چندی پیش مرد جوانی به نام بشیر که با زن و فرزندانش در تهران زندگی میکرد، پس از بازگشت از سفر کاری از یکی از شهرهای شمالی کشور با صحنهای غیرمنتظره و نگرانکننده روبهرو شد. او که با ذهنی خسته از کار به خانه بازگشته بود، انتظار داشت همسر و دو فرزند خردسالش را در خانه ببیند و آنها به استقبالش بیایند، اما خانه کاملاً خالی بود. اثری از همسرش، فرزندانش، یا حتی نشانهای از حضور آنها در خانه وجود نداشت.
بشیر ابتدا تصور کرد که شاید موقتاً بیرون رفتهاند اما هرچه زمان میگذشت او نگرانتر میشد که شاید اتفاق ناگواری برای خانوادهاش رخ داده باشد. با دلی پر از اضطراب و نگرانی، به سرعت به سمت نزدیکترین کلانتری رفت تا ماجرا را گزارش دهد و از پلیس کمک بخواهد. در کلانتری، بشیر با جزئیات شرح داد که چگونه پس از ورود به خانه با سکوت و خالی بودن آن مواجه شد.
او به ماموران گفت، هیچ نشانهای از درگیری یا مشکل در خانه وجود نداشت، اما نبود خانوادهاش او را به شدت نگران کرده بود.
پس از آن بود که ماموران پلیس پیگیری موضوع را شروع کردند و تیمی از کارآگاهان برای بررسی این پرونده عجیب تشکیل شد. در گام نخست، تحقیقات روی احتمال وقوع یک حادثه ناگوار متمرکز شد. کارآگاهان با احتمال وقوع حادثهای، خارج از خانه به بیمارستانها، مراکز درمانی، و حتی اورژانسهای تهران مراجعه کردند تا شاید ردی از همسر و فرزندان بشیر پیدا کنند، اما هیچ اثری از آنها در این مراکز نبود. این موضوع، معمای ناپدید شدن خانواده بشیر را پیچیدهتر کرد.در شاخه دیگری از تحقیقات فرضیه آدمربایی مطرح شد.
کارآگاهان احتمال دادند که شاید همسر و فرزندان بشیر به زور ربوده شده باشند اما این فرضیه نیز خیلی زود کمرنگ شد، زیرا بشیر تاکید کرد که با هیچکس دشمنی یا اختلافی نداشته است. او گفت: «مردی آرام و ساده هستم که زندگیام را صرف کار و تامین نیازهای خانوادهام کردهام.»
علاوه بر این، هیچ تماسی از سوی آدمربایان احتمالی دریافت نشده و هیچ درخواستی برای باج یا پول از بشیر نشده بود. این موضوع باعث شد که فرضیه آدمربایی هم به حاشیه برود و کارآگاهان دنبال سرنخهای دیگری بروند.
در چنین شرایطی بشیر که ناامید و سردرگم شده بود، تصمیم گرفت به سراغ اقوام و نزدیکان همسرش برود. او ابتدا به خانه پدرزنش رفت تا شاید اطلاعاتی از او کسب کند. اما برخلاف انتظار، پدرزنش نه تنها نگران به نظر نمیرسید، بلکه رفتاری عادی و خونسرد داشت.
این رفتار غیرعادی، شک بشیر را برانگیخت. او با پرسوجو از دیگر اعضای خانواده و اقوام همسرش، به حقیقت ماجرا و دلیل خونسردی پدرزنش پی برد. پدرزنش، همسر و فرزندان او را بدون اطلاع بشیر به کشور ترکیه فرستاده بود.
بشیر موضوع را به کارآگاهان پلیس اطلاع داد و با عمیقتر شدن تحقیقات، جزئیات بیشتری از ماجرا روشن شد. ظاهراً مدتی بود که به دلیل شرایط سخت زندگی در ایران، تصمیم گرفته بود به زادگاهش در افغانستان بازگردد. او معتقد بود که پس از بازگشت به کشورش میتواند زندگی بهتری برای خانوادهاش فراهم کند. اما این تصمیم با مخالفت شدید پدرزنش مواجه شده بود.
پدرزن بشیر، که مردی افغان، با نفوذ و دیدگاههای خاص خود بود، اصرار داشت که بشیر یا در ایران بماند یا به یکی از کشورهای اروپایی مهاجرت کند. او معتقد بود که بازگشت به افغانستان، آیندهای نامطمئن برای دختر و نوههایش به همراه خواهد داشت. اما بشیر بر تصمیم خود پافشاری میکرد و حاضر نبود از خواستهاش کوتاه بیاید. پدرزن بشیر که از تصمیم قاطع دامادش خشمگین شده بود، نقشهای مخفیانه کشید.
او از فرصتی که بشیر برای کار به یکی از شهرهای شمالی رفته بود، استفاده کرد و بدون اطلاع او، همسر و فرزندانش را به ترکیه فرستاد. این اقدام نه تنها بدون رضایت بشیر بود، بلکه حتی همسرش نیز از جزئیات کامل این تصمیم بیخبر بود. پدرزن با استفاده از ارتباطات و امکانات خود، مقدمات سفر آنها را فراهم کرده و آنها را به شهری در ترکیه منتقل کرده بود. وقتی بشیر از این ماجرا باخبر شد، شوکه و خشمگین شد. او که احساس میکرد به او خیانت شده است، بلافاصله از پدرزنش به اتهام آدمربایی شکایت کرد.
پرونده به دادسرای جنایی ارجاع شد و بازپرس جنایی دستورات لازم را برای پیگیری موضوع صادر کرد. در ابتدا، بازپرس دستور داد بررسی شود که آیا همسر و فرزندان بشیر واقعاً از ایران خارج شدهاند یا خیر. همچنین، در صورت تایید خروج آنها، مکاتباتی با اینترپل انجام شود تا محل دقیق اقامت آنها در ترکیه مشخص شود. کارآگاهان همچنین موظف شدند تحقیقات بیشتری درباره انگیزهها و جزئیات این اقدام انجام دهند.
شکایت از پدرزن به اتهام ربودن همسر و فرزندان
نظر شما