6/15/2025 5:52:25 PM

جنگ تاریخی و دوگانه لولهنگ - سانتریفیوژ

این جنگ (بین ایران و اسرائیل) را باید در جغرافیای تاریخی‌اش دید.

خیزهایی که ایران در طول دویست سال گذشته، برای پیشرفت برداشته، هربار که به جایی رسیده؛ توسط قدرت‌های اروپایی سرکوب شده.

۱۲۳۰ هجری شمسی، امیرکبیر به شهادت می‌رسد، درحالی‌که در عرض سه سال توانسته درهای پیشرفت را به روی ایران باز کند و حرکت‌های بزرگی را آغاز کرده است.

میرزا تقی‌خان با دسیسه‌چینی و سعایت نیروهای وابسته به انگلیس شهید می‌شود.

در امیرکبیر سه ویژگی ممتاز و مشخص وجود دارد: استقلال‌طلبی، روحیه دینی‌ و پیشرفت‌خواهی. یعنی همان ویژگی‌های اصلی انقلاب اسلامی.

و بعد در دوره قاجار تا مشروطه؛ اتفاقات متعددی می‌افتد که تحت تاثیر بی‌کفایتی‌های قاجار و دخالت‌های اروپایی به فرجامی نمی‌رسد. نمونه‌اش هم انواع و اقسام قراردادهایی که انگلیسی‌ها و اروپایی‌ها برای غارت منابع ایران با دولت قاجار می‌بستند.

بعضاً با دخالت امثال ملاعلی کنی و میرزای شیرازی و...، قراردادهایی مثل رویترز و تالبوت لغو می‌شود تا می‌رسد به مشروطه.

‌باز در مشروطه هم تمنایی که برای عدالت و پیشرفت در جامعه ایرانی شکل گرفته به نوعی منحرف می‌شود و بازهم اینجا دست خارجی در میان است.

تا برسد به دوره رضاخان و قبلش جنگ جهانی اول و آن قحطی بزرگ و روی کار آوردن دیکتاتور خشنی مثل رضاخان که در نهایت بعد نزدیک بیست سال باز با دخالت خارجی؛ شیرازه مملکت از هم می‌پاشد.

باز در نهضت نفت با رهبری مصدق و کاشانی، کار به جایی می‌رسد که آن جریان غرب‌گرا می‌آید در مجلس شورای ملی رسما اعلام می‌کند که ایرانی‌ها لولهنگ هم نمی‌توانند بسازند!

آقای سپهبد رزم‌آرا که خودش یک ارتشی است-ارتش بالاخره باید یک عرق ملی داشته باشد در هر کجای دنیا که هست- ولی چقدر صریح و وقیح ملت خودش را تحقیر می‌کند.

حالا این سپهبد رژیم غربزده و سرسپرده پهلوی را مقایسه کنید با سپهبدهای مردمسالاری دینی: صیاد شیرازی و سلیمانی و باقری و سلامی و... .

معلوم است که بالاخره با حضور و نفوذ این جریان منحرف مورد پشتیبانی غرب، نهضت ملی نفت هم به فرجامی نمی‌رسد.

باز کودتا می‌شود. کودتای مستقیم توسط آمریکا و انگلیس و تا برسد به ماجرای کاپیتولاسیون تا برسد به اوج غرور و نخوت شاه در ۱۳۵۶ و ۵۷ که به سقوط رژیم سلطنتی و برآمدن یک نظام جمهوریتی می‌انجامد و ولایت فقیه می‌تواند مردم سالاری دینی و جمهوری اسلامی را در کشور بعد از دو هزار و پانصد سال سلطنت مستقر کند.

و باز حمایت غرب از صدام در طول جنگ هشت ساله و بعد از آن هم انواع و اقسام تحریم‌ها برای جلوگیری از پیشرفت‌های جامعه ایران.

نکته این است که باید بتوانیم این جنگی که الان شکل گرفته را در قالب تقابل تمدن نوین ایرانی- اسلامی با تمدن غرب ببینیم، نه صرفا یک درگیری سیاسی- امنیتی بین ایران و رژیم جعلی صهیونیستی.

می‌بینید اروپایی‌ها حتی این تروریستی‌ترین حملات را حاضر نیستند محکوم بکنند و حمایت هم که رسما و علنا می‌کنند و سلاح بهش می‌دهند، پشتیبانی سیاسی می‌کنند و پشتیبانی تبلیغاتی به طور وسیع می‌کنند.

