه دم بریده اش
گربه نزد بز رفت و گفت: اى بز شیر بده تا به پیرزن بدهم و دمم را بگیرم.
بز گفت: برو پیش درخت برگ بیار تا بخورم و پستانم پر از شیر بشود. و به تو شیر بدهم.
گربه رفت پیش درخت و گفت: اى درخت برگ بده تا به بز بدهم. بز شیر بدهد و به پیرزن بدهم و دمم را بگیرم.
درخت گفت: من تشنه هستم. برو پیش جوى آب و بگو از کنارم بگذرد تا آب بخورم و برگ بدهم تا تو ببرى براى بز.
گربه رفت پیش جوى آب و گفت: اى جوى آب، از کنار درخت بگذر تا درخت برگ بدهد، بز شیر بدهد و پیرزن دمم را پس بدهد.
جوى آب گفت: اى گربه برو پیش دختر و بگو چوپى کن (برقص) جوى آب بده. درخت برگ بده، بز شیر بده، تا پیرزن دمم را بدهد.
گربه پیش دختر رفت و گفت: دختر برقص.
دختر گفت: ببین! پاهایم برهنه است. برو پیش استاد کفاش، بگو استاد کفش بده تا دختر چوپى کند، جوى آب بدهد، درخت برگ بدهد، بز شیر بدهد و پیرزن دم گربه را پس بدهد.
گربه نزد استاد کفاش رفت. استاد گفت: برو پیش مرغ. بگو اى مرغ به استاد تخم بده تا کفش بدوزد. دختر چوپى کند. جوى آب بدهد. درخت برگ بدهد. بز شیر بدهد و پیرزن دم کوتاه گربه را پس بدهد.
گربه پیش مرغ رفت و گفت: مرغ تخم بده.
مرغ گفت: برو پیش صاحب من. بگو گندم بدهد تا من بخورم و تخم بکنم. استاد کفش بدهد. دختر چوپى کند. جوى آب بدهد. درخت برگ بدهد. بز شیر بدهد تا پیرزن دم کوتاه گربه را پس بدهد.
گربه رفت پیش خرمن و گفت: اى خرمن گندم بده.
خرمن گفت: برو پیش باد. بگو تا بوزد و من گندم بدهم. مرغ تخم بدهد. استاد کفش بدهد. دختر چوپى کند. جوى آب بدهد. درخت برگ بدهد. بز شیر بدهد. تا پیرزن دم کوتاه گربه را پس بدهد.
باد وزید. خرمن شن شد. مرغ تخم کرد. استاد کفش داد. دختر چوپى کرد. جوى آب داد. درخت برگ داد. بز شیر داد. گربه شیر را به پیرزن داد و پیرزن دم گربه را آورد و با مقدارى قیر آن را به پشت گربه چسباند.
حکایت پیرزن و گربه دم بریده اش/ گربه ای که به دنبال دم گمشده اش سفری پر ماجرا را آغاز کرد
نظر شما