پنج سال و دو ماه بعد از وقوع کودتای سوم اسفند 1299 رضا خان با تکیه بر سیاست خشن خود و به پشتوانه حمایتهای انگلیس در چهارم اردیبهشت 1305 در کاخ گلستان و با وعده تقویت اسلام، انجام اصلاحات، ارتقای سطح فرهنگ و بهداشت و بهبود کشاورزی تاج شاهی بر سر گذاشت و استبداد نوجامهای را برای جامعه ایران رقم زد.
طی دوران 16 ساله استبداد رضاشاهی، تنها فرمانروای ایران زمین، شخص شاه بود و هیچ کس بجز او، قدرت تصمیمگیری و اظهارنظر نداشت. سلطه رضا شاه شامل ابتداییترین تا پیچیدهترین تصمیمات مملکتی بود و هیچ کس در هر سمت و مسوولیتی غیر از او حق تصمیمگیری نداشت و همه چیز از دربار و نهایتا رضاشاه استعلام و کسب تکلیف میشد. پهلوی اول بالاخص تمام امور نظامی، انتظامی و امنیتی را با علاقه و وسواس زیادی دنبال میکرد. تصمیمات کلان اقتصادی نیز بسته به نظر شاه بود.
آشفتگی اوضاع سیاسی ایران در اواخر دوره قاجار
اینکه چه شد مردمی که روزگاری با پیشتازی در عرصه به قید و بند کشیدن قدرت در میان سایر کشورهای آسیایی، مظفرالدین شاه قاجار و خانواده او و دیگر خاندانهای حکومتگر ایران را مجبور به پذیرش مشروطه کردند اما در نهایت مجبور به پذیرش استبداد رضا شاهی شدند حکایت مفصلی دارد که البته شاید در این مجال نتوان به همه ابعاد آن پرداخت اما مخلص کلام آنکه دوران سلطنت احمدشاه قاجار در ایران خصوصا 5 سال ابتدایی آن، یکی از بحرانیترین دورههای تاریخ و در عین حال پر هرج و مرجترین دوران تاریخ قاجار است. در این دوره با توجه به کمسن و سال بودن شاه و دوران آشفته و نابسامانی که پس از سلطنت استبدادی محمدعلیشاه بر جامعه ایران حاکم بود، کشور شاهد دودستگی سران و نمایندگان مجلس، آشفتگی سیاسی و ترورهای مخفی، خالی بودن خزانه مملکت و بحران مالی بود. این دوران از لحاظ بحرانهای بینالمللی نیز قابل تأمل است. وقوع جنگ جهانی اول و انقلاب اکتبر روسیه عملا در تحولات و آشوبهای داخل ایران بیتأثیر نبود. آنچه در این دوره قابل ملاحظه است نفوذ گسترده روس و انگلیس در ایران است. به واقع ایران عملا پس از قرارداد 1907 میلادی تحت نظر روسیه و انگلیس اداره میشد.
در چنین شرایط و اوضاع نابسامانی و در حالی که کابینههایی با مهره چینی قدرتهای شرق و غرب به سرعت برق و باد میآمدند و بیش از آنکه به فکر عمران و آبادانی و نظم امور باشند سعی در تامین مطامع روس و انگلیس داشتند مردم ایران روز به روز فقیرتر میشدند. اوضاع به حدی بد بود که حتی در چند مقطع بیم فروپاشی و چندپارگی کشور میرفت. این وضعیت آشفته حتی نیروهای فرامرزی را هم نگران کرده بود و آنها از ترس از دست دادن منافع خود در پی به صحنه آوردن مهرهای جدید بودند تا با تکیه بر بنیه نظامی بر اوضاع و امور مسلط شود.
در میان چهرههای پیشنهادی، دستگاه دیپلماسی انگلیس بیش از همه رضاخان میرپنج را برای عرصه گردانی در میدان سیاست مناسب میدید. در آن زمان، با توجه به وقوع انقلاب اکتبر روسیه و روی کارآمدن نیروهای جدید و درگیری میان طرفداران نظام سابق و جدید، نواحی شمالی ایران در میدانی برای روزآزمایی بلشویکها و منشویکها بود و از نظر انگلستان با توجه به شرایط کنونی، ضرورت تشکیل یک حکومت قدرتمند که بتواند از پیشرفت ارتش سرخ که تا گیلان آمده بود احساس میشد.
