مریم، دختری که با دوچرخه کتاب میفروشد/ «یک جایی دیدم حیف است این کتابها خوانده نشود»
به گزارش خبر ساز، بهار شیراز است و حافظیه مملو از گردشگرانی که بارها و بارها در ذهنشان سفر به این شهر را برنامهریزی و آرزو کردهاند. در میان بساطیهای سردیسهای حافظ و فالوده شیرازی، دختری جوان کنار دوچرخه خود ایستاده است. اما این دو چرخه سبدی از گل ندارد. بلکه به قفسه بزرگی متصل است که هر بار مریم میخواهد آن را باز کند به گنجینه فیلمهای جادویی شبیه میشود و آدمها دور او جمع میشوند که بدانند بساط این دختر همیشه خنده رو چیست.
وقتی مریم صالح رشته گرافیک را به اتمام رساند یک دهه شصتی بود که آرمان کار کردن در رشته تحصیلی او را با طراحی فرش گره زد. سالها گذشت. اما یکجایی همین نزدیکیها یعنی دو سال پیش کتابها قصههای ناخوانده خود را در مقابل او ردیف کردند. مریم ایستاد و اندیشید که چه کتابهایی که خوانده نشده است و چه میشد اگر بتوان یاد یار مهربان را در ذهن آدمها زنده کرد.
اما این جرقه شروع یک کار سخت بود. تا جایی که نزدیک به دو سال طول کشید تا بتواند در همهمه اخبار زرد و فانتزیها و دنیای تصاویر و عقاید به درد نخور، معرفی کند و بگوید که کیست، از کجا آمده و دنبال کدام گمگشته است.
350 کیلو کتاب را میکشاندم و میبردم حافظیه
مریم نه سرمایه داشت. نه مغازه و نه حامی قدرقدرت. دختری بود تکیه کرده بر توان خود. یک دوچرخه داشت و کوله باری از همت و عشق. به همین دلیل سراغ یک نجار رفت و قفسهای را سفارش داد که بتواند آن را باز و بسته کرده و پشت دوچرخه به این طرف و آن طرف بکشاند.
میگوید کتابها سنگین بود و 350 کیلو را میکشاندم و میبردم حافظیه. جایی که آدمها از شهرهای مختلف به شهر من میآمدند. اینطور شد که کم کم اولین «بوک بایک» ایران شکل گرفت.چند ماهی است که شکل قفسه را عوض کردم تا راحت تر بتوانم جابهجا کنم. اما برای قفسه قبلی هم برنامه دارم. قرار است به کتابخانه سیار تبدیل شود. هر کسی دوست دارد کتاب به امانت ببرد و هر کتابی را دوست دارد برای امانت در قفسهها بگذارد. این طرح یک روز در هفته در باغ هنر انجام میشود و در کنارش کتابخوانی هم برگزار میکنیم.
مریم به واقع از فرزندان صالح دیار حافظ و سعدی است. بارها به حاشیه شهر و مناطق کم برخوردار اندیشیده اما امکاناتش را محدود دیده است. حتی یک بار کتابفروشیاش را به بوشهر انتقال داده و میخواهد به اصفهان هم سفر کند. اما این سفرها به حمایت احتیاج دارد. به اینکه مردم شهرها آبی به راه بزنند تا بوی خوش یار مهربان در شهرشان بپیچد.
مریم مصداق یکی از جوانان کارآفرین فرهنگی است. به وسع خود قدم برداشته و امروز هر کتابی را هر مخاطبی بخواهد میتواند در شیراز به صورت رایگان و در شهرهای دیگر با هزینه پستی تحویل دهد.
میگوید هر نوع شهروندی مراجعه میکند و از من کتاب میخرد. نوجوانان کمتر؛ چرا که کتابهای فانتزی که متاسفانه برای آنها باب کردهاند را چندان نمیپسندم و نمیآورم. ترجیح میدهم به نوجوان امروزی کتابهای صمد بهرنگی را پیشنهاد بدهم.
مریم این روزها کتاب «شجاعت در برهوت» را میخواند. کتابی که با سبک زندگیاش گویی آن را زیسته و شاید نوبت ماست که نگاهی به کتاب زندگی دخترانی مانند مریم بیندازیم.
مریم، دختری که با دوچرخه کتاب میفروشد/ «یک جایی دیدم حیف است این کتابها خوانده نشود»
نظر شما