5/2/2025 3:37:40 PM

داستان اولین ترور سیاسی در تاریخ معاصر ایران / تبعیدی استانبول، چرا شاه ایران را کُشت؟

زندگی، اندیشه و کنش سیاسی میرزا رضا، بازتابی از بحران‌های اجتماعی، سیاسی و فکری ایران در آستانه مشروطیت است.



تولد، خانواده و دوران کودکی

میرزا رضا کرمانی در سال ۱۲۲۶ خورشیدی در کرمان، در خانواده‌ای مذهبی و متوسط به دنیا آمد. پدرش، ملاحسین عقدایی، که بعدها به «ملاحسین پدر» شهرت یافت، در دوران حکومت طولانی محمد اسماعیل خان وکیل‌الملک، حاکم کرمان، به دلیل ظلم و ستمی که بر او رفته بود، ناگزیر به مهاجرت به یزد شد. در ناحیه عقدای یزد، ملکی خرید و به کشاورزی مشغول شد.

میرزا رضا در همان دوران کودکی به مدرسه رفت و علوم دینی و طب را آموخت. او در کنار تحصیل، به پدرش در کار کشاورزی کمک می‌کرد و روحیه‌ای پرتلاش و مستقل داشت. پس از مدتی، پدرش برای دادخواهی به تهران رفت و در مدرسه ملاعبدالله ساکن شد و همان‌جا درگذشت.

ورود به تهران و آغاز فعالیت اجتماعی

پس از فوت پدر، میرزا رضا برای ادامه زندگی و کار به تهران آمد. ابتدا به شغل دست‌فروشی و سپس سمساری روی آورد. او با پشتکار و صداقت، کم‌کم نزد تجار تهرانی اعتباری کسب کرد و از حاج ملاحسن ناظم‌التجار، بازرگان معروف تهران، شال ترمه به امانت می‌گرفت و در خانه‌های اعیان و شاهزادگان پایتخت‌نشین به فروش می‌رساند.

این رفت‌وآمدها به خانه رجال و اعیان، به‌ویژه زنان درباری که عمده مشتریان او بودند، زمینه‌ای شد تا میرزا رضا با لایه‌های پنهان و آشکار قدرت و سیاست در تهران آشنا شود. این ارتباطات بعدها در فعالیت‌های سیاسی او، به‌ویژه در جریان تحریم تنباکو و انتقال پیام میرزای شیرازی به مردم و اعیان شهر، نقشی اساسی ایفا کرد.

نقش در جنبش تحریم تنباکو

جنبش تحریم تنباکو یکی از نخستین جنبش‌های مردمی و ملی علیه استبداد و نفوذ بیگانگان در ایران بود. میرزا رضا با استفاده از نفوذ کلامی و ارتباطات گسترده‌اش، پیام میرزای شیرازی مبنی بر تحریم تنباکو را به خانه‌های اعیان و مردم تهران می‌برد و آنان را به اطاعت از مرجع تقلید عصر فرا می‌خواند. این فعالیت‌ها، هرچند در ظاهر مذهبی و اجتماعی بود، اما عملاً او را به یکی از چهره‌های فعال و شناخته‌شده مخالفان دستگاه سلطنت تبدیل کرد.

این اقدامات اما برای او بی‌هزینه نبود؛ کامران میرزا، نایب‌السلطنه، میرزا رضا را به عنوان محرک اصلی مخالفان شاه معرفی کرد و او را به زندان انداخت. میرزا رضا در زندان نیز دست از انتقاد برنداشت و با صراحت از شاه و درباریان انتقاد می‌کرد. پس از مدتی با وساطت برخی رجال آزاد شد، اما دوباره به زندان افتاد و سرانجام به استانبول تبعید گردید.

آشنایی و ارتباط با سید جمال‌الدین اسدآبادی

یکی از مهم‌ترین نقاط عطف زندگی میرزا رضا، آشنایی و ارتباط نزدیک با سید جمال‌الدین اسدآبادی بود. این ارتباط در سال ۱۳۰۷ قمری (حدود ۱۲۶۸ خورشیدی) و در منزل حاج امین‌الضرب، بازرگان و رجل تأثیرگذار تهران، آغاز شد. میرزا رضا به عنوان فردی امین و مورد اعتماد حاج امین‌الضرب، مسئولیت خدمتکاری و امور مربوط به سید جمال‌الدین را بر عهده گرفت و این ارتباط زمینه‌ساز تبدیل او به یکی از شاگردان و مریدان جدی سید جمال شد.

