وقتی مجوز خط سفید در جیب داشته باشی و همهچیز برایت باز باشد، طبیعی است که عمق فاجعه را حس نکنی. نمیفهمی دانشجوی بدون VPN چه رنجی میکشد، کسب و کارهای اینترنتی چگونه مشتریشان را از دست میدهند، پژوهشگر چطور منابعش قطع میشود یا صاحب یک کسبوکار کوچک چگونه از رقابت جهانی جا میماند. از پشت این امتیاز، محدودیتها مدیریت به نظر میرسند؛ اما برای مردم عادی، سدهاییاند که مسیر زندگیشان را تنگتر میکنند.
من مینویسم چون از بیرون نگاه نمیکنم؛ از دل همان تجربهای که میلیونها نفر دارند: تلاش برای یادگرفتن، کارکردن، ارتباطگرفتن و زندگیکردن در شرایطی که هر روز پیچیدهتر میشود. و آنوقت میبینم طرحهایی مثل اینترنت طبقاتی و امتیازاتی مانند خط سفیذ چگونه جامعه را دوپاره میکند: آنهایی که حق انتخاب دارند و آنهایی که ندارند.
اگر تصمیمگیرندگان حتی چند هفته با اینترنتی که مردم دارند زندگی کنند، دیگر هیچوقت به ذهنشان نمیرسد که محدودیت را بهصورت طبقاتی یا حق ویژه توزیع کنند. تجربه مستقیم نشان میدهد که این نگاه چهقدر ناعادلانه، ناکارآمد و آسیبزا است.
این حرف ساده است:
فقط وقتی در شرایط مردم زندگی کنی، تبعیض را میبینی. و وقتی تبعیض را ببینی، دیگر نمیتوانی آن را توجیه کنی.
آذر منصوری: «خط سفید» را سفید سازی نکنیم


نظر شما