دولت مستعجل
بازیگردان کار خود رو شروع کردند و در نهایت مذاکرات آیرون ساید مامور نظامی بریتانیا با رضاخان و سیدضیاءالدین طباطبایی در قزوین سرنوشتساز بود و این دو مجری کودتای سوم اسفند 1299شمسی شدند. در پی تسخیر پایتخت تسخیر با ایجاد سروصدا و تیراندازی بیمورد و زد و خوردهایی نهچندان جدی، کودتاگران توانستند در مردم وحشت و اضطراب ایجاد کنند و فردای آن روز جمع زیادی از رجال و دولتمرادن گذشته بازداشت شدند و مقدمات اولیه برای تشکل کابینه جدید به نخست وزیری سید ضیاء طباطبایی و وزارت جنگ رضا خان فراهم شد.
در همین دوره، رضا خان با ادغام دیویزیون قزاق، ژاندارمری دولتی، بریگاد مرکزی و سایر قوای پراکنده نظامی پلیس جنوب، ارتش متحدالشکلی را پایهگذاری کرد که فقط مجری فرامین وزیر جنگ باشد.
کابینه سید ضیا البته دولتی مستعجل بود و از همان ابتدا به نظر میرسید که جز تسهیل مقدمات قدرت گیری رضا خان تکلیف دیگری ندارد. در آن مقطع البته چالشهایی میان مجلسیان با نیروهای تازه به دوران رسیده سیاسی بوجود آمد و رضا خان تلاش کرد تا در انتخابات مجلس پنجم دخالت کند.
اولین تقلبات گسترده انتخاباتی در انتخابات مجلس پنجم به وقوع پیوست و بجز تهران، با انتخاباتی فرمایشی کسانی روانه مجلس شدند که مورد نظر وزارت جنگ و شخص رضاخان بودند. این تقلبات در پی استعفای مشیرالدوله از نخستوزیری و انتخاب رضاخان به جانشینی وی در اوایل آبان 1302، در سطح گستردهای صورت پذیرفت، زیرا در آستانه نخستوزیری رضاخان فقط انتخابات تهران به اتمام رسیده بود، لذا دست نظامیان در شهرستانها برای اعمال نفوذ و دخالت در انتخابات باز بود. از این رو آنان توانستند اکثریت مجلس پنجم را به دست آورند.
با همه این تمهیدات، مجلس پنجم شاهد درگیری میان فراکسیون تجدد (طرفداران رضا خان) و فراکسیون اقلیت بود و آیت الله مدرس به عنوان رهبر جناح اقلیت تلاش کرد با اعتراض به اعتبارنامهها از حضور حامیان وزیر جنگ در مجلس جلوگیری کند. کم کم از سوی فراکسیون تجدد در داخل مجلس و بیرون از آن زمزمههایی مبنی بر الغای سلطنت قاجار و رئیس جمهور شدن سردار سپه بگوش رسید که به رغم هیاهوهای بسیار در پی تلاشهای مدرس و یاران او ناکام ماند اما با فشارهای داخلی و خارجی و در پی خروج احمد شاه از کشور، بالاخره نمایندگان مجلس پنجم شورای ملی با فشارهای سردار سپه در ۹ آبان ۱۳۰۴ ماده واحدهای را مطرح کردند که به موجب آن احمدشاه از سلطنت خلع شد و حکومت موقت در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص رضاخان پهلوی سپرده شد و تعیین تکلیف حکومت قطعی به مجلس موسسان واگذار شد.
مجلس موسسان مقوم سلطنت پهلوی
پس از تصویب ماده واحده انقراض قاجاریه توسط طرفداران رضاخان در مجلس شورای ملی، اینک زمان آن فرا رسیده بود که رضاخان تحرکات و تحریکات چند ساله خود را که همه در راه انقراض سلطنت قاجار و تکیه بر سریر سلطنت انجام شده بود، به ثمر رساند. وی با مشورت طرفداران و هوادارانش به این نتیجه رسید که فوریترین اقدامی که میتواند به سهولت به امیال وی جامهعمل بپوشاند، تشکیل مجلس موسسان است، امری که تا آن زمان در تاریخ معاصر ایران بیسابقه بود. بر همین اساس، علیاکبر داور از سوی رضاخان مامور تدارک مقدمات تشکیل مجلس موسسان شد.
علیاکبر داور با توجه به آشنایی و اشرافی که برتاریخ سیاسی کشورهای غربی داشت، بسرعت آییننامه اجرایی و حقوقی مجلس موسسان را تدوین کرد و مجلس پنجم بیدرنگ آن را به تصویب رساند. داور همچنین با کمک همفکرانش که همگی از طرفداران به قدرت رسیدن رضاخان بودند، اسامی شخصیتهایی که در سراسر کشور از نظر آنها صلاحیت نمایندگی مجلس موسسان را داشتند، تهیه کرد. وی به قدری در دستچین کردن ترکیب اعضای مجلس موسسان وسواس به خرج داد تا صدای کوچکترین مخالفتی از درون این مجلس به گوش نرسد.در زمان تهیه مقدمات مجلس موسسان که نتیجه آن از پیش مشخص بود، مخالفان رضاخان در موضع و موقعیتی نبودند که بتوانند در برابر آن ایستادگی کنند و مانع از تشکیل آن شوند. رضاخان و طرفدارانش با شیوهها و ترفندهای مختلف و متعدد صدای مخالفان را خفه کرده بودند.