سید جمال‌الدین اسدآبادی، از بزرگ‌ترین مصلحان و روشنفکران عصر خود، معتقد بود ایران برای رهایی از استبداد و عقب‌ماندگی باید ریشه ظلم و فساد را قطع کند و اصلاحات بنیادینی را به اجرا گذارد. میرزا رضا تحت تأثیر این اندیشه‌ها قرار گرفت و باور کرد که باید با اقداماتی رادیکال، نظام حاکم را که منبع فساد و ظلم بود، متوقف کند.

همسر میرزا رضا نیز در خاطرات خود بر عمق و شدت تأثیرگذاری سید جمال بر او تأکید کرده است. میرزا رضا در دوران اقامت سید جمال در ایران، به عنوان خدمتکار شخصی او، شاهد و شریک بسیاری از جلسات و مباحثات فکری و سیاسی او بود. سید جمال که به دلیل انتقادات تندش از دربار و نظام استبدادی، مورد غضب شاه و دربار قرار گرفته بود، پس از مدتی مجبور به ترک ایران شد، اما میرزا رضا همچنان به ترویج اندیشه‌های او ادامه داد.

این ارتباط به حدی بود که میرزا رضا پس از ترور ناصرالدین شاه، در بازجویی‌ها بارها به نقش سید جمال اشاره کرد و تأکید داشت که دستورالعمل خاصی از او نداشته است، اما افکار و سخنان سید جمال به وضوح او را به سمت اقدام علیه شاه سوق داده بود. او در پاسخ به پرسش‌های بازجویان گفت: «حال سید واضح است که از چه قبیل گفتگو می‌کند. پروایی ندارد. می‌گوید ظالم هستند و از این قبیل حرف‌ها می‌زند.»

انگیزه‌ها و اندیشه‌های سیاسی

میرزا رضا، ناصرالدین شاه را «درخت کهنه پوسیده‌ای» می‌دانست که زیر آن «جانوران موذی» جمع شده‌اند و عامل اصلی فساد، ظلم و عقب‌ماندگی ایران است. او معتقد بود شاه یا از ظلم‌ها بی‌خبر است که در این صورت مملکت بدبخت است، یا خبر دارد و در این صورت باید از دست او رهایی یافت. او ترور شاه را اقدامی میهن‌پرستانه و برای نجات کشور می‌دانست.

در بازجویی‌ها، میرزا رضا بارها تأکید کرد که هدفش انتقام شخصی نبوده، بلکه خدمت به ملت و قطع ریشه ظلم و استبداد بوده است. او به صراحت گفت: «پادشاهی که پنجاه سال سلطنت کرده باشد و هنوز امور را به اشتباه کاری به عرض او برسانند و تحقیق نفرمایند و بعد از چندین سال سلطنت ثمر آن درخت، وکیلالدوله، آقای عزیزالسلطان، آقای امین‌الخاقان و این اراذل و اوباش و بی‌پدر و مادرهایی که ثمر این شجره شده‌اند و بلای جان عموم مسلمین گشته باشند، چنین شجره را باید قطع کرد که دیگر این نوع ثمر ندهد.»

شرح واقعه ترور ناصرالدین شاه

در ۱۱ اردیبهشت ۱۲۷۵، ناصرالدین شاه به مناسبت پنجاهمین سال سلطنت خود، به زیارت حضرت عبدالعظیم در شهر ری رفت. میرزا رضا با بهانه تقدیم عریضه به شاه نزدیک شد و از زیر عبا تپانچه‌ای بیرون آورد و چند گلوله شلیک کرد. روایت میرزا محمدخان امین‌خاقان، پیشخدمت شاه، از این واقعه چنین است:

«وقت ظهر ناصرالدین شاه و صدراعظم وارد صحن حضرت عبدالعظیم شدند. حاکم آنجا و خدام خواستند به قرق و بیرون کردن مردم بپردازند، چنانکه در این موقع همیشه رسم بود. شاه نگذاشت و گفت هیچکس را منع از ورود نکنید، امروز می‌خواهم مثل سایر مردم به زیارت رفته باشم. شاه وارد بقعه شد، طوافی کرده، طرف پایین پا ایستاده، قالیچه و جانماز خواست. صدراعظم برای آوردن قالیچه چند قدمی دور شد. شاه عینک زده بطرف زن‌ها نگاه می‌کرد. از طرف چپ شاه، از میان دو زن که ایستاده بودند، شخصی دست از زیر عبا درآورده، کاغذ بزرگی بعنوان عریضه بطرف شاه دراز کرد. تقریباً یک شبر به شاه مانده، صدای پیشتاب شش لوله از زیر کاغذ عریضه بلند شد. همین‌قدر شاه مجال کرد که گفت: “حاجی حسنعلی خان مرا بگیر.” حاج حسینعلی خان و یکی دو نفر دیگر از پیشخدمتان که نزدیک بودیم شاه را گرفتیم. پنج یا شش قدم با پای خود آمده، بعد بی‌حس شد. شاه را بردیم در اطاق معروف به مقبره ولیعهدی که خیلی نزدیک به آنجا بود. آنجا هم پس از به زمین خوابانیدن شاه، شاه آه بلندی کشیده، دیگر نفس نکشید…»

