7/22/2025 11:49:42 PM

اریک یان هانوسن، پیشگویِ خودباخته؛ از اوج شهرت تا سقوط

این موج جدید پیشگویی‌ها در فضای مجازی مصداقی است از چرخش همیشگی ترس و امید در دل بحران‌های جهانی، که همواره زمینه‌ساز ظهور چهره‌ها و جریاناتی شده است که وعده کشف آینده‌ای نامعلوم را می‌دهند.



اریک یان هانوسن، تکنوکرات اسرار، استاد علوم خفیه، مربی سخنرانی هیتلر و فریب‌گری که سرانجام به دست نازی‌های هیتلر کشته شد. زندگی او پر از تناقض‌های اخلاقی، رازآمیزی و سقوطی تراژیک بود، روایتی که مرز میان تاریخ و افسانه را در هم می‌پیچد.

هویت واقعی، هویت ساختگی

هانوسن در ۲ ژوئن ۱۸۸۹ در وین به دنیا آمد. نام اصلی او هرمان اشتاین‌شنایدر و پدرش زیگفرید اشتاین‌شنایدر بود که هنرپیشگی کنیسه بود. مادرش، آنتونی جولی کوهن، خواننده‌ای دوره‌گرد بود. خانواده هانوسن در مسافرتی مداوم، بین اتریش و ایتالیا به‌سر می‌بردند و هرمان کوچک نیز در این سفرهای هنری همراه آنان بود. اگرچه او مدعی شد اصالت دانمارکی دارد، اما در واقع ریشه‌اش یهودی و اسلاو–مجاری بود و هویت اصلی خود را سال‌ها پنهان کرد.

او پس از تحصیلات اولیه، به دنیای هنر و نمایش‌های خیابانی علاقه‌مند شد؛ همان‌جایی که نخستین گام‌ها برای تبدیل شدن به شعبده‌باز و تردست را برداشت.

تولد هانوسنِ هیپنوتیزم‌گر

پس از جنگ جهانی اول، هانوسن به برلین رفت و در آنجا با اجرای نمایش‌های هیپنوتیزم و ذهن‌خوانی به شهرت رسید. او به زودی خود را به «اریک یان هانوسن» تغییر داد، ظاهرش را دگرگون کرد و با چهره‌ای خوش‌آب‌ورنگ، ملبس‌ترین و آراسته‌ترین چهره مجالس هنری و مذهبی برلین شد. او خود را استاد علوم خفیه، پیشگو و طالع‌بین معرفی می‌کرد و توانست به زودی در بین هنرمندان، بازاریان و حتی افسران ارتش محبوب شود.

هانوسن «خانه علوم خفیه» (Chamber of Mysteries) یا «کاخ هانوسن» را در محله‌ای از برلین برپا کرد؛ جایی که در آن آینده‌نگاری می‌کرد، بخت‌گشایی می‌نمود و بسیاری از روشن‌فکران، هنرمندان و نظامیان به او مراجعه می‌کردند. او همچنین به انتشار مجلاتی مثل هانوسن و بونته نیز مشغول شد که در آن‌ها اخبار، طالع‌بینی و پیش‌بینی‌هایش را می‌نوشت.

پیوند با سران نازی؛ مربی هیتلر

سال‌های دهه ۱۹۲۰ آلمان، دورانی آکنده از سردرگمی سیاسی، التهاب اجتماعی و شکل‌گیری گروه‌های تندرو بود.

در این زمان، هانوسن توانست با بسیاری از سران نازی مانند اریک ارنست و ولف هاینریش گراف فون هلدورف ارتباط برقرار کند. او به بسیاری از آن‌ها وام‌های کلان می‌داد و روابطش با حزب نازی عمیق‌تر شد.

واقعیت جنجالی اما این است که هانوسن، علیرغم اصالت یهودی خود که به‌خوبی پنهان کرده بود، از نازی‌ها حمایت می‌کرد و حتی مربی سخنرانی و پز دادن هیتلر شد؛ به‌طوری‌که روان‌شناس ارشد سازمان جاسوسی آمریکا، والتر لانگر، در گزارش خود نوشته است:

«هیتلر در جوانی به‌صورت منظم نزد هانوسن نحوه سخنرانی و کنترل جمعیت را یاد می‌گرفت. هانوسن به هیتلر روش‌های سحر کردن و جذب مخاطب را آموخت و تا حدی در شکل‌گیری مهارت‌های کلامی آدولف هیتلر تأثیرگذار بود.»

