
به گزارش خبر ساز، زمانی که متولدین دهه 60 و 70 به تماشای فیلم همخانه ساخته مهرداد فرید در سال 1386 نشستند، تصور نمیکردند که روزی قرار است تجربه نقش اول فیلم یعنی مهسا را به کررات در پیرامون خود لمس کرده و حتی به پذیرش و تجربه آن تن دهند. اما این طور بود که در طول 20 سال گذشته سبک زندگی مشترک با تغییرات قابل توجه مواجه و از فضای طنز و فیلمی سرگرم کننده به واقعیتی ملموس تبدیل شد.
امروز افزایش سن ازدواج و خانوادههای تک نفره، همزیستی و همخانگی و یا ازدواج با زوج یا زوجیهای که در سن و سال پدر و مادر فرد است، به امری عادی تبدیل شده است. سوال این است که چطور دو نفر به جای ازدواج حاضرند به همخانگی تن دهند؟
نگرانی از ازدواج با مشاهده طلاقهای مکرر
در تحقیقی که به بررسی کیفی علل و انگیزههای گرایش به همخانگی در سال 1394 از سوی نادر کریمیان انجام شد، در پی مصاحبه با افرادی که تجربه همخانگی داشتهاند عواملی مانند آمادگی برای ازدواج و نگرانی از پیامدهای آن، مزایای اقتصادی، نیازهای عاطفی و جنسی، نگرانی از پیامدهای طلاق، کمرنگ شدن نقش نظارتی و حمایتی خانواده، آزمودن سازگاری و ازدواج آزمایشی، بهعنوان دلایل گرایش افراد به روابط همخانگی استخراج گردید.
اما در یک دهه اخیر نگرانی از ازدواج به دلیل شنیدن مکرر اخبار مربوط به طلاق نه تنها کاهش نداشته بلکه با افزایش نیز همراه است.
به ویژه اغلب کسانی که ازدواج ناموفق داشتهاند، معتقدند دیگر حاضر به تن دادن به ازدواج نیستند.
یکی از شهروندان در این خصوص گفت: من و همسرم اسماً زن و شوهر هستیم اما هیچ حسی به هم نداریم. تصمیم دارم به زودی از او جدا شوم و بعد از آن نیز حاضر نیستم به هیچ عنوان ازدواج کنم.به نوعی همخانه محسوب میشویم.
شهروند دیگری نیز که چند سال قبل از همسر خود جدا شده است راه حل را فقط در همخانگی و ازدواج سفید میداند و میگوید به خاطر مهریه همسرم تنها خانهام را دادم رفت. دیگر ازدواج نمیکنم و حاضر نیستم زیربار قوانین ازدواج بروم.
پناه اقتصادی در وضعیت بد اقتصادی
اما یکی از دلایلی که برای همخانگی به صورت ویژه مورد توجه افراد جوان است، موضوع تأمین اقتصادی است. به دلیل اینکه در شرع و عرف تأمین هزینههای زن بر عهده مرد گذاشته شده است، جوانانی که توان تأمین یک نفر دیگر را ندارند، ازدواج نمیکنند.
در این خصوص شهروندی گفت: من ماهانه 12 میلیون تومان حقوق میگیرم، با این مبلغ خرج خودم را هم نمیتوانم در بیاورم چه برسد خرج یک زن را که به مراتب پر خرجتر از مرد است.
سایتهای انتشار آگهی نیز پر شده است از همخانه که بیحاشیه، بی سرو صدا و کمک دست هزینههای خانه باشد.
هر چند مطابق قانون چنین همخانگی تعریفی ندارد اما به کررات افراد آگهی همخانه منتشر میکنند تا حداقل در نیمیاز هزینههای اجاره بها بتوانند روی فرد دیگری حساب کنند.
مسکّنی برای نیازهای عاطفی و جنسی
در عین حال برخی مواقع همخانگی پاسخ به نیاز طبیعی زندگی با جنس مخالف است. افرادی که به دلایل مختلف نتوانستهاند ازدواج کنند با فرد دلخواهشان بدون هیچ نوشته قانونی زندگی میکنند.
به ویژه نسلهای جوانتر که پذیرای باورهای سنتی جامعه نیست، بیشتر به همزیستی و همخانگی تمایل دارد.
یک دهه هشتادی میگوید از نظر من غیرمنطقی است که وقتی حتی یک بار در زندگی بودن با کسی دیگر در زیر یک سقف را تجربه نکردهای وارد زندگی مشترک شوی.
وی معتقد است قرارداد ازدواج نه تنها نمیتواند تعهد و وفاداری ایجاد کند بلکه هر روز در جامعه انواع خیانتهای زوجین به یکدیگر شنیده میشود.
این جوان 19 ساله معتقد است برای انتخاب کسی که میخواهی تمام عمرت را با او سپری کنی بهتر است در ابتدا مدتی با او به صورت غیررسمی زندگی کنی.
دانش آموزان امروز، همخانههای فردا
اما در مقابل رواج این سبک زندگی نهادهای فرهنگی چه کردهاند؟ در وضعیتی که همخانگی حتی در شهرهای کوچک نیز در حال ازدیاد است و جالب آنکه از سوی دختران بیشتر از قبل پذیرفته میشود، دولت دل خود را با وام ازدواج و فرزندآوری خوش کرده است.
طرحهای کلیشهای و فرمایشی افزایش ازدواج نه تنها تأثیری در افزایش آن نداشته بلکه به دلیل عمیقتر شدن مشکلات زوجین نهاد خانواده، روز به روز شکنندهتر میشود.
آمارها نشان میدهد سرعت طلاق افزایش یافته و مدت زمان پایداری زندگیهای مشترک نیز با کاهش همراه است.
دانش آموزی که در مدرسه اظهارات شعارزده اولیا در خصوص ازدواج و خانواده را میشنود، بعد از فراغت از تحصیل یک شهروند بالقوه برای انتخاب سبک زندگی همخانگی است. چرا که نه توان تحمل قوانین و هنجارهای دست و پاگیر ازدواج را دارد و نه قادر به مدیریت مالی یک زندگی مشترک.
در این میان بسته نسخه ازدواج سفید یا همزیستی یا همخانگی به بهانه نفوذ فرهنگ غرب هم کارساز نیست. باید دید کجا نهاد خانواده ضعف داشته که چنین سبک زندگی باب شده است؟
همخانگی، پناه جدید اقتصادی و عاطفی/ازدواج به دردسرش نمیارزد!
نظر شما