بازداشت، بازجویی و محاکمه

پس از ترور، میرزا رضا بلافاصله دستگیر و زندانی شد. بازجویی‌های او توسط ابوتراب نظمالدوله، رئیس نظمیه وقت، با حضور شخصیت‌هایی چون فرمانفرما، مخبرالدوله، مشیرالدوله، سردار کل، امین همایون و حاج حسینعلی خان امیر کرمانی انجام شد. این بازجویی‌ها در کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» نوشته ناظم‌الاسلام کرمانی به‌طور کامل ثبت شده است.

در این بازجویی‌ها، میرزا رضا با صراحت و بدون پشیمانی از اقدام خود دفاع کرد و انگیزه‌اش را خدمت به ملت و قطع ریشه ظلم و استبداد عنوان نمود. او شرح داد که سال‌ها تحت شکنجه و ظلم نایب‌السلطنه کامران میرزا و مأموران حکومتی بوده و این تجربیات تلخ، عزم او را برای اقدام علیه شاه جزم کرده است.

در پاسخ به این سؤال که چرا نایب‌السلطنه کامران میرزا را نکشته است، گفت: «اگر او را می‌کشت، شاه با قدرت خود هزاران نفر را می‌کشت؛ پس باید اصل شجر ظلم را قطع کرد نه شاخ و برگ را.» همچنین به ضرورت خونریزی برای تحقق مقاصد بزرگ اشاره کرد و گفت: «برای اجرای مقاصد بزرگ، تا خونریزی‌ها نشده است، مقصود به عمل نیامده است.»

متن بازجویی‌ها همچنین حاوی شرحی از شکنجه‌ها و رفتارهای خشونت‌آمیز مأموران با میرزا رضا است؛ از جمله بریدن گوش او توسط قزاق‌ها و بستن پارچه بر سر و گوشش که نمادی از شدت برخورد حکومت با مخالفان بود.

اعدام و آخرین سخنان

مظفرالدین شاه، که پس از مرگ پدر به سلطنت رسید، ابتدا تمایلی به اعدام میرزا رضا نداشت، اما تحت فشار روحانیون و رجال دربار، سرانجام دستور اعدام او را صادر کرد. میرزا رضا را به میدان مشق بردند تا به دار آویخته شود. روایت‌ها و نقل‌قول‌های فراوانی از لحظات آخر زندگی او باقی مانده است که نشان از شجاعت و بی‌باکی او در برابر مرگ دارد.

امیر تومان ارغون، مسئول دار زدن میرزا رضا، به او گفت: «پدر سوخته شاه را کشتی، حالا می‌بینی که می‌برند دارت بزنند.» میرزا رضا در جواب گفت: «پدر سوخته خودت هستی اگر تو بمیری سگ و گربه هم به تشییع جنازه‌ات نخواهند رفت، ولی می‌بینی که برای اعدام من این همه تشریفات برگزار کرده‌اند!»

وصیت میرزا رضا این بود که روی سنگ قبرش بنویسند:

«محب آل محمد غلام هشت و چهار فدای مردم ایران رضای شاه شکار!»

پیامدها و میراث تاریخی

ترور ناصرالدین شاه توسط میرزا رضا کرمانی، نخستین قتل سیاسی بزرگ در تاریخ معاصر ایران بود. این رویداد، نمادی از اعتراض به استبداد و فساد دربار قاجار شد و الهام‌بخش جریان‌های اصلاح‌طلب و انقلابی در ایران گردید. خانواده او پس از اعدام با فشار و آزارهای اجتماعی مواجه شدند و میراث او همچنان موضوع بحث و تحلیل در تاریخ معاصر ایران است.

میرزا رضا کرمانی، با شجاعت و پایداری در دفاع از عمل خود، به نمادی از مقاومت علیه ظلم و استبداد در تاریخ معاصر ایران تبدیل شد. او نه تنها یک قاتل سیاسی، بلکه حامل پیامی برای آزادی‌خواهی و عدالت‌طلبی بود که در سال‌های بعد، الهام‌بخش مشروطه‌خواهان و جنبش‌های آزادی‌خواهانه شد.



داستان اولین ترور سیاسی در تاریخ معاصر ایران / تبعیدی استانبول، چرا شاه ایران را کُشت؟

برچسب‌ها

نظر شما


مطالب پیشنهادی