همه مخالفان رضاخان و به طور مشخص نمایندگان گروه اقلیت مجلس که در زمره اصلیترین مخالفان تغییر سلطنت و به قدرت رسیدن رضاخان بودند، عملا در خانههای خود حبس شده و ماموران شهربانی و مفتشان کوچکترین حرکات آنها را زیر نظر داشتند. از جمله این افراد علاوه بر آیتاللهمدرس ـ جدیترین مخالف رضاخان ـ میتوان از افرادی نظیر مصدق، مشیرالدوله، تقیزاده، علا و… یاد کرد. بنابراین کسی را یارای مخالفت و مقاومت در برابر این اقدام غیرقانونی رضاخان که در پوشش و ظاهری قانونی انجام میشد، نبود.
طبق برنامه از پیش تعیینشده، مقدمات کار انتخابات مجلس موسسان از اوایل آذر ۱۳۰۴ آغاز شد. در تمام ایالات و ولایات کشور از سوی عوامل رضاخان، هیاتهای نظارت و اجرایی تلاشهای فراوان و گستردهای صورت گرفت تا افراد مورد نظر که فهرست اسامی آنها قبلا توسط داور تهیه و به حوزههای انتخابیه ارسال شده بود، از صندوقها بیرون آورده شوند.
تعداد نمایندگان مجلس موسسان به اندازه 2 برابر مجموع نمایندگان مجلس شورای ملی در نظر گرفته شده بود که از اوایل آذر حدود ۲۴۱ نفر از آنان به منظور گشایش مجلس موسسان انتخاب شدند. انتخابات به حدی تصنعی بود که هیچ یک از مخالفان رضاخان در میان انتخاب شدگان قرار نگرفتند و افراد وجیهالمله و برجستهای نظیر آیتالله مدرس، مصدق، مستوفیالممالک، مشیرالدوله و… به مجلس موسسان راه نیافتند. در حالی که افراد مورد نظر رضاخان که نه معروفیت و نه وجاهت کافی داشتند، با رأی قابل توجهی بر کرسیهای مجلس تکیه زدند.
به هر تقدیر انتخابات مجلس موسسان با کیفیتی که ذکر شد، انجام گرفت و در ۱۵ آذر ۱۳۰۴ با نطق افتتاحیه رضاخان در محل تکیه دولت گشایش یافت. در سخنرانی افتتاحیه، رضاخان نمایندگان مجلس شورای ملی را ـ که اکثریت قریب به اتفاق آنها، طرفدار رضاخان بودند ـ نماینده قاطبه ملت ایران دانست و گفت: «بر حسب ضرورت و برای متابعت از افکار ملت که در تمام نقاط ایران ابراز و اظهار شده بود، جهت استقرار حکومتی که مرام ملی را بهتر تأمین و اجرا نماید، سلطنت قاجاریه منتزع و ریاست حکومت مملکت موقتا به عهده اینجانب سپرده شده و انعقاد مجلس موسسان نیز بر حسب تصمیم و تکلیف مجلس شورای ملی برای معظمترین وظایف ملی و مملکت تشکیل گردیده است.»
رضاخان پس از سخنرانی افتتاحیه از مجلس خارج شد و اعضای مجلس موسسان بسرعت فعالیت خود را شروع کردند. در آغاز شیخ محمدحسین مجتهدتبریزی که مسنترین فرد از نمایندگان مجلس بود، به ریاست سنی مجلس موسسان انتخاب شد. جلسات اول تا سوم صرف انتخاب هیاترئیسه و تعیین دیگر مسوولیتها و همچنین تصویب اعتبارنامهها شد.
در این جلسات، صادقخان مستشارالدوله به ریاست مجلس موسسان انتخاب و سهامالسلطان بیات نایبرئیس مجلس شد. پس از انجام این تشریفات و مقدمات جلسه چهارم در تاریخ ۲۱آذر ۱۳۰۴ تشکیل شد تا مأموریت اصلی مجلس موسسان را انجام دهد.
در جلسه چهارم مواد ۳۶، ۳۷، ۳۸ و ۴۰ قانون اساسی مشروطیت را که منحصرا مربوط به سلطنت قاجاریه بود، به صورت زیر جرح و تعدیل شد: «اصل ۳۶: سلطنت مشروطه ایران از طرف ملت به وسیله مجلس موسسان به شخص اعلیحضرت شاهنشاه رضا شاه پهلوی تفویض شده و در اعقاب ایشان نسلاً بعد نسل برقرار خواهد بود.
