4/23/2025 10:38:50 AM

به بهانه موضوع پذیرفتن سالار از سوی هما و نقی/ ترس هما از اینکه بچه را از آنان بگیرند، واقعی بود

چند روزی می‌شود که سریال «پایتخت» تمام شده است. این فصل از سریال پایتخت در کنار سایر موارد جذاب‌ و درام‌هایی که در دلش جا داده بود، یک نقطه عطف داشت. نقطه عطف این فصل از پایتخت، حضور یک فرزندخوانده به نام سالار بود.

خانواده معمولی در این فصل، تصمیم گرفته بودند فرزندی که پدر و مادر خود را در کرونا از دست داده بود، به سرپرستی بگیرند. با اینکه هما فرزند زیستی داشت و خودش مادر بود اما بار دیگر با به سرپرستی گرفتن یک فرزند، مادر شده بود. حضور سالار معمولی در سریال پایتخت بهانه‌ای است تا مقوله فرزندآوری و به سرپرستی گرفتن فرزند از بهزیستی را بررسی کنیم. بدون شک میزبانی از یک کودک خصوصاً کودک خردسال آسیب‌دیده، چالش‌های خود را دارد و باید دید که خانواده‌های میزبان چگونه با این چالش‌ها کنار می‌آیند؟

دو سال طول کشید تا اولین فرزندم را به سرپرستی بگیرم

هدی طاهری فیلمنامه‌نویسی است که هر دو فرزندش را به سرپرستی گرفته است. فرزند اولش نوزاد بود اما فرزند دوم دختر پنج‌ساله‌ای بود که اخیراً به جمع خانواده‌شان پیوسته است و در ابتدا او را از طریق طرح میزبان به فرزندخواندگی پذیرفته‌اند.

طرح میزبان، طرح فرزندخواندگی موقت است. طاهری گفت: «حدود دو سال، بی‌وقفه تلاش کردم تا به روزی برسم که بتوانم دخترم را به خانه بیاورم.
در این مسیر، تلاش‌های بسیاری داشتم. در شش ماه پایانی، تقریباً هر هفته پیگیر امور بودم و در دوسه ماه آخر، این پیگیری‌ها به‌صورت روزانه انجام می‌شد. این‌طور نبود که صرفاً یک فرم پر کنیم و بنشینیم تا نوبتمان شود. فکر می‌کنم حالا شرایط کمی تغییر کرده باشد و فرایندها ساختارمندتر و شفاف‌تر شده‌اند. به هر حال، در آن زمان هم تلاش می‌کردند تا تصویر روشن‌تری از این مسیر ارائه دهند، اما عملاً، برایشان مهم‌ترین مسئله، خانواده‌ای بود که قرار بود پذیرای کودک باشد.»

طاهری ادامه داد: «در این مسیر، از سوی خانواده، اطرافیان و دوستان‌مان حمایت بسیاری دریافت کردیم؛ حمایتی بسیار پررنگ و دلگرم‌کننده. اما درباره دختر دومم. به‌هرحال، دختری حدودا پنج‌ساله وارد خانه ما شد. حالا یک سالی است که با ما زندگی می‌کند و شرایط کاملاً متفاوت است. در ابتدا، ما با طرح «میزبان» اقدام کردیم؛ یعنی نخستین هدف‌مان فرزندخواندگی نبود.
به همین دلیل، زمانی که فرایند اداری طی شد تا کودک وارد خانه شود، این مسیر مانند فرایند فرزندخواندگی نبود که معمولاً دو سال طول می‌کشد. من از همان روز نخست، طی یک ماه، دوره‌ها را گذراندم. همه‌چیز فشرده انجام شد؛ تست‌های روان‌شناسی، بررسی سوءپیشینه و دیگر مراحل اداری. تنها تفاوتش با فرایند بهزیستی این بود که دیگر نیازی به مراجعه به قوه قضائیه نداشتیم.
در این روند، فقط با بهزیستی در ارتباط بودیم و قوه قضائیه درگیر نبود. در نتیجه، همه چیز ظرف یک ماه انجام شد. فقط یک جلسه دخترم را دیدیم و در عرض یک هفته، باقی امور طی شد و او به خانه آمد.»

