با این رویه در فرزندپروری به پایان زندگی مشترک می‌رسید

زندگی مشترک، با توجه به اسمش روی یکسری فعالیت مشترک دو آدم در زندگی تاکید دارد. دو آدمی که تصمیم می‌گیرند باقی یا بخشی از عمر خود را در کنار یکدیگر زندگی کنند، تشکیل خانواده بدهند و روزها و شب‌های عمرشان را با یکدیگر سپری کنند.

مادامی که دو نفر، دو نفرند، همه‌چیز خوب و عاشقانه پیش می‌رود، (پیش‌فرض ما زندگی مشترک نرمال است) با ورود بچه به این زندگی دوتایی، خیلی روتین‌ها و فعالیت‌ها به کنار می‌رود و همه‌چیز تحت‌الشعاع آدم جدیدالورود قرار می‌گیرد. نظم و آرامش از زندگی فرار می‌کند و جایش را به در خدمت فرزند بودن می‌دهد. همه زوج‌ها بلااستثنا، روزها، هفته‌ها و ماه‌های اول بچه‌دار شدن گیجند و نمی‌توانند خودشان را با واقعیت جدید زندگی‌شان وفق بدهند. آنها از بی‌خوابی، گریه‌های گاه و بی‌گاه بچه، حجم وظایف جدیدی که بر سرشان ریخته، گله دارند و نمی‌توانند روتینی برای زندگی جدیدشان درنظر بگیرند.

انگار دیگر قرار نیست نظم و سکوت به زندگی‌شان بازگردد. اما در حالت نرمال، زندگی بعد از چند ماه روال خود را پیدا می‌کند. پدر و مادر جدید، خود را با فرزند تازه به دنیا آمده‌شان سازگار و برنامه‌های خود را با او هماهنگ می‌کنند. آنها می‌توانند کم‌کم شکل جدیدی از زندگی مشترک را برای خود بچینند. در این میان زوج‌های زیادی هستند که توانایی ساخت شکل جدیدی از زندگی را ندارند یا خیلی دیر آن را کسب می‌کنند. آنها در دریای متلاطم بچه‌داری غرق می‌شوند. حال یا تلاشی برای نجات خود و زندگی زناشویی‌شان نمی‌کنند یا به صرافتش نمی‌افتند و از حوصله‌شان خارج است.

آنها گمان می‌کنند تشکیل خانواده یعنی همین و از این به بعد رابطه با همسرشان باید همین شکلی باشد. در هر دو صورت این عدم سازگاری با شرایط جدید، اولین نشانه‌هایش را در تیره و تار شدن روابط نشان می‌دهد. زن و مرد روزبه‌روز از هم دورتر می‌شوند تا جایی که تنها حرف‌هایی که با هم می‌زنند درباره فرزند مشترک و نیازهایش است. اما واقعیت داستان این است که این شکل از خانواده، خانواده‌ای نیست که قرار بود تشکیل شود و به خاطر آن زندگی مشترک دو آدم آغاز شود.

اینکه با ورود فرزند، صرفا دو نفر مادر و پدر شوند، ایده‌آل هیچ‌کس نیست. مادرانگی و پدرانگی اگر در مسیر درست خودش پیش برود، اگر جایگاه فرزندان در خانه مشخص نشود، اگر همیشه اولویت با آنها باشد، اگر والدین همیشه در حال فداکاری برای بچه‌ها باشند و خودشان را فراموش کنند و این را طبیعی بدانند، آن روز روزی است که باید گفت از آن زندگی مشترک چیزی نمانده. شاید فرهنگ سنتی ما در جامعه ایرانی خیلی چیزها را یادمان نداده باشد، تنها مادری کردن را آموخته باشد و پدری کردن را جز تامین مخارج خانواده نداند، اما خودمان که می‌توانیم رویه‌ها را تغییر دهیم و شکل دیگری زندگی کنیم.

خودمان که می‌توانیم اولویت را به عشق و نجات رابطه بدهیم، خودمان که می‌توانیم بفهمیم اگر رابطه مشترک دوام نیاورد، زندگی دوام نمی‌آورد. پدر و مادر در تامین نیازهای فرزند به اندازه هم وظیفه دارند؛ اگر مادر باید بچه را حمل کند، به دنیا بیاورد، تغذیه‌اش کند و تیمارش کند تا از آب و گل نوزادی دربیاید، پدر هم باید مادر داستان را تیمار کند و منبع تغذیه انرژی او باشد. در فرهنگ ایرانی، مادر منبع انرژی است، باید حال همه را خوب کند، به همه عشق بدهد، انگیزه همه کارها را داشته باشد، هر روز حالش خوب باشد. مادر در این فرهنگ حق ندارد مریض باشد، حق ندارد دلش بخواهد نباشد، همیشه باید حضوری پررنگ داشته باشد. اما اینکه این انرژی، توان، انگیزه و پررنگی حضور را از کجا باید بیاورد، قسمت مبهم ماجراست.

همه روانشناسان به اتفاق معتقدند مادر در زندگی منبع توزیع انرژی است، به شرطی که رابطه عاطفی‌اش با همسرش خوب باشد و از او انرژی لازم را بگیرد. جایی خواندم اگر می‌خواهید فرزندانی شاد داشته باشید، به مادر خانه عشق بدهید. البته خطاب این جمله پدر خانواده است نه اطرافیان. مادر خانه، هرقدر مشغول و گرفتار باشد، وقتی ظرف عشقش از جانب همسرش پر شود، به راحتی آن را بین اعضای خانواده تقسیم می‌کند. اینها شاید دغدغه‌های خیلی از مادران باشد.

اینکه همسرشان دوشادوش آنها در خانه مشارکت کند، اینکه بچه‌داری نصف نصف باشد، اینکه تمیزکاری و خانه‌داری بر دوش هردوی آنها باشد، اهمیت دارد. اما آنچه از همه اینها مهم‌تر است، انگیزه و انرژی است که مادر خانه فقط از یک نفر می‌گیرد؛ همسرش. اگر بشود تنها یک وظیفه برای پدر خانه درنظر گرفت، آن پرکردن ظرف عشق و توجه مادر خانه است. این از همه کارهای دنیا در زندگی مشترک مهم‌تر است. تنها این منبع انرژی است که می‌تواند ناترازی را در خانه حل کند و همه حال‌شان خوب باشد. از پدرانگی همین یک کار را خوب انجام دهید، برده‌اید.


با این رویه در فرزندپروری به پایان زندگی مشترک می‌رسید

بیشتر بخوانید