
ثریا اسفندیاری فرزند خلیل خان بختیاری و اِوا کارل، در سال 1329 شمسی با محمدرضا پهلوی ازدواج کرد و در سال 1336 از او جدا شد. ثریا در کتاب خاطرات خود که پس از جدایی از شاه آن را نوشته، شرحی از سرگذشت خود در کودکی، دوران زندگی با شاه و شرایط زندگیاش پس از جدایی ارائه کرده است. در اینجا بخش کوتاه و گزیدهای از خاطرات او را میخوانید که مربوط به اوضاع و اوحوال او پس از طلاق و پایان دوران «ملکه» بودن اوست:
شهبانویی که هر جا دلش میخواست میرفت، حالا ملتمسانه از دیگران میخواست که راه را برایش باز کنند . . . اکنون کاملا تنها بودم و حتی از اینکه باید از یک خیابان عبور کنم واقعا وحشت داشتم. به این فکر میکردم که چطور باید خود را کنار بکشم تا اتومبیلها مرا زیر نگیرند. من که سالیان دراز در محدودیت به سر برده بودم و با آداب مردم بیگانه شده بودم، واقعا نمیدانستم در حال آزادی چگونه باید با مردم برخورد کنم.ثریا اسفندیاری در کنار محمدرضا پهلوی
رانندگی که از این هم بدتر بود. در تهران هرکجا که میرفتم افراد مخصوص اسکورت و ماتزمین رکاب پیشاپیش هر نوع رفت و آمدی را متوقف میکردند و دردسر چراغهای سبز و قرمز را نداشتم ... اکنون خود را در میان علائمی میدیدم که مرا از ورود به راهی ممنوع میکردند و از ورود به راه دیگر اخطار میدادند.
یک روز صبح با یک اوپل همراه منشیام به شهر رفتم. در حالیکه میکوشیدم ماشین را پارک کنم پلیس سررسید و با کجخلقی فریاد زد: «به علائم توجه نمیکنی؟ شما اجازۀ توقف در اینجا را ندارید». منشیام توضیح داد: «این خانم خارجی و ملکۀ سابق ایران است». پلیس با خشونت گفت: «چرند نگو، گواهینامهتان را بدهید». اما وقتی فهمید منشی من راست میگوید یکباره چشمپوشی کرد، حرفی نزد و رفت. . .
من واقعا نمیدانستم چگونه ماشین را پارک کنم . . . هفت سال زندگی خود در دربار تهران را انگار لای پنبه گذرانده بودم. اجازه نداشتم کاری را سرخود انجام دهم. مثلا به خاطر آنکه کسر شان من نباشد نمیبایست حتی یک فنجان چای برای میهمان بریزم. بانوی پیشخدمتی برای انجام ای کارها همیشه حاضر بود . . .
خاطرات ثریا؛ «منشیام گفت ایشان ملکه سابق ایران است؛ پلیس گفت: چرند نگو»
نظر شما