10/2/2025 4:35:57 AM

طلوعیان: فرقه‌ای که نفت را با آخرالزمان معامله کرد

تصور کنید در حالی که دکتر محمد مصدق و یارانش در تهران برای رهایی از چنگال استعمار انگلیس می‌جنگیدند، در مسجدسلیمان و ایذه، مردمانی ساده‌دل با ترک مال و ناموس، به انتظار “طلوع عدالت الهی” می‌نشستند. اما این طلوع، سحرگاه آزادی نبود؛ غروبی تلخ از توطئه‌های استعماری بود.



زمینه‌های تاریخی: نفت، استعمار و زخم‌های زاگرس

برای فهم جنبش طلوعیان، باید به عقب بازگردیم؛ به سال‌های پرتلاطم ۱۳۲۹-۱۳۳۰ شمسی، زمانی که نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران به اوج رسید. انگلیس، که از سال ۱۹۰۸ با کشف نفت در مسجدسلیمان، ایران را به “گورستان امپراتوری” خود بدل کرده بود، امتیازات نفتی را با زور تفنگ و سیاست حفظ می‌کرد. شرکت نفت ایران و انگلیس (AIOC) نه تنها ثروت ایران را غارت می‌کرد، بلکه با ایجاد پایگاه‌های اطلاعاتی، جوامع محلی را تحت کنترل داشت. در این میان، مناطق لرنشین جنوب غرب – بختیاری، کهگیلویه، بویراحمد و شرق خوزستان – به دلیل نزدیکی به چاه‌های نفت، هدف اصلی بودند.

جامعه بختیاری، با ساختار ایلی سنتی (خان‌ها، کدخداها و رعیت)، در انزوای جغرافیایی کوهستانی زندگی می‌کرد. بی‌سوادی گسترده (بیش از ۹۰ درصد)، فقر مفرط ناشی از جنگ‌های ایلی و غارت‌های مکرر، و بیماری‌هایی مانند وبا و قحطی، مردمان را به مرز ناامیدی رسانده بود. مذهب شیعه اثنی‌عشری، با ارادت عمیق به امام علی (ع) و انتظار مهدوی، بستری فرهنگی برای سوءاستفاده فراهم می‌کرد. خرافات محلی – مانند باور به “مال‌ها” (دعانویسان) و معجزات – نیز به این مخلوط انفجاری اضافه می‌شد. در چنین بستری، انگلیس‌ها به دنبال ابزاری برای منحرف کردن توجه عشایر از ملی شدن نفت بودند: فرقه‌ای که دنیا را بی‌ارزش جلوه دهد و مردم را به “ترک مال و ناموس” فرابخواند.

پژوهش‌های جامعه‌شناختی نشان می‌دهد که این شرایط، “عوامل زمینه‌ای” اصلی جنبش بودند: عدم آگاهی سیاسی، نبود روحانیون آگاه، و فشارهای اقتصادی-اجتماعی که مردم را به سوی هر “نجات‌دهنده‌ای” سوق می‌داد. در واقع، طلوعیان نه یک جنبش خودجوش، بلکه محصولی مهندسی‌شده از استعمار بود.

نقش استعمار: میجر جیکاک، جاسوس با عمامه

در مرکز این توطئه، نامی مرموز می‌درخشد: سر جیکاک، یا “سید جیکاک”، مأمور اطلاعاتی MI6 و کارمند شرکت نفت انگلیس. جیکاک، که اصالتاً انگلیسی و احتمالاً یهودی‌الاصل بود، در دهه ۱۳۰۰ شمسی به مسجدسلیمان آمد. برای نفوذ در میان بختیاری‌ها، ابتدا هفت سال به عنوان چوپان کرولال (لال) در ایل‌ها زندگی کرد تا زبان و فرهنگ محلی را بیاموزد. سپس، با تسلط بر فقه شیعه و لهجه بختیاری، خود را به عنوان “سید” (نسب علوی) جا زد.

