8/1/2025 1:29:17 AM

ماجرای پیرمرد قمی که امام زمان (عج) را در مکه دید/ پیام مهم رابط حضرت حجت (عج) در مورد قیام بزرگ

به گزارش خبر ساز، یکی از داستان های معروف در رابطه با رویت امام زمان (عج) که در جلد سیزدهم (بخش مهدویت) بحارالانوار علامه مجلسی نیز ذکر آن رفته ماجرای پیرمردی است که در شهر فسطاط مصر زندگی می کرد. در این گزارش قصد داریم مروری بر این داستان داشته باشیم:

ماجرای دیدن امام زمان (عج) توسط پیرمردی در فسطاط

در بحارالانوار به نقل از احمد بن علی رازی آمده است که او از محمد بن علی و او از محمد ابن احمد بن خلف که یکی از شیعیان بزرگ عصر خود بوده، شنیده است که روزی او در مسجد عباسیه واقع در منزلی در شهر فسطاط مصر مشغول نیایش بوده است که پیرمردی که سخت مشغول عبادت بوده و دائما ذکر می گفته توجهش را جلب می کند. وقت غذا از پیرمرد می خواهد که هم سفره اش شود. پس از صرف ناهار از پیرمرد، احوال و نسبش را جویا می شود. او می گوید که نامش محمد بن عبیدالله و از اهالی قم است و سال ها پیش در ایام جوانی برای پیدا کردن «حق»، آواره دشت و صحرا شده و به شهرهای مختلف سفر کرده است. پیرمرد ادامه داستان را چنین تعریف می کند:

سی سال در جستجوی «حق» بودم، شهرها و سواحل گوناگون را گشتم و سیاحت نمودم. 20 سال در مکه و مدینه توطن گزیده و همواره اخبار ظهور حق را سراغ می گرفتم و در پی آثار آن بودم.

چون سال 293 فرا رسید، خانه خدا را طواف کردم. به طرف مقام ابراهیم رفتم و نماز گذاردم. در همانجا به خواب رفتم. در عالم خواب صدای دعایی مرا به خود جلب کرد. صوت زیبایی شنیدم که تا کنون هرگز نشنیده بودم. برگشتم و دیدم جوانی گندم گون در حال قرائت قرآن و دعا است. جوان بعد از دعا نماز گذارد و از مسجد خارج شد و به عمل بین صفا و مروه مشغول گشت.

من پشت سر او مشغول سعی شدم. به خاطرم رسید که وی حضرت صاحب الزمان (عج) است. چون از عمل سعی فارغ شد، به طرف دره ای رفت. به دنبالش راه افتادم. در میانه راه بودیم که مردی بلند قامت و سیاه پوست جلوی راهم را گرفت و با صدای مهیبی که هول انگیزتر از آن نشنیده بودم، مرا به نام صدا زد و پرسید: چه می خواهی؟ من لرزیدم و در جای خود ایستادم. جوانی که گمان داشتم حضرت حجت (عج) است، در نظرم ناپدید گشت و من مدتی همانجا متحیر گشتم. سپس مراجعت کردم؛ در حالی که دائما خود را شماتت می کردم که چرا از بانگ مرد سیاهپوست ترسیدم و به دنبال محبوبم راه نیفتادم.

ماجرای ملاقات مجدد مرد سیاه پوست

پیرمرد سپس می گوید: بعد از آن روز، ساعت ها و روزها دعا می کردم و از خدا طلب آمرزش داشتم و گریه می کردم. از حق می خواستم که به من توفیق زیارت مجدد حضرت قائم (عج) را بدهد و چیزی که موجب آرامش دل و ازدیاد بصیرتم می شود برای من ظاهر گرداند.

دو سال بعد در مدینه به زیارت قبر مطهر حضرت رسول اکرم (ص) رفته بودم. بین قبر مطهر و منبر ایشان نشسته بودم که به خواب رفتم. دیدم کسی من را تکان می دهد. بلند شدم و دیدم همان سیاه پوست است. مرا به اسم صدا زد و گفت: حالت چطور است؟ گفتم: خدا را شکر می کنم و تو را نکوهش. گفت: نه! مرا نکوهش نکن. من مامور بودم آنطور به تو بانگ بزنم. تو به خبر زیادی رسیدی. خوش به حالت از آنچه دیدی و مشاهده نمودی... خدا را بسیار شکر کن!

سپس پرسید: فلانی چه کرد؟ آنگاه نام بعضی از برادران ایمانی ام را به زبان آورد و من نیز احوال آنها را گزارش دادم. بعد از شخص ناشناسی به نام «نقفور» نام برد و پرسید او چه کرد؟ گفتم او را نمی شناسم. سیاه پوست گفت: او مردی رومی است. خدا او را هدایت می کند و از قسطنطنیه فاتح بیرون می آید. آنگاه مرد دیگری که او را هم نمی شناختم نام برد و گفت: او مردی از اهالی «هیت» {در شمال الانبار عراق} و از یاران مولی امام زمان (عج) است.

سیاه پوست سپس گفت: برگرد پیش رفقایت و به آنها بگو امیدواریم خدا اجازه یاری ضعفا و انتقام از ستمگران را بدهد. من جمعی از شیعیان دیگر را ملاقات کردم. آنچه لازم بود به آنها گفتم. اینک به سوی تو بازگشته و به تو نیز ابلاغ می کنم که خود را به مشقت نیندازی و موجب ناراحتی خود نشوی و اوقات خویش را در عبادت خداوند مصروف داری و بدان که به خواست خداوند متعال امر نزدیک است.

وداع با پیرمرد قمی

محمد بن احمد بن خلف (راوی این ماجرا) سپس می گوید: بعد از شنیدن این ماجرا به خزانه دار خود گفتم 50 دینار بیاورد. سپس پول ها را به پیرمرد پیشکش کردم. او نپذیرفت و گفت: خداوند چیزی را که به آن احتیاج ندارم بر من حرام کرده است. چنان که بر من حلال کرده که اگر به چیزی محتاج باشم از تو اخذ کنم.

سپس پرسیدم: آیا غیر از من کسی از اصحاب نیز این حکایت را شنیده است؟ گفت آری. سپس نام چند نفر را آورد.

سپس از پیرمرد وداع کرده و به مرز رفتم و عازم حج شدم.


ماجرای پیرمرد قمی که امام زمان (عج) را در مکه دید/ پیام مهم رابط حضرت حجت (عج) در مورد قیام بزرگ

برچسب‌ها

نظر شما


مطالب پیشنهادی