اصل ۳۷: ولایتعهد با پسر بزرگ پادشاه که مادرش ایرانی الاصل باشد، خواهد بود. در صورتی که پادشاه اولاد ذکور نداشته باشد، تعیین ولیعهد بر حسب پیشنهاد شاه و تصویب مجلس شورای ملی به عمل خواهد آمد مشروط بر آنکه ولیعهد از خاندان قاجار نباشد. ولی در موقعی که فرزند ذکور برای پادشاه به وجود آمد، حقا ولایتعهد با او خواهد بود.
اصل ۳۸: در موقع انتقال سلطنت به ولیعهد وقتی میتواند شخصا امر سلطنت را متصدی شود که دارای 20سال شمسی باشد. اگر به این سن نرسیده باشد نایبالسلطنه غیر از خانواده قاجار، از طرف مجلس شورای ملی برای او انتخاب خواهد شد.
اصل ۴۰: همین طور شخصی که به نیابت سلطنت منتخب میشود، نمیتواند متصدی امر شود مگر اینکه قسم مزبور فوق را یاد کرده باشد.
در مورد مصوبات مجلس موسسان ذکر این نکته حائز اهمیت است که قبل از تشکیل جلسه مجلس براثر توافقی که بین رضاشاه و اعضای مجلس موسسان انجام شده بود، بنا بود شخص رضاشاه مادامالعمر به ریاست حکومت انتخاب شود و ادامه حکومت و به طور مشخص جانشین وی بر اساس رأی مجلس شورای ملی انتخابی شود. در این مرحله رضاشاه به دلیل تسریع در انجام امور و بهرهبرداری از شرایط موجود در مورد مساله تداوم سلطنت در خانواده خود اصرار نورزید، اما پس از تصویب طرح از قول و قرارهای خود عدول کرد و به هر قیمت ممکن، خواستار دائمی شدن سلطنت در خاندان خود شد. هر چند با عهد شکنی رضاخان تعداد اندکی از نمایندگان مجلس موسسان صدای اعتراض بر آوردند و به همین دلیل به طرح مذکور رأی ممتنع دادند، اما در آن میان، کسی به این فکر نیفتاد که فردی چون رضاشاه که هنوز حکومتش قطعی نشده، آیا به تعهداتش عمل میکند.
به هر حال مجلس موسسان مواد مذکور در قانون اساسی را اصلاح کرد و اصل بازنگری شده به صورت یکجا و با رأی اکثریت قریب به اتفاق نمایندگان دستچین شده مجلس موسسان به تصویب رسید. گفتنی است از میان ۲۶۰ نماینده حاضر در مجلس موسسان ۲۵۷ نفر به طرح مزبور رأی مثبت دادند و تنها ۳ نفر با رأی ممتنع (نه مخالف) از کنار این طرح گذشتند.
پنجمین و آخرین جلسه مجلس موسسان روز ۲۲ آذر تشکیل شد. دستور این جلسه این بود که صورت جلسه قبل را به تصویب رسانده و امضا نماید این امر بزودی انجام شد و مقارن ظهر همان روز رئیس مجلس موسسان ختم جلسات را اعلام داشت.
بعد از اتمام کار مجلس موسسان، سلطنت ایران به رضا خان واگذار شد. رضاخان میرپنج بعد از رسیدن به سلطنت نام فامیل خود را به پهلوی تغییر داد، از اینرو محمود پهلوی ملقب به (محمود محمود، محقق و نویسنده کتاب تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم) مجبور شد آن نامخانوادگی را واگذار کند و پس از آن نامخانوادگی دیگری را نپذیرفت و نام خودش (محمود) را به عنوان نامخانوادگی استفاده میکرد.
رضا شاه از همان مقطع تاجگذاری نشان داد که میانه با روحانیت ندارد و در مراسم او عملا روحانیون به حاشیه رانده شدند. در همین زمینه یحیی دولت آبادی از چهره فعال دوره مشروطه و نویسنده کتاب چهار جلدی حیات یحیی تعبیر قابل تاملی دارد. وی در این باره مینویسد: رضا خان برای ساختن یک تاج تازه پافشاری کرده بود. تاجی که درگذشته رسم بود که علماء آن را بر سر شاه بگذارند اما رضاخان با دستهای خود کلاهش را برداشت، سپس تاجش را بلند کرد و بر سرش نهاد. در حالیکه دو وزیر در کنارش ایستاده و تاجهای پادشاهی ساقط شدۀ قاجاریه را در دست داشتند.
