در جنگ ۱۲ روزه میان ایران و رژیم صهیونیستی، معادلات سنتی قدرت در غرب آسیا دستخوش تغییراتی عمیق و معنادار شد. برخلاف پیشبینیها، نه توان نظامی و تکنولوژیک، بلکه عنصری فراموششده اما بنیادین به عامل تعیینکننده در موازنه تبدیل شد؛ تابآوری اجتماعی. این مفهوم، که در گفتمان امنیتی غرب کمتر بدان پرداخته میشود، در این نبرد به ابزار اصلی پیروزی و شکست بدل شد؛ عنصری که از درون، جنگ را مدیریت، کنترل یا فرو میپاشاند.
این نبرد نخستین تجربه رویارویی کامل میان دو قدرت بود؛ جایی که تمام ظرفیتهای سختافزاری، اطلاعاتی، سایبری، رسانهای و حتی روانی به میدان آمد. رژیم صهیونیستی با حمایت آشکار و بیسابقه ایالات متحده، با هدف بهرهگیری از اصل غافلگیری و جنگ برقآسا، طراحی تهاجمی خود را آغاز کرد. حمایت اطلاعاتی، تجهیزاتی و دیپلماتیک، در کنار سناریویی روانی برای ایجاد اختلال در تصمیمسازی ایران، بخشی از این طراحی جامع بود. حتی سرپلهایی مخفی برای عملیات داخلی در ایران آماده شده بود تا بهزعم خود، ضربات اولیه را فلجکننده سازد. این عملیات در مرحله نخست، با هدف ایجاد شوک استراتژیک از طریق ترور فرماندهان و دانشمندان ارشد ایرانی طراحی شده بود.
در سوی مقابل، جمهوری اسلامی ایران در حالی به جنگ وارد شد که باید ظرف ساعات نخست با خلأ فرماندهی، شوک روانی ناشی از ترور، و موجی از نگرانی عمومی مقابله میکرد. با این حال، ساختار تصمیمسازی در ایران نهتنها فرو نپاشید، بلکه با بازسازی سریع فرماندهی، پاسخ موشکی در قالب عملیات «وعده صادق ۳» را ظرف کمتر از ۲۴ ساعت عملیاتی کرد. این واکنش نهتنها موجب تعجب ناظران خارجی شد، بلکه محاسبات دشمن را نیز کاملاً بر هم زد و ضربه روانی دوم را این بار به رژیم صهیونیستی وارد ساخت.
پدر این شرایط، آنچه تعیینکننده بود نه صرفاً قدرت آتش یا سامانههای پدافندی، بلکه واکنش جامعه به جنگ بود؛ واکنشی که بهوضوح در دو سوی جبهه، مسیر متفاوتی را طی کرد. رژیم صهیونیستی که بر اساس سالها جنگ ادراکی علیه ایران، به تصور فروپاشی انسجام اجتماعی جمهوری اسلامی در شرایط جنگی دل بسته بود، با واقعیتی متضاد روبهرو شد. ایران نهتنها شاهد شکاف اجتماعی یا اعتراض نبود، بلکه انسجامی بیسابقه میان مردم از یکسو و مردم با حاکمیت از سوی دیگر حول محور دفع تجاوز خارجی و دفاع از وطن شکل گرفت. در مقابل، ساکنان سرزمینهای اشغالی که نزدیک به دو سال است که تحت شدیدترین اقدامات دفاعی قرار دارند و اکنون نیز با شدیدترین حملات موشکی که تصوری از آن نداشتند نیز روبهرو شدند و بالاجبار، روزانه تا ۱۵ ساعت را در پناهگاهها سپری میکردند، با فروپاشی روانی جدی مواجه شدند؛ موضوعی که رژیم صهیونیستی با گنبد آهنین سانسور نیز نتوانست آن را پنهان کند.