این رابطه شگفت‌انگیز، هانوسن را تا سال‌های دهه ۱۹۳۰ به چهره‌ای مناقشه‌برانگیز تبدیل کرد.

کلاهبردار نابغه یا روشن‌بین واقعی؟

هانوسن در اوج شهرت، بارها مدعی شد که می‌تواند آینده را ببیند، حوادث سیاسی را پیش‌بینی کند و حتی نتیجه مسابقات ورزشی را از پیش حدس بزند. نقل قولی از آلفرد نوی بائور، مدیر تیم موتورسواری، در زندگینامه‌اش می‌گوید که هانوسن در سال ۱۹۳۲ در یک مسابقه خودرو، نتیجه را به صورت مخفیانه در پاکتی نوشت و پس از مرگِ یکی از رقبا، آن را باز کردند و نام برنده درست بود.

اما مرز میان واقعیت و فریب در زندگی هانوسن همیشه کمرنگ بوده است. بسیاری او را کلاهبردار نابغه‌ای می‌دانند که با بهره‌گیری از تردستی، هوش کلامی و روان‌شناسی گروهی، زندگی‌ای خلاف‌قاعده را مدیریت می‌کرد. با‌این‌حال، برخی نیز به‌راستی او را دارای قدرت‌های روحی می‌دانند و بر این باورند که پیش‌بینی‌هایش واقعی بوده‌اند.

در میان این همه ابهام، هانوسن به ثروت و قدرت‌مندی‌ای رسید که بی‌سابقه بود: کشتی اختصاصی بر دریاچه وانسی، ویلای مجلل در شارلوتن‌بورگ و گرد آمدن سران سیاسی و مالی دور سفرۀ او.

پایان تلخ و تراژیک؛ مرگی که پیش‌بینی کرد و خودش را ندید

در سال ۱۹۳۳، اوضاع سیاسی آلمان پس از کسب قدرت نازی‌ها به سرعت رو به وخامت رفت. از یک سو، هیتلر و اطرافیانش از هانوسن خواستند که نتیجه انتخابات هفتم فوریه ۱۹۳۳ (انتخاباتی که هیتلر را به صدراعظمی رساند) را پیش‌بینی کند. او در حالی‌که می‌دانست نتیجه انتخابات به زیان نازی‌هاست، با تردستی و فریب، همگان را گمراه کرد و پیش‌بینی‌های خود را با استناد به علوم خفیه تغییر داد تا طبق میل نازی‌ها باشد.

اما حقیقت آن بود که نازی‌ها به مرور به یهودی‌بودن هیتلر پی بردند؛ و این پایان کار هانوسن بود.

تنها هفته‌هایی پس از انتخابات، هانوسن ربوده شد، در محله‌ای در برلین کتک خورد و به گلوله‌بسته شد. جسد او در جنگلی در حومه شهر پیدا شد.

نازی‌ها ترور او را به کسی نسبت ندادند، اما همه می‌دانستند که هانوسن به دست همان‌هایی کشته شد که زمانی دوستش می‌شمردند.

پیش‌تر گفته بود: «یکی از ما می‌میرد…» و سرانجام خود پیش‌گویی مرگ خود را به‌عینه دید!

هانوسن امروز نه یک اسطوره صرف، که چهره‌ای پیچیده در تاریخ اروپاست. او از سویی روشن‌بین، تردست، طالع‌بین و از سوی دیگر کلاهبردار، فریب‌کار و مهره‌ای منفور بود.هنر مواجهه او با جمعیت، روش‌های سخنرانی و روان‌کاوی جمعی وی، تأثیری غیرمستقیم بر دوران دیکتاتوری مدرن داشت.

و البته، پایان زندگی او، خود نمونه‌ای از طنز سیاه تاریخ است.

در سینما و ادبیات، بارها از زندگی او الهام گرفته شده‌اند؛ از جمله فیلم «هانوسن» به کارگردانی ایستوان سابو (۱۹۸۸).

تحلیلگران سیاسی و روان‌شناسان، هانوسن را نمونه‌ای از خودشیفتگی، نبوغ، ترفند و نیز فریب‌کاری می‌دانند که در بستر بحران‌های فرهنگی–سیاسی اروپای دهه ۳۰، رشد کرد و به‌سرعت محو شد.




اریک یان هانوسن، پیشگویِ خودباخته؛ از اوج شهرت تا سقوط

برچسب‌ها

نظر شما


مطالب پیشنهادی