ویتا سکویل وست شاعر و نویسنده بریتانیایی که مقارن با تاجگذاری رضاشاه پهلوی به ایران سفر کرد در کتاب خود با عنوان مسافری از تهران، تصویری واقع بینانه از آغاز سلطنت پهلوی اول دارد. او در همین ارتباط در خاطرات خود آورده است: ایرانیان حتّی در کوچکترین موضوع هم با دوستان انگلیسی خود مشورت میکردند… میخواستند که نسخهای هم از جریان مراسم تاجگذاری اعلیحضرت جرج پنجم از وست مینستر اَبی به دست بیاورند ولی بعد از به دست آوردن نسخه، مراسم پیچیده و لباسهای فاخر باعث ترس و حیرت آنها شد. فریبندگی ظاهری مراسم تاجگذاری میتوانست آدمی را از توجه به مفهوم وسیعتر رژیم جدید باز دارد.
رضا شاه بعد از اینکه خیالیش از به دست گرفتن سلطنت راحت شد با همان ادعاهایی که داشت دست به سلسله تغییرات و تحولاتی در ساختار اداری، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مردم ایران زد و البته در جریان این اقدامات، او بیش از گذشته نسبت به تشکیل ارتش جدید توجه و تمرکز داشت. بودجه سالانه این ارتش متحد الشکل افزایش ۵ برابری پیدا کرد و با تصویب قانون نظام وظیفه، امکان سربازگیری از مردم کشور فراهم شد.توجه بیش از حد سردار سپه به مساله ارتش او را بر آن داشت تا آنچه میتواند برای مجهز کردن ارتش به کارگیری به همین علت عدهای دانشجوی نظامی برای تحصیل به اروپا اعزام کند تا بتواننداز مدارس نظامی فرانسه آموزشهای لازم را ببینند و در سال ۱۳۱۱ نیروی دریایی قشون متحدالشکل جزء رکن دوم ارکان حرب درآمد. رضا شاه برای تأمین نیروی دریایی چند افسر معلم از ایتالیا استخدام کرد و چند دانشجو نیز برای آموزش دریانوردی به اروپا فرستاد در هنگام تشکیل نیروی دریایی ایران حدود چهار نارچه و ناو در خلیج فارس حضور داشت.
ارتشی صرفا برای سرکوب نیروهای داخلی
ارتشی که رضا شاه آن را تدارک دیده بود بیشتر برای سرکوب مخالفان داخلی خود به کار گرفته شد و توان نظامی آنان برای مقابله با دشمن خارجی به شکست انجامید چرا که در خلال جنگ دوم جهانی عوامل و مأموران مخفی و آشکار آلمان در ایران فعال بودند و تمایلات دولتی شاه به آلمانها را کاملاً نشان میداد و این دوستی موجب شد که آلمان ایران را پایگاهی برای مقابله با شوروی قرار دهند و از سوی دیگر نیروهای متفقین هم ایران را به عنوان یک منطقه مهم برای کمک به روسیه میدانستند. زیرا آنها میخواستند به وسیله راه آهن سراسری شمال و جنوب را به هم متصل میکرد روسیه را تقویت کند. اما زمانی که انگلیس روسیه از دولت ایران خواستار اخراج آلمانیها شدند بامخالفت رضاشاه رو به رو شدند و قوای نظامی آنان خاک ایران را اشغال کردند. رضاشاه که مردی خود رأی و لجوج بود میدانست صلاح در بیطرفی کامل است به همین علت سرسختی زیادی نشان داد، اما بر این باور بود که از طرف یکی از کشورهای همسایه به خصوص روسیه مورد تهدید قرار میگیرد.با گسترش حملات آلمان در اروپا و شمال آفریقا، اتحاد انگلیس و روسیه برای حفظ منافع مشترکشان یعنی چاههای نفت خلیج فارس و قفقاز برقرار شد و آنها بعد همفکری آمریکا طرح اشغال ایران را به مرحله اجرا درآورند.اجرایی شدن این طرح البته وابسته به تمهید پیش نیازهایی برای آماده سازی اذهان عمومی بود و برای دستبابی به این هدف، رسانه مهمترین ابزار برای تحقق نیات متفقین به شمار میرفت.
رسانهای در خدمت نظام سلطه
در سالهای نزدیک به اشغال ایران، رادیو مهمترین رسانه برای تاثیرگذاری بود و امواج آن بخش وسیعی از دنیای آن روز را پوشش میداد و مخاطبان گستردهای داشت.انگلیس و روسیه به عنوان دو رقیب بزرگ در خاورمیانه که نوع مواجه شان کاملا براساس منافع بود و به همین واسطه در برخی از مقاطع رقابت نفس گیری داشتند و در مواقعی دیگر با توجه به حضور یک دشمن تازه نفس مثل آلمان به طور موقت رقابت را کنار میگذاشتند و مصلحتی با هم پیمان دوستی میبستند در بحبوحه جنگ جهانی دوم به این فکر افتادند که بخش فارسی را در برنامههای رادیو برون مرزی خود تاسیس کنند.به همین منظور روسها در سال ۱۳۱۵ و انگلیسیها در سال ۱۳۱۹ و همچنین آلمانها با فاصلهای کوتاه اقدام به راه اندازی بخش فارسی در برنامههای رادیویی خود کردند و با سلاح تبلیغات به جنگ افکار عمومی آمدند.