نشانه‌هایش هم توی خود این رویداد هست.

به هم آمیخته شدن خون سرداران و دانشمندان خیلی از لحاظ نمادین ارزشمند است و حرف برای گفتن دارد و قابلیت بالایی برای ایده‌پردازی دارد.

سرداران، جان خودشان را فدا می‌کنند برای اینکه دانشمندان بتوانند به مرزهای دانش دست پیدا بکنند و دستاوردهای بی‌شمار صنعت هسته‌ای را برای شتاب دادن به پیشرفت ایران به ارمغان بیاورند.

از آن طرف هم دانشمندان دارند از این فرصتی که سرداران فراهم کردند به نحو احسن استفاده می‌کنند.

دانشمندان بزرگی که به شهادت رسیدند بعضا خودشان هم گفتند- مثل شهید عباسی -که ما کار خودمان را کردیم؛ که الان اگر خود ماها نباشیم خیلی نگرانی نداریم چون هم آن خط‌شکنی را کردیم و به آن مرزهای دانش دست پیدا کردیم، هم نسلی را پرورش دادیم که این‌ها بعد از ما کار ما را ادامه خواهند داد و نخواهند گذاشت که این علم بیفتد.

به هم آمیخته شدن خون سرداران و دانشمندان خیلی از لحاظ نمادین ارزشمند است و حرف برای گفتن دارد و قابلیت بالایی برای ایده‌پردازی دارد

این دانشمندان نباید تبدیل به عدد بشوند. شش‌تا دانشمند هسته‌ای به شهادت رسیدند؛ شهید فقهی، شهید مینوچهر و شهید ذوالفقاری، شهید طهرانچی و شهید فریدون عباسی.......

این‌ها باید کاراکترشان به جامعه ایرانی معرفی بشود و باید نسبت‌شان با هویت ایرانی اسلامی، با تمدن‌سازی ایرانِ بزرگ و تاریخی؛ آشکار بشود.

این‌ها را می‌شود در امتداد فارابی و ابن‌سینا و ابوریحان و خواجه‌نصیر و شیخ بهایی دید.

این ادبیات سازی و به دنبالش تصویرسازی لازم دارد، کار گرافیکی و دراماتیک و رسانه‌ای و هنری لازم دارد که ما چگونه جغرافیای تاریخی این جنگ را درست تشریح کنیم و برای مردم خودمان به ساده‌ترین و موثرترین شکل جا بیندازیم که معلوم بشود جنگ صهیونیست‌ها به نیابت از آمریکا و اروپا با ایران؛ یک جنگ تمدنی است نه یک جنگ امنیتی.

ایران نه امنیت اسرائیل که آرمان آمریکا و اروپا را به خطر انداخته است آن هم نه با روش‌های سلبی که با روش‌های ایجابی.

تمام ترس غرب از این است که ایران بمب هسته‌ای نداشته باشد.

اگر ایران بمب هسته‌ای داشته باشد آن‌ها ده برابر و صدبرابرش را دارند و حداکثر یک خطر نه چندان بزرگ امنیتی است.

اما اگر انرژی هسته‌ای و صنعت هسته‌ای پیشرفته داشته باشد و بمب نداشته باشد؛ یگانه و ممتاز و الگو می‌شود. دیگر نه دشمن غرب که رقیب غرب تلقی خواهد شد و پارادایم غرب مدرن و حیوان‌صفت (که در ماجرای غزه ذاتش کاملا آشکار شده) را به چالش خواهد کشید. البته واقعیت این است که از حیوانات هم بعید است چنین مناظری دیده شود.

الان ما در فضای علمی کشور دو جریان داریم؛ یک جریان محبوب غرب است، یک جریان مغضوب غرب.

حتی فراتر از علمی می‌توانیم بگوییم جریان نخبگانی. در علم، هنر، ورزش و....

جریان نخبگانی محبوب غرب مثل آقای رنانی، مثل آقای زیباکلام و ده‌ها چهره دیگر... . کارشان چیست؟ کارشان این است که اولاً ملتشان را تحقیر کنند بگویند شما قابلیت پیشرفت ندارید، ثانیاً اگر پیشرفتی به دست آمد آن پیشرفت را انکار کنند، ثالثاً مکرراً دعوت به تسلیم و کرنش و دریوزگی غرب کنند که نمونه‌اش را توی همین یک هفته با هشتگ #کورتکس می‌بینید.

این دوتا را باید مقابل هم گذاشت: یعنی محسن رنانی را در مقابل شهید طهرانچی و شهید فریدون عباسی.