جیکاک با ترفندهای مدرن – مانند عصای الکتریکی برای ایجاد شوک (به عنوان معجزه)، عمامه نسوز، و قرص‌های روان‌گردان – مردم را فریب می‌داد. او ادعا می‌کرد “مولای متولی” است، نماینده امام زمان، و با اوراد خاص، “طلوع عدالت” را نوید می‌داد. شعار معروفش: “هر کی مهر علی در دلشه، نفت ملی سی چنشه” (هر که مهر علی در دل دارد، نفت ملی به چه کارش می‌آید؟)، مستقیماً نهضت مصدق را بی‌ارزش جلوه می‌داد. جیکاک نه تنها فرقه را بنیان گذاشت، بلکه با تشکیل “اتحادیه عشایر خوزستان” و مسلح کردن اعراب، زمینه تجزیه خوزستان را فراهم کرد.

در میان بویراحمدی‌ها، همتای جیکاک، “آقا بابا رضایی” بود که نقش رهبری محلی را ایفا می‌کرد. اما جیکاک، مغز متفکر بود. اسناد تاریخی نشان می‌دهد که او با تحریک خوانین منافع استعماری را پیش می‌برد. این نقش، فرقه را از یک جریان عرفانی به ابزاری سیاسی بدل کرد.

آقابابا رضایی: عارف بویراحمدی یا مهره‌ای در بازی استعمار؟

آقابابا، که نام کاملش حاج آقا بابا رضایی بود، نه تنها رهبر معنوی طلوعیان در میان بویراحمدی‌ها به شمار می‌رفت، بلکه به عنوان همتای “سید جیکاک” (مستر جیکاک، جاسوس انگلیسی) عمل می‌کرد و جنبش را در برابر موج ملی‌گرایی مصدق به چالش می‌کشید. این مرد، که از دعانویسی ساده به ادعای نیابت امام زمان (عج) رسید، نمادی از تقاطع خرافه، مذهب و سیاست استعماری است. بر اساس اسناد آرشیوی، مصاحبه‌های شفاهی با بازماندگان و تحلیل‌های تاریخی، در این بخش به زندگی، باورها، اقدامات و پیامدهای نقش او می‌پردازیم – داستانی که بیش از یک روایت شخصی، آینه‌ای از ضعف‌های اجتماعی ایران دهه ۱۳۲۰ شمسی است.

آقابابا رضایی، متولد اواخر دوره قاجار در روستاهای بویراحمد (منطقه کهگیلویه و بویراحمد کنونی)، فرزند آقا حبیب‌الله رضایی – یکی از کدخدایان بانفوذ طایفه آقایی – بود. طایفه آقایی، با ساختار ایلی سنتی و تمرکز بر دامداری و کشاورزی کوهستانی، در انزوای جغرافیایی زاگرس زندگی می‌کرد؛ جایی که بی‌سوادی (بیش از ۹۰ درصد جمعیت) و قحطی‌های مکرر، مردمان را به مرز بقا رسانده بود. آقابابا، برخلاف بسیاری از هم‌طایفه‌ای‌هایش، از معدود افراد باسواد منطقه بود. او در دوران رضاشاه پهلوی (حدود ۱۳۰۴-۱۳۰۹ شمسی) به مدت پنج سال در اداره ثبت املاک تل‌خسرو (نزدیک یاسوج) خدمت کرد، جایی که با اسناد اداری و دنیای مدرن آشنا شد. اما با سقوط رضاشاه در ۱۳۲۰ و ویرانی‌های جنگ جهانی دوم، بیکار شد و به دعانویسی روی آورد . حرفه‌ای که در جوامع ایلی، معادل “مال” یا “دعانویس” بود و مردم برای درمان بیماری، آشتی خانوادگی یا حفاظت از دام‌ها به او رجوع می‌کردند.