بی بیسی فارسی که براه افتاد در ایران با نام رادیو لندن معروف شد و ماموریت آن خنثی سازی تبلیغات رادیو بود. این رسانهها کاملا در راستای سیاستهای جنگی کشورهای مبتوعشان فعالیت میکردند. در آن زمان با توجه به به عملکرد رضا شاه و نگاه منعطفی که او به هیتلر داشت تمامی تلاش رادیو بیبی سی فارسی که به عنوان ارگان دیپلماسی عمومی انگلیس عمل میکرد این بود که افکار عمومی مردم ایران را با سیاستهای لندن همسو کند.
پوشش اخبار مربوط به تحولات جنگ جهانی دوم بخش زیادی از برنامههای رادیو بیبی سی را به خود اختصاص داده بود و همزمان به نزدیک شدن به زمان اشغال ایران سوی متفقین، حجم برنامهها به میزان فزاینده افزایش پیدا کرد و حتی در بخشهای مختلف آن، کارشناسان و ایرانشناسان مشهوری مثل میس لمپتون وابسته مطبوعاتی سفارت انگلیس در تهران اقدام به تهیه برنامههای متعدد میکردند.
در مرداد ۱۳۲۰ عمده تمرکز این رسانههای روسی و انگلیسی، مانور دادن روی نفوذ ستون پنجم و جاسوسان آلمانی و همچنین طرح این شبهه بود که رضا شاه با هیتلر قصد اتحاد با همدیگر را دارند. این در حالی بود که هیچ نشانهای واقعی از این اتهامات وجود نداشت و این رادیو صرفا در پی فضا سازی علیه ایران بودند. نکته قابل تامل اینکه همان قدرتهایی که در برآمدن رضا شاه و بر تخت سلطنت نشاندن او نقش مهمی را ایفا کرده بودند در آن مقطع زمانی دم از حکومت دموکراسی و مشروعیت قانون اساسی میزدند و در واقع تلاش میکردند از تنفر مردم ایران نسبت به پهلوی اول بیشترین بهره برداری را ببرند. در مجموع میتوان گفت که رادیو بیبی سی توانست با مهندسی افکار عمومی ایرانیان در شهریور ۱۳۲۰، با شایعهسازی و در هم آمیختن واقعیتها با ادعاها و مطالب غیرواقعی موفق به شکلدهی یک واقعیت تاریخی یعنی پایان سلطنت رضاشاه شد.
اشغال ایران در هوای گرگ و میش سوم شهریور ۱۳۲۰
بعد از مدتها فشار رسانهای و سیاسی از سوی دولتهای روس و انگلیس بر ایران در نهایت روز دوشنبه سوم شهریور ۱۳۲۰ برابر با ۲۵ اوت ۱۹۴۱ برابر با آنچه که رضا مختاری اصفهانی در کتاب «پهلوی اول» آورده، در سال ۴ بامداد سر رید بولارد و اسمیرانوف نمایندگان انگلیس و روس به منزل رجبعلی منصور نخست وزیر ایران رفتند و اشغال کشور را به اطلاع او رساندند.بنا به نوشته ریچارد استوارت در کتاب «تهاجم روس وانگلیس به ایران در شهریور ۱۳۲۰»، با طلوع نخستین روشناییهای سپیدهدم بر افق مهآلود آبادان در سحرگاه ۲۵ اوت ۱۹۴۱ [سه شهریور ۱۳۲۰۰]رزمناو شورهام رده نخست آتشبار خود را بر ناو ایرانی پلنگ که در صلح و آرامش کامل در یکی از لنگرگاههای آبادان پهلو گرفته بود، نشانه رفت. لحظهای بعد گلولهای به پهلوی پلنگ اصابت کرد و بر اثر انفجار آن ناو پلنگ در هالهای از دود و آتش پنهان شد. با پهلو گرفتن کشتیها در گل و لای رودخانه و هجوم نیروهای بریتانیا و شوروی به مرزهای ایران واقعهای رخ داد که شاید بحث برانگیزترین و غمانگیزترین واقعه ناگفته جنگ جهانی دوم بود.