یک جریان مدعی و مقلد و بی‌سواد که ادعای علم دارد و در مقابلش یک جریان علمی که به شدت از اینها عمیق‌تر است.

یعنی علم روز، علم مدرن را رفته حتی در خود غرب خوانده و کامل مسلط است؛ اما ویژگی‌اش این است برعکس این‌هایی که ملت را تحقیر می‌کنند اولا اعتماد به نفس دارد، نمی‌گوید کورتکس من نازک است!

ثانیا یقین دارد که می‌تواند پیشرفت کند و این را در عمل محقق می‌کند و نکته مهم دیگرش این است که اینها زایش دارند.

جریان اول به دنبال سترون کردن دانشگاه‌ها و وارد کردن نوزاد از غرب و بزرگ کردنش در دامان آکادمی مقلد ایرانی است؛ دانشگاه نمی‌خواهد، دستگاه جوجه‌کشی برای غرب می‌خواهد.

جریان اول تلاش می‌کند که نخبه ایرانی را، استعداد جوان ایرانی را آنی که در ایران مانده را مایوس کند، انگیزه‌هایش را بتراشد تا جایی هم که می‌تواند اینها را به تصریح یا تلویح، تشویق کند که مهاجرت کنند و از ایران بروند و وصل بشوند برای دشمنان ایران کار کنند، یا حداقل برای ایران کار نکنند.

در حالی که شهید فریدون عباسی می‌گوید من نگرانی ندارم. آن قدر شاگرد تربیت کردم و آن قدر نسل جدید علمی متعهد ساختم که الان خودم هم نباشم دیگر نگران نیستم.

این‌ها را باید الان تبیین کرد. این دوگانه‌ها را باید به رخ کشید.

دوگانه حاجیعلی رزم‌آرا-حاج قاسم سلیمانی و دوگانه رنانی-فریدون عباسی را باید به رخ کشید.

دوگانه لولهنگ–سانتریفیوژ نماد جریان غربزده تحقیرگر و جریان ایران‌گرای مسلمان و استقلال‌خواه و پیشرفت‌طلب است.

جریان اول نه تنها امروز جامعه ایرانی را انکار می‌کند و تحقیر می‌کند، حتی گذشته‌اش را هم تحقیر می‌کند.

آقای رنانی می‌گوید ما از هزار سال پیش همچنان عقب‌مانده هستیم! هزار سال پیش هم عقب‌مانده بودیم، امروز هم عقب‌مانده هستیم.

آقای سیدجواد طباطبایی کتاب می‌نویسد: "زوال تفکر در ایران"!

می‌گوید اصلا در ایران چند صدسال است فکر وجود ندارد و دخترش خانم آرین طباطبایی می‌رود مشاور وزیر جنگ آمریکا می‌شود و اصرار می‌کند که آمریکا حتما باید گزینه جنگ را علیه ایران روی میز داشته باشد!

در حالی که شما در چهره شهریاری‌ها و فریدون عباسی‌ها و طهرانچی‌ها، ابن‌سیناها را می‌بینید و ابوریحان‌ها و خواجه‌نصیرها و شیخ بهایی‌ها را؛ یعنی آن‌ها به گذشته تاریخی خودشان هم افتخار می‌کنند و به نوعی آن گذشته را دارند تازه‌گردانی می‌کنند.

حضور شیخ بهایی لبنانی در جریان دانش و عمران و آبادانی ایران هم قابل توجه و از لحاظ نمادین معنادار است مخصوصا وقتی به احیای این پیوند تمدنی در دوره انقلاب اسلامی توجه کنیم.

حملات تمدن غرب به ایران در پوشش اوباش صهیونی را در این جغرافیای معرفتی-تمدنی باید دید ولی دیگر دیر شده است و ایران از لحاظ سرمایه انسانی به درجه‌ای رسیده که آسیبی در این سطح را در عرض چند ساعت به راحتی جایگزین می‌کند...

چه در علم؛ چه در فرماندهی نظامی و ... .

ترامپ به عنوان شیطان مجسم و محور رذالت و شرارت در دنیای امروز به شکل محسوسی در برابر ایران سراسیمه است.

این سراسیمگی بی جهت نیست و باید آن را یکی دیگر از نشانه های افول غرب دانست.


جنگ تاریخی و دوگانه لولهنگ - سانتریفیوژ

برچسب‌ها

نظر شما


مطالب پیشنهادی