اغلب کودکانی که به فرزندخواندگی پذیرفته می‌شوند، والد مؤثر نداشتند

این مادر ادامه می‌دهد: «بچه‌ای که در سن بالاتر از نوزادی وارد خانواده می‌شود، چه قبلاً در یک خانواده (آن هم خانواده‌ای آسیب‌دیده) زندگی کرده باشد و چه در بهزیستی بوده باشد –مثلاً از نوزادی در شیرخوارگاه بزرگ شده باشد– در هر حالت، با چالش‌هایی روبه‌روست.
برخی از این چالش‌ها مشترک‌اند و برخی دیگر نه. مثلاً بچه‌ای که در بهزیستی بوده، برخی از تصورات را اصلاً ندارد. فرض کنید بچه‌ای که مرد ندیده، یا صدای بلند نشنیده، یا حتی بوهای مختلف را تجربه نکرده. ممکن است چیزی را که بویی داشته باشد، نشناسد. باید او را به جاهای مختلف برد تا همه چیز را بو کند، تا قوه بویایی‌اش فعال شود. قوه لامسه‌اش نیز همین‌طور است. بچه‌هایی که در شیرخوارگاه یا مراکز بهزیستی بوده‌اند، از این تجربه‌های حسی به‌شدت محروم بوده‌اند.»

طاهری عنوان کرد: «از طرف دیگر، بچه‌هایی که در خانواده‌های آسیب‌دیده زندگی کرده‌اند، چالش‌هایی از جنس دیگر دارند. مثلاً خانواده‌ای که از بیرون، به ظاهر «معمولی» بوده، اما کودک آسیب‌دیده‌ای از آن خانواده بیرون آمده. ما در سریال پایتخت کودکی داشتیم که پدر و مادر این بچه در دوران کرونا فوت کرده‌اند و بعد از آن، او را به سرپرستی گرفتند. در حالی که تقریباً ۹۹.۵ درصد از بچه‌هایی که به فرزندخواندگی سپرده می‌شوند، دلیل ورودشان به سیستم بهزیستی یا ترک خانواده، مرگ پدر و مادر نیست. آن نیم درصد استثنایی‌اند و مواردی بسیار نادر هستند. مسئله اصلی بیشتر این بچه‌ها، نبود والد مؤثر است، نه صرفاً نبود پدر یا مادر. یعنی خانواده است، اما کارکرد تربیتی یا حمایتی ندارد.»

خانواده‌ها همیشه نگران فرزندخوانده‌ها هستند

طاهری عنوان کرد: «مسئله‌ای که در پایتخت به آن پرداخته شد و جالب توجه بود، دل‌نگرانی و ترس هما و نقی از این بود که سالار را به هر دلیلی از آنان بگیرند. کسانی که تجربه فرزندپذیری دارند با این حس آشنا هستند و مدام این کابوس را دارند؛ بنابراین خواب‌هایی که هما و نقی در این باره می‌دیدند ممکن است نزدیک به خواب‌ها یا حس‌های واقعی خانواده‌های فرزندپذیر باشد.
علت آن نیز به این مسئله برمی‌گردد که برچسب مادرخوانده و پدرخوانده به این افراد زده می‌شود و اینکه این افراد ممکن است در معرض قضاوت دیگران باشند و با کوچک‌ترین آسیب یا صدمه‌ای که به فرزندخوانده آنان وارد می‌شود، متهم به این می‌شوند که به خوبی از او مراقبت نکردند چون فرزند زیستی‌شان نیست! بنابراین به شخصه در این سکانس‌ها با هما و نقی هم‌ذات‌پنداری کردم و مطمئناً بسیاری دیگر از خانواده‌هایی که این شرایط را دارند، همین حس را نسبت به آن داشتند. البته زمانی که حکم سرپرستی دائم به خانواده‌ها داده می‌شود این اضطراب و نگرانی‌ها کاهش می‌یابد و به نوعی خیال خانواده‌های فرزندپذیر از بازپس گرفتن فرزند راحت می‌شود.»