تابآوری اجتماعی در ایران بر محور دفاع از وطن، نه یک اتفاق لحظهای، بلکه نتیجه زیربنایی تاریخی است که از باورهای فرهنگی، دینی و هویتی با ریشهای چند هزار ساله تغذیه میشود و با جامعهای جعلی که در اسرائیل شکل گرفته و به هیچ وجه نمیتوان اسم ملت را بر آن گذاشت، قابل مقایسه نیست. این ظرفیت، مهمترین عامل در عبور از مراحل سخت جنگها در طول تاریخ کهن ایران زمین بوده است. آمریکا و اسرائیل تصور میکردند که با جنگ ترکیبی ادراکی، توانستهاند زمینه فشار از درون را فراهم کنند. اما از همان روز سوم جنگ، این تصور جای خود را به یک شوک برگشتی داد؛ جایی که دشمن دریافت جنگ نظامی نهتنها انسجام را متزلزل نکرده، بلکه به تقویت موتور محرک همبستگی اجتماعی در ایران بدل شده است.
این در حالی بود که جامعه اسرائیل تاب مقاومت در برابر جنگ فرسایشی را نداشت. انبوه ساکنان فراری، فشار اجتماعی ناشی از بیاعتمادی به نهادهای حکومتی، و مطالبه توقف هرچه سریعتر جنگ، فشار شدیدی را بر نظام سیاسی حاکم بر تلآویو وارد کرد. این وضعیت به جایی رسید که اسرائیل برای خروج از بنبست، ایالات متحده را به سوی یک اقدام پرریسک سوق داد: حمله به تاسیسات هستهای ایران با هدف ایجاد دستاورد سیاسی حداقلی برای پایان آبرومندانه جنگ.
ترامپ نیز که اعتبار شخصیاش به این جنگ گره خورده بود، ریسک بسیار خطرناک حمله به سایتهای هستهای ایران را پذیرفت و بدون مجوز کنگره آمریکا دست به این اقدام جنونآمیز زد. در حالیکه ترامپ پیش از حمله تهدید میکرد که پاسخ ایران، با شدت بیشتر داده خواهد شد، بعد از عملیات تلافیجویانه ایران و حمله به پایگاه «العدید»، نهتنها پاسخ نداد، بلکه با ذوقزدگی در برابر دوربینهای تلویزیونی حاضر شد و از ایران تشکر کرد!
نقطه عطف این جنگ، جایی بود که دشمن دریافت، مشکل اصلیاش سامانههای موشکی ایران نیست؛ بلکه فقدان تابآوری اجتماعی در سرزمینهای اشغالی است. به زبان ساده، مردم اسرائیل نمیتوانند جنگ فرسایشی را تحمل کنند؛ حتی اگر گنبدهای آهنین پدافندی، موشکها را در آسمان منفجر کنند، در برابر انفجار روانی جامعه کاملاً بیدفاع هستند.
از این پس، راهبردهای ایران باید بر همین نقطه تمرکز یابد. امروز، سرمایه اطلاعاتی بیسابقهای در اختیار ساختارهای راهبردی جمهوری اسلامی قرار گرفته است؛ دانشی که دسترسی بدان بدون ورود به جنگ ممکن نبود، و اگر قرار بود با ابزارهای اطلاعاتی به آن دست یابند، نیاز به صرف میلیاردها دلار بود. این سرمایه حالا پایه طراحی آینده خواهد بود: زمین بازیای که نه بر مبنای تسلیحات، که بر اساس شکاف روانی و اجتماعی دشمن طراحی خواهد شد.
رژیم صهیونیستی با برآوردهای غلط در جریان تجاوز به ایران، بزرگترین نقطهضعف خود را لو داد و اینک در مقابل راهبردی قرار گرفته که برایش پرهزینه، فرسایشی و بدون خروجی قابل کنترل است. اینک ایران با حفظ عقلانیت راهبردی و مدیریت فشارهای سیاسی، ابتکار عمل را در برابر رژیمی منفعل در اختیار دارد و آینده نشان خواهد داد که اشتباهات راهبردی رژیم صهیونیستی و واشنگتن چگونه معادلات سیاسی، امنیتی و نظامی را به نفع ایران تغییر خواهد داد.
بزرگترین دستاورد ایران در جنگ 12 روزه چه بود؟
نظر شما