به محض اینکه رجبعلی مصور نخست وزیر وقت در جریان این حمله قرار گرفت بلافاصله به مجلس رفت تا با نمایندگان درباره این رخداد صحبت کند. صحبتهای نخست وزیر با نمایندگان در حالی صورت میگرفت که از یکسو نیروهای شوروی شهر تبریز را بمباران میکردند و از سویی دیگر قوای انگلیسی، خرمشهر را در معرض تعرض قرار داده بودند. منطقه غرب کشور هم از تجاوز نظامی مصون نماند و نیروهای اشغالگر از قصر شیرین به سمت کرمانشاه حرکت خود را آغاز کرده بودند.
خبرهای ناگواری لحظه به لحظه به زعمای مملکت میرسید و آنها توان این را نداشتند که تصمیم قاطعی در برابر این اتفاقات بگیرند. رضا شاه در آن زمان کاملا آشفته بود و تنها کاری که از دست بر میآمد ضرب و شتم وزیران بود.
ارتش متحدالشکل ۱۲۰ هزار نفری رضا شاه هم کاری را نمیتوانست پیش ببرد و برغم همه هیاهوهایی که درباره این نیروی نظامی از سوی دستگاه تبلیغاتی پهلوی صورت گرفته بود، ارتش ایران بیش از ۷۰ ساعت دوام نیاورد. گزارش این ضعف و ناتوانی لحظه به لحظه از سوی امرای ارتش به رضا شاه منتقل میشد و فرماندهان کمبود نفرات و امکانات به ویژه تجهزیزات ترابری موتوری را دلیل این ضعف عنوان کردند.
در نهایت پس از سه روز استیصال و درماندگی و همچنین بواسطه اولتیمام وزیران مختار روس و انگلیس منبی بر استعفای رضا خان، شاهی که خود را قدر قدرت میدانست به این نتیجه رسید که راهی جز کناره گیری از سلطنت برای او نمانده است و به همین خاطر ضعف جسمی و روحی را بهانه کرد و به نفع ولیعهد ۲۱ ساله اش استعفا داد.
او در حال جمع کردن اسباب و اثاثیه خود بود که خبر رسید نیروهای روسی نزدیک دروازه کرج اردو زدند و بزودی به تهران وارد میشوند. ۷ صبح روز ۲۵ شهریور بود که پهلوی اول به محمدعلی فروغ پیام داد که متن نامهای با عنوان استعفا را بنویسد، چون او عازم اصفهان است. شاه مستعفی که در مسیر اصفهان بود، خبر استعفای او و سلطنت ولیعهد از سوی سرتیپ نخجوان اعلام شد. رضاشاه ۲۸ شهریور در اصفهان تمام اموال خود را به محمدرضا پهلوی انتقال داد. قوام¬الملک شیرازی و دکتر سجادی مأمور این کار بودند. موجودی نقدی رضاشاه در بانک ۶۸ میلیون تومان بود و املاک او متجاوز از ۵۲۰۰ رقبه بود.
دوران تبعید
۳۰ شهریور رضاشاه و خانواده به سمت کرمان رفتند. فوزیه، اشرف، شهناز به تهران بازگشتند و شاه همراه با شمس، عصمت، عبدالرضا، فاطمه، حمیدرضا، محمودرضا، فریدون جم، غلامرضا به کرمان رفتند و در کرمان علیرضا هم به آنها پیوست. عصر سی مهر، پهلوی اول از کرمان به سمت بندرعباس حرکت کرد.بندرعباس آخرین مقصد رضاخان بود. در این شرایط شاه سابق و خانواده سلطنتی به اتفاق عدهای خدمه و منشی مخصوص خود ـ علی ایزدی ـ از طریق کشتی نیمه باری و مسافری انگلیسی موسوم به «بندرا» خاک ایران را ترک کردند و عازم بمبئی شدند. روز 10 مهرماه، کشتی حامل شاه به ساحل بمبئی نزدیک شد ولی به دستور دولت انگلستان به جای توقف در بمبئی با کشتی دیگری به نام «برمه» عازم موریس شدند.
سرانجام پس از 10 روز دریاپیمایی، در بامداد روز 22 مهرماه 1320هـ .ش کشتی در بندر «لویی» لنگر انداخت. سپس رضاخان به اتفاق همراهان با چندین دستگاه اتومبیل به محلی که برای آنان درنظر گرفته شده بود (مکا) انتقال یافت. اقامت رضاخان در جزیره موریس 7ماه به طول انجامید. در این مدت، شمس پهلوی که از اواخر شهریور1320هـ .ش همراه با پدر، از تهران به اصفهان و بندرعباس رفته بود، حدود 4 ماه در کنار او زندگی کرد تا اینکه در اسفند همان سال به توصیه پدر، همراه با چند نفر دیگر رهسپار تهران شدند. مراجعت شمس از جزیره موریس، اگرچه با اصرار رضا خان صورت گرفت، ولی از آن زمان به بعد، کمبود تازهای در زندگی وی به وجود آورد.