وی افزود: «در سکانسی از سریال اوس موسی در مورد سالار از نقی سؤال می‌کند و تصور می‌کند او نوه خانواده معمولی است که نقی در پاسخ می‌گوید این بچه را به سرپرستی گرفتیم و پدر و مادرش را در ایام کرونا از دست داده است و... هر چند اوس موسی در مورد گذشته سالار سؤالی نپرسید اما دیالوگی که نقی داشت، نکته منفی این سکانس بود.
با توجه به حجم مخاطبی که این سریال دارد و هرچند که موضوع فرزندپذیری هدف اصلی نبود، اما این دیالوگ غلط بود چراکه کنجکاوی درباره گذشته این کودکان و کنکاش کردن سرگذشت آنان و اینکه پدر و مادرشان کیست و... کار صحیحی نیست و خیلی مهم است که اطرافیان درباره گذشته فرزندخوانده سؤالی از خانواده نپرسند و خانواده هم اطلاعات خاصی در این باره به اطرافیان‌شان ندهند تا نه کودک و نه خانواده فرزندپذیر مورد قضاوت دیگران قرار نگیرند.
به نظرم دیالوگ این سکانس باید به این نحو نوشته می‌شد: «نقی: ما دیدیم هما هست، من هستم، سارا و نیکا هستند، ما یک خانواده‌ایم سر این سفره. این محبت و گرمی رو باید با یک بچه‌ای که از این نعمت محرومه شریک بشیم و اینطور شد که سالار رو آوردیم. بعد دیدیم که ما سر سفره عشق و محبت این بچه نشستیم و... .»‌

وی ادامه داد: «نکته منفی دیگر پایتخت، این بود که نقی خود را فردی سالم و بدون مشکل شنوایی به بهزیستی معرفی کرده بود و صداقت کافی را نداشت. در واقع، اولویت برای اعطای سرپرستی یک فرزند به خانواده این است که خانواده از لحاظ روحی و روانی در سلامت کامل به‌سر ببرند و حداقل توانایی برای مراقبت از فرزندخوانده را داشته باشند که خانواده نقی از این امکان برخوردار بودند و بهتر بود این عدم صداقت را نداشتند.»

وی در خصوص فرهنگ‌سازی در زمینه فرزندپذیری، گفت: «ما جزء اولین خانواده‌هایی بودیم که در طرح خانواده میزبان بهزیستی شرکت کردیم؛ در این طرح فضایی فراهم شده بود تا بچه‌های بی‌سرپرست به‌جای زندگی در محیط جمعی مراکز بهزیستی در جمع خانواده باشند و به نوعی خانواده متقاضی، نماینده بهزیستی است و از آن بچه تا زمانی که تکلیف سرپرستی و فرزندخواندگی‌اش مشخص شود، مراقبت می‌کنند.
اجرای چنین طرح‌هایی فرصت خوبی هم برای خانواده و هم فرزند است که تجربه‌ای مفید از فرزندپذیری و فرزندخواندگی داشته باشند. با توجه به اینکه کودکانی که در این طرح حضور دارند در سن طلایی فرزندخواندگی به‌سر می‌برند، اجرای این طرح‌ها فرصت تربیت و حضور در بستر خانواده را به آنان می‌دهد و برای مدت مشخصی در شرایط پایدارتر و بهتری قرار می‌گیرند و طعم داشتن خانواده‌ای امن را می‌چشند.»

به بهانه موضوع پذیرفتن سالار از سوی هما و نقی/ ترس هما از اینکه بچه را از آنان بگیرند، واقعی بود

برچسب‌ها

نظر شما


مطالب پیشنهادی