علاقه آقابابا به عرفان و ادبیات کلاسیک، ریشه در تنهایی پس از بیکاری‌اش داشت. او شب‌ها و روزها را با کتاب‌هایی مانند مثنوی مولوی، شاهنامه فردوسی، مفاتیح‌الجنان، دیوان حافظ و گلستان سعدی سپری می‌کرد. این مطالعه‌ها، او را به یک “ملا” محلی تبدیل کردنه روحانی رسمی، بلکه عارفی خودآموخته که با زبان شعر و خرافه، نفوذ معنوی می‌جست. شایعاتی نیز وجود دارد مبنی بر سفری به هند پیش از طلوعیان، جایی که ظاهراً تحت تأثیر مرتاضان هندی قرار گرفت و عناصری از عرفان شرقی (مانند انکار دنیا) را به باورهای شیعی‌اش افزود. نوه‌اش، منوچهر رضایی، در مصاحبه‌ای در ۱۳۵۲ این سفر را تأیید می‌کند، اما جزئیات را مبهم می‌گذارد: “پیش از پدیده طلوعی، سفری به سرزمین هند داشته است، اما گزارش معتبری از ماهیت آن وجود ندارد.” جالب آنکه، گزارش‌هایی از ارتباط او با مقامات نفتی در خوزستان و اهواز (حتی تا روزهای آخر) وجود دارد . ارتباطی که نوه‌اش انکار می‌کند و او را صرفاً “یک درویش عرفانی” می‌خواند. این ابهامات، سؤال‌برانگیز است: آیا آقابابا مهره‌ای ناخواسته در شبکه استعماری انگلیسی‌ها بود، یا خودآگاهانه با جیکاک هم‌پیمان شد؟

پدرش، آقا حبیب‌الله، مخالف سرسخت جنبش طلوعیان بود و ادعاهای پسرش را انکار می‌کرد، از ترس آبروریزی خانوادگی. حتی عمویش، آقا سیف‌الله شجاعی (کدخدای طرفدار مصدق)، توسط ناصر خان طاهری (حامی طلوعیان و مخالف ملی شدن نفت) کشته شد . رویدادی که نشان‌دهنده شکاف‌های خانوادگی و طایفه‌ای عمیق است.

در سال‌های ۱۳۲۹-۱۳۳۰ شمسی، همزمان با اوج نهضت ملی شدن صنعت نفت، آقابابا رضایی به عنوان رهبر طلوعیان بویراحمدی‌ها ظاهر شد. جنبش، که با جیکاک در بختیاری‌ها هم‌زمان بود، از یک گروه کوچک (شامل سید مندنی از سادات امامزاده قاسم، سید بهاءالدین، سید دیگری از وخمی و ناصر خان طاهری) به هسته‌ای پنج‌نفره تبدیل شد که آقابابا مغز متفکر آن بود. او، با نفوذ اجتماعی‌اش به عنوان کدخدای سابق و دعانویس محبوب، مردم را به “طلوع روح” – برآمدن خورشید عدالت الهی – فرامی‌خواند. نقش او، سازماندهی مراسم، ترویج شعارها و خنثی کردن حمایت ایل‌ها از مصدق بود.

تحلیل‌های تاریخی نشان می‌دهد که برنامه‌ها و شعارهای طلوعیان در بویراحمد و بختیاری یکسان بود: انکار دنیا برای منحرف کردن توجه از نفت. آقابابا، برخلاف جیکاک که از ابزارهای مدرن (مانند شوک الکتریکی) استفاده می‌کرد، بر کاریزمای بومی تکیه داشت اما هر دو، تحت تأثیر استعمار انگلیسی، عمل می‌کردند. انگلیسی‌ها، از طریق شرکت نفت ایران-انگلیس (AIOC)، به دنبال بی‌تفاوتی عشایر نسبت به اعتصابات کارگری بودند؛ و آقابابا، با شعار “هر کسی مهر علی در دلشه، نفت ملی سی چنشه” (هر که مهر علی در دل دارد، نفت ملی به چه کارش می‌آید؟)، مستقیماً این هدف را پیش می‌برد.

