3/12/2025 10:54:25 AM

رسوایی زن جوان با برگه آزمایش

این ها بخشی از اظهارات زن ۲۳ساله ای است که مدعی بود زخم های عمیق روحی و روانی از عقده های درونی اش زبانه می کشد. این زن جوان درباره قصه تلخ زندگی خود گفت:در یکی از شرکت های حاشیه مشهد و در خانواده ای به دنیا آمدم که اوضاع اقتصادی خوبی نداشتیم ولی پدرم مردی مهربان و زحمت کش بود به طوری که ما هیچ وقت مشکلات زندگی را درک نمی کردیم اما اولین ضربه روحی را در۱۳سالگی هنگامی تحمل کردم که پدرم به خاطر بیماری از دنیا رفت و مادرم نیز که با حقوق بازنشستگی پدرم روزگار می گذراند به دلیل فشارهای روحی وروانی به مصرف موادمخدر سنتی آلوده شد.

باآن که علاقه ای به درس نداشتم اما بالاخره در رشته علوم انسانی دیپلم گرفتم و در یک آرایشگاه زنانه مشغول کار شدم چراکه حرفه آرایشگری را خیلی دوست داشتم و عاشق این شغل بودم. دراین میان روزی یکی از مشتریان ثابت آرایشگاه که از اخلاق و رفتارم بسیار خرسند بود مرا برای پسرش خواستگاری کرد و بدین ترتیب من و رمضان پای سفره عقد نشستیم چراکه پوشیدن لباس عروسی یکی از آرزوهای من بود ولی اختلافات ما از همان فردای مراسم عقدکنان به خاطر مسائل مالی آغاز شد و خیلی زود به موضوعات عاطفی کشید .

حالا دیگر بی توجهی ها و مشاجره های لفظی با شوهرم به مرز لجبازی و درگیری رسیده بود و هیچ کدام از خواسته های خود کوتاه نمی آمدیم تا این که بالاخره تصمیم به جدایی گرفتیم و من به صورت توافقی در حالی از رمضان طلاق گرفتم که دیگر نمی خواستم به هیچ وجه با مرد دیگری ازدواج کنم ولی حدود یک سال بعد به طور اتفاقی با «آرمین»آشنا شدم. او آن قدر مرا شیفته خودش کرد که دیگر حتی لحظه ای بدون او نمی توانستم آرام باشم!عشق او دل آشوبه عجیبی در قلبم به وجود آورده بود که در نهایت با یک مراسم ساده برای بار دوم پای سفره عقد نشستم و با آن جوان ۲۶ساله ازدواج کردم.

«آرمین»مرا خیلی دوست داشت و در یکی از کارخانجات تولیدی مشهد کار می کرد. به همین دلیل من هم لوازم زندگی ام را جمع کردم و به خانه نقلی «آرمین»آمدم ولی بازهم گویی سرنوشت من به گونه دیگری رقم خورده بود چراکه ناسازگاری های من واو از همان روزی که زیر یک سقف رفتیم شروع شد. او یا اوقات بیکاری اش را در کارخانه بود و اضافه کاری می کرد یا در منزل فقط سرگرم فیلم ها و مطالب اینستاگرام بود به طوری که حتی گوشی را روی زانویش می گذاشت و چایی یا شام را صرف می کرد.

آن قدر غرق در فضاهای مجازی می شد که انگار من در خانه نیستم. به اندازه ای مورد بی توجهی همسرم قرارمی گرفتم که دیگر از این وضعیت خسته شدم. او اعتراض های مرا نیز با توهین و فحاشی پاسخ می داد. از سوی دیگر نیز آرمین به شدت علاقه مند بود تا من فرزندی به دنیا بیاورم ولی من هنوز از فرجام زندگی جدیدم نیز می ترسیدم و آمادگی بارداری را نداشتم با این وجود ناگهان روزی متوجه بارداری ناخواسته ام شدم و بلافاصله پنهانی به آزمایشگاه رفتم. وقتی نتیجه مثبت بارداری را به دستم دادند دیگر حال خودم را نمی فهمیدم.

در این شرایط تصمیم وحشتناکی گرفتم و موضوع را فقط با خواهرم در میان گذاشتم که رابطه خوبی با او داشتم اما خواهرم هرچه اصرارکرد از این تصمیم هولناک بازگردم و آینده ام را تباه نکنم هیچ فایده ای نداشت. پنهانی مقداری داروی گیاهی از عطاری محله تهیه کردم و یک هفته بعد فرزندم سقط شد. «آرمین »هم هیچ اطلاعی از این موضوع نداشت تا این که بالاخره طبل رسوایی به صدا درآمد و مدتی بعد شوهرم به طور اتفاقی برگه آزمایش را در جیب شلوارم پیدا کرد و همه ماجرا لو رفت.

از آن روز به بعد رفتارهای آرمین به کلی تغییر کرد .او بسیار پرخاشگر شد و نه تنها مرا کتک می زد، بلکه سوءظن وجودش را فرا گرفت. او اجازه نمی داد حتی به گوشی تلفنم دست بزنم! در منزل را به رویم قفل می کرد و تا زمانی که از کارخانه بازمی گشت من در خانه زندانی بودم. این رفتارها به حدی رسید که انگار در «جهنم» زندگی می کردم.

اکنون نیز فقط برای چندروز اجازه داده است تا به منزل مادرم بروم که من به مرکز انتظامی آمدم تا شاید راهی برای رهایی از این شرایط بیابم اما ای کاش ...

با توجه به اهمیت این ماجرا ،بررسی های روان شناختی و اقدامات مشاوره ای با راهنمایی های تجربی و دستورهای ویژه سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفای مشهد)برای مهارت آموزی های خانوادگی و چگونگی برخورد با مشکلات عاطفی در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.


رسوایی زن جوان با برگه آزمایش

برچسب‌ها

نظر شما


مطالب پیشنهادی