جزیره موریس آب و هوایی ناسالم، مرطوب، شرجی، استوایی، گرم و غیرقابل تحمل داشت که بیگانگان را از پای درمیآورد. در چنین آب و هوایی، بیماری رضاخان شدت گرفت، به طوری که رضاخان درخواست سفر به آمریکای جنوبی و سپس کانادا را کرد ولی انگلیسیها از خیال فرستادن او به کانادا منصرف شده و تنها موافقت کردند به آفریقای جنوبی و بندر دوربان یا ژوهانسبورگ سفر کند.
پس از 8 روز، کشتی باری نظامی متفقین به دوربان رسید، رضاشاه به اتفاق فرزندان خود، بدون هیچ استقبال و تشریفات نظامی به عنوان مسافران عادی از کشتی پیاده شدند و با تاکسی به طرف خانهای در دوربان عزیمت کردند. مکانی که برای رضاخان و خانواده او اجاره شده بود بسیار تنگ و کوچک بود و گرمای هوا مزید بر علت شده، شاه مستعفی را بشدت میآزرد.
دوربان، نقطه بد آب و هوایی بود و دست کمی از جزیره موریس نداشت. در شهر دوربان، با توجه به شرایط آب و هوایی و کمبود امکانات و نبود پزشک متخصص و افزایش فشارهای روحی و عصبی، بیماری قلبی رضاخان شدت گرفت. بنابراین رضاخان را با قطار به شهر ژوهانسبورگ پایتخت آفریقای جنوبی برده و در هتل «لنگهام» ساکن کردند. زندگی رضاخان در این شهر، در بدترین شرایط روحی و روانی سپری شد. تألمات روحی و عدم اعتنا به طبیب، باعث تشدید بیماری وی شد تا اینکه 5 صبح چهارشنبه، 4 مرداد 1323 هـ .ش رضاخان بر اثر حمله شدید قلبی درگذشت.
در آن هنگام به واسطه مشکلات جنگ و فقدان کشتی و معین نبودن تاریخ ورود و خروج، ناچار جنازه رضاخان، مدتی در ژوهانسبورگ باقی ماند و قرار بر این شد که پس از انجام تشریفات مذهبی، جنازه را مومیایی کنند. شمس و برادرانش در ژوهانسبورگ ماندند و مراسم شب هفت را با آوردن دسته گلی به محل مخصوصی که جنازه رضاخان را به امانت گذاشته بودند، برگزار کردند و سپس راهی دوربان، قاهره و تهران شدند. در تابستان 1323هـ .ش چند نفر از تهران عازم ژوهانسبورگ شدند تا جنازه را آماده حمل کنند.
جنازه از سردخانه پزشکی قانونی در ژوهانسبورگ تحویل گرفته شد و با حضور 2 نفر کارشناس، مومیایی ضدعفونی شد و بر او لباس پادشاهی که از تهران آورده بودند، پوشاندند و آن را با یک کشتی به مصر بردند. در قاهره مراسم تشییع جنازه به طور رسمی برپا شد. از طرف دولت و دربار ایران، یک هیأت دیپلماسی فوقالعاده در مراسم حضور داشتند. برای این مراسم، شمشیر طلایی رضاشاه که مرصع به گوهرها و سنگهای گرانبها بود، به قاهره فرستاده شد تا طبق رسوم درباری، پیشاپیش جنازه حمل شود ولی ملک فاروق این شمشیر گرانبها را بعد از انجام مراسم تشییع جنازه، به کاخ سلطنتی برد و مراجعات مکرر هیأت اعزامی ایران برای پس گرفتن آن بینتیجه ماند.
6 سال بعد فروردین 1329 و همزمان با دوره نخستوزیری منصور الملک، اعلامیه دربار شاهنشاهی در مورد آیین تشییع جنازه رسمی رضاشاه انتشار یافت و در اردیبهشت ماه، شاهپور علیرضا پهلوی به ریاست هیاتی، برای انتقال جنازه رضاشاه به ایران، عازم قاهره شدند.
تا اینکه 17 اردیبهشت ماه، جنازه رضا شاه از مصر بهوسیله هواپیما و سپس با قطار مخصوص به تهران حمل شد و در حالی که از جانب شاه، اعضای خاندان سلطنت، هیات دولت، هیاتهای فوقالعاده کشورهای جهان و سایر مقامات لشکری و کشوری مورد تجلیل قرار گرفت. به تهران منتقل شد تا در آرامگاهی که محمدرضا پهلوی در شهر ری و نزدیک حرم عبداعظیم برای او ساخته بود، به خاک سپرده شود.
داستان زندگی رضاشاه؛ دیکتاتوری که تبعید شد
نظر شما