ساعت یک نیمهشب 20 آبان سال 1402 گزارش یک درگیری در یکی از بوستانهای منطقه نظامآباد به پلیس اعلام شد.
پس از آن مأموران به محل اعزام شدند و با بررسیهای اولیه مشخص شد که درگیری میان دو جوان رخ داده و پسری 25 ساله به نام شهرام با ضربه چاقو بشدت مجروح شده است، اما پس از انتقال به بیمارستان او بر اثر شدت خونریزی و جراحت جان باخت.
با فوت شهرام، مأموران تحقیقات برای شناسایی عامل قتل را در دستورکارشان قرار دادند و با بررسیهای به عمل آمده و رصد تلفن همراه مقتول دریافتند، او از چند هفته قبل با پسر 30 سالهای درگیری داشته و در نهایت هم ساعتی پیش از درگیری از طریق پیامک با هم قرار دعوا گذاشته بودند.
به این ترتیب متهم ردیابی و بازداشت شد و گفت: ما سر موضوعی با هم اختلاف داشتیم و من فکر نمیکردم با ضربهای که به او زدم فوت کند.
با اعتراف صریح متهم و گزارش پزشکی قانونی و پلیس، تحقیقات تکمیل و پرونده برای رسیدگی به شعبه 13 دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در دادگاه چه گذشت
در ابتدای جلسه پدر مقتول و وکیل مادر مقتول به جایگاه رفتند و درخواست قصاص کردند. پدر مقتول به قضات گفت: متهم پسرم را تهدید کرده بود که باید از دختر مورد علاقهاش جدا شود و ارتباطش را قطع کند. شهرام هم چون جوان بود و غرور داشت حاضر نبود زیر بار حرف زور برود. او پسر بزرگم بود و بیگناه کشته شد.
متهم از چند هفته پیش از جنایت بارها پسرم را تهدید کرده و آخرین بار هم او را به محل درگیری کشانده بود. به همین خاطر به هیچ عنوان حاضر به گذشت و مصالحه نیستم و تنها درخواستم قصاص متهم است.
پس از آن متهم به جایگاه رفت و گفت: من 8 سال پیش از خانوادهام که در شهرستان هستند، جدا شدم و به تهران آمدم.
خانهای اجاره کردم و به تنهایی زندگی میکردم تا اینکه با شهرام دوست شدم، او گاهی اوقات با سارا دختر مورد علاقهاش به خانهام میآمد. تا اینکه یک روز سارا به من پیام داد و گفت دوستیاش را با شهرام به هم زده و بعد هم به من پیشنهاد دوستی داد.
چندین پیام بین ما رد و بدل شد تا اینکه شهرام موضوع را فهمید و به من اعتراض کرد، من هم برایش توضیح دادم که با سارا کاری ندارم و او خودش به من پیام داده اما شهرام حرفم را باور نمیکرد و این موضوع سبب شد با هم اختلاف پیدا کنیم.
وی افزود: این اختلافها به اینجا رسید که با هم قرار دعوا گذاشتیم و این حادثه اتفاق افتاد.
قرار نبود من او را بکشم، میخواستیم موضوع را حل کنیم.
قاضی از متهم پرسید: اگر قصدی برای کشتن دوستت نداشتی چرا چاقو با خودت برده بودی؟
متهم جواب داد: چون دیروقت بود و تنها بودم از ترسم چاقو در جیبم گذاشتم.
قاضی سؤال کرد: اما آن شب تنها نبودی یکی از دوستانت شما را همراهی میکرد.
متهم گفت: دوستم فقط من را رساند و نقشی در ماجرا نداشت و بعد از درگیری هم من سوار موتورش شدم و به خانهام برگشتم.
در این لحظه وکیل اولیایدم به قاضی گفت: ما از دوست متهم هم شکایت داریم چرا که او همدستش بوده و بعد از جنایت هم او را فراری داده است.
قاضی گفت: از آنجا که کیفرخواستی برای دوست متهم صادر نشده فعلاً نمیتوانیم به این شکایت رسیدگی کنیم.
در پایان متهم در آخرین دفاعیاتش اظهار داشت: باور کنید من قصد کشتن دوستم را نداشتم. او ابتدا یک مشت به صورتم زد و رفت من به دنبالش رفتم و میخواستم با چاقو ضربهای به کتفش بزنم که ناگهان برگشت و چاقو ناخواسته به قلبش خورد.
قاضی گفت: البته در گزارش پزشکی قانونی آمده که در بدن و صورت مقتول علائمی از ضرب و شتم وجود دارد که ضربات منتهی به مرگ نبوده است.
متهم گفت: من فقط یک ضربه با چاقو زدم و ضربه دیگر به مقتول را قبول ندارم.
وکیل اولیایدم گفت: ما برای ضربات غیرمنتهی به فوت هم تقاضای دیه داریم.
با پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.
درگیری مرگبار 2 دوست به خاطر یک دختر