رهبری آقابابا، ترکیبی شگفت‌انگیز از عرفان و سیاست بود: او کانون اصلی را تشکیل داد، اما ضعف سازمانی‌اش (عدم ساختار پایدار) به شکست جنبش کمک کرد. حسینی (۱۳۷۳) می‌نویسد: “آقابابا و چهار فرد یادشده، کانون و هسته اصلی پدیده طلوعیان را تشکیل می‌دادند، که البته ترکیبی شگفت‌انگیز بود.”

باورهای آقابابا، آمیخته‌ای از شیعه‌گری مهدوی، عرفان صوفیانه و خرافه محلی بود. او مدعی نیابت امام زمان (عج) می‌شد و ظهور قریب‌الوقوع آن حضرت را نوید می‌داد: “دوره آخرالزمان سرآمده و با ظهور امام، دنیا پر از شادی، عدل و داد خواهد شد.” او ادعا داشت از “اسرار پنهان” مردم آگاه است – کشف شهودی رازها، پیش‌بینی مرگ‌ها (مانند نیش مار سید عیسی که پس از امتناع از همکاری مرد) و خواب‌های عجیب (خروش کوه دنا، ورود کبوتران سفید، ناپدید شدن و بازگشت با چهره نورانی). شعارهای کلیدی‌اش – “مال، مال الله” و دعوت به انفاق اموال برای نیازمندان – بر ترک دنیا تأکید داشت، اما با تهدید عذاب الهی (تبدیل به حیواناتی مانند گراز یا پشه) همراه بود. این باورها، با ارادت بویراحمدی‌ها به ائمه، سریع گسترش یافت و هزاران نفر را به تکیه‌گاه‌ها کشاند.

اقدامات آقابابا، عملی بود. او مردم را به روستای مزدک (مرکز جنبش) دعوت می‌کرد، جایی که با هدیه‌دادن، پای‌کوبی، دست‌افشانی و سرودن شعارها، به طلوعی شدن می‌پیوستند: لرزیدن بدن، فرستادن صلوات و پیچاندن پارچه سفید به دور سر. او از اموال اهدایی برای ترویج آئین و کمک به فقرا استفاده می‌کرد، اما گاه با تهدید (مانند داستان سید عیسی) همکاری را اجبار می‌نمود. پیش از طلوعیان، با توبه از گناهان و عبادت در امامزاده‌ها، شهرت معنوی کسب کرده بود. ارتباطش با مقامات نفتی، شایعه‌ای است که تحلیل‌گران را به نقش انگلیسی‌ها می‌رساند: جیکاک مغز متفکر بود، اما آقابابا مجری محلی.

جنبش آقابابا، هرچند کوتاه (۱۳۲۹-۱۳۳۰)، پیامدهای دوگانه داشت. مثبت: کاهش دزدی، راهزنی و غارت براساس نظر یکی از پژوهشگران: «دزدی و شرارت چنان از میان رفته بود که جز به معجزه به چیزی نمی‌ماند»، افزایش فرایض مذهبی (اذان در کوه و دشت) و خلع سلاح ایل‌ها. سرهنگ حکیمیان از او قدردانی کرد: “خوشحال و راضی هستم از اینکه زحمت ما کم کرده‌ای، امنیت هست.”

درکنار این مسائل جنبه های منفی این جریان شامل فقر (ترک اموال)، تفرقه طایفه‌ای (نزاع با بختیاری‌ها)، آبروریزی خانوادگی و افزایش خرافه بود و به لحاظ سیاسی، موفقیت نسبی در دلسرد کردن عشایر از ملی شدن نفت، که به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کمک کرد. خوانین مخالف مصدق از این جنبش حمایت کردند، اما دولت پهلوی با سرکوب ارتش (۱۳۳۰) جنبش را پایان داد.



طلوعیان: فرقه‌ای که نفت را با آخرالزمان معامله کرد

برچسب‌ها

نظر شما


مطالب پیشنهادی