وجود قطعی جن در سوره های قرآن کریم/ همه آیه ها درباره جن های مسلمان و جن های کافر

سوره ی جنّ دارای بیست و هشت آیه و از سوره های مکّی است و درباره ی موجودات نادیدنی به نام « جنّ » و ایمان آوردن گروهی از آنها به پیامبر اسلام - صلّی الله علیه و آله و سلّم - و نیز اعتقاد آنان به معاد و وجود گروهی مؤمن و کافر در میانشان سخن می گوید که این بخش از سوره ، نوزده آیه از بیست و هشت آیه را دربر می گیرد و بسیاری از عقاید خرافی را در زمینه ی « جنّ » اصلاح و تذکّر می دهد و بر آنها خط بطلان می کشد و نیز به یکتایی خدای - عز و جل – و معاد اشاره دارد و در بخش آخر سوره از « علم غیب » سخن به میان می آورد .

« قُل اُحِیَ اِلَیَّ اَنَّهُ استَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الجِنِّ فَقالُوا اِنّا سَمِعنا قُرآناً عَجَباً »


بگو ای پیمبر ز یزدان دین مرا وحی گردیده است این چنین

که از جنّیان عده ای در نهان شنیدند آیات قرآن عیان

شنیدند با رغبت و شور و تب بگفتند باد از قرآن عجب .

از این آیه دانسته می شود که پیامبراعظم - صلّی الله علیه و آله و سلّم - مبعوث بر جن و انس بوده اند . جن ها عاقل و آشنا به زبان و لغت بوده وفرق معجزه با غیر معجزه را می دانند و به همین خاطر قرآن را کلامی عجیب یافتند .


کلمه ی نفر در این آیه به معنی گروهی از مردان است که می توانند به اتّفاق یکدیگر کوچ نمایند ، چه از جنس آدمی باشند یا ازجنس جنّ ؛ و بر جماعتی اطلاق می شود که از سه تا ده نفر باشند .

« یَهدی اِلیَ الرُّشدِ فَامَنّا بِهِ وَلَن نُشرِکَ بِرَبِّنّا اَحَداً »

کند مردمان را هدایت به راست کتابی که از سوی یکتا خداست

ازاین روی گردیم مؤمن بر آن نباشیم مشرک به رب جهان .

فخر رازی آورده است: « یَهدی اِلیَ الرُّشدِ » به معنی آنچه صواب و حق است رهنمون می کند ، به بیان توحید « وَ لَن نُشرِک بِرَبِّنا اَحَداً » یعنی هرگز احدی را شریک پروردگارمان قرار نمی دهیم و به آن حالت باز نخواهیم گشت و این خود دلیلی است که آن گروه جنّ مشرک بوده اند .

رشد معنی عام و جامعی دارد که هرگونه امتیازی را شامل شده و بسیاری از مفردات را در بر می گیرد و به معنی رسیدن به واقع در هر نظریه است . راهی که پویندگان را به سعادت و کمال می رساند .

« وَ اَنَّهُ تَعالی جَدُّ رَبِنّا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَّلا وَلَداً »

همانا تعالی است یکتا خدا عظیم المقام است یزدان ما

نکردست بر خویش جفت اختیار ندارد ولد نیز پروردگار

« الجد » به معنی عظمت است و طبرسی در مجمع البیان آورده است که : معنای ریشه ای « الجد » قطع و بریدن ؛ و از آن است « الجد العظمة » که هر عظمت از آن انقطاع پیدا می کند و به سبب برتری آن است.

اکنون در پرتو روشنایی قرآن فهمیدیم خدا نه همسری و نه فرزندی دارد ، صفات او چنان است که در آفریدگانش وجود ندارد او جلیل و بزرگ است . خداوند از هر گونه تشبّه و همانندی پاک و منزه است و تشبّه خدای –جلّ جلاله – به مخلوقاتش از ذهن ناقص بشر تراوش می کند .

« وَ اِنَّهُ کانَ یَقُولُ سَفیهُنا عَلَی الله شَطَطاً »

سفیهان ما بر یگانه خدا دروغین ببستند و بس افترا

« شططاً » یعنی سخن دور از حق و حقیقت آن دروغ در توحید و عدل خداست و همچنین به کناره نهرهای بزرگ که از آب فاصله داشته و از آن دور می شود و به گفته ی راغب « شطط » عبارت از سبکی نفس به سبب نقصان عقل است و نیز گفتار دور از حق و « سفه » به معنای خفت نفس است ؛ و در المنجد آمده است که سافه به معنی احمق است، کسانی از ما که این حرفهای بیهوده را می گفتند سفیه و بی خردند. این گونه حرف های بی اساس و پوچ از اشخاص مکار و فریبکار شنیده می شود .

« وَ اِنّا ظَنَنّا اَ ن لَن تَقُولُ الإنسُ وَ الجِنُّ عَلَی الله کَذِباً »

تصور نمودیم اندر خیال که هرگز کسی بر خدای جلال

نخواهد زند تهمت و افترا چه از انس باشد چه از جنّ چو ما

این آیه اشاره به اقرار اجنه ای دارد که می پنداشته اند که هرگز هیچ کدام از جنّیان و آدمیان برای خدای –جلّ جلاله – دروغ نمی بندند ،یعنی فکر می کردیم آنها برای خداوند شریک و شبیه و همسر و فرزند قائل شوند، ولی اکنون به واسطه ی شنیدن کلام قرآن پی به نادرستی گفته های آنان بردیم و حق برای ما روشن گردید و این اعتراف و اقرار جنّیان در حقیقت تکذیب مشرکین انسی و جنّی است .

« وَ اِنَّهُ رِجالٌ مِنَ الإنسِ یَعُوذُون بِرِجالٍ مِنَ الجِنِّ فَزادُوهُم رَهَقاً »

رجالی ز جنس بشر روسیاه که بردند بر دسته ای جنّ پناه

فزودند تنها به جهل و غرور بگشتند از وادی نور دور

« رهقا» رنج سخت به سبب آنکه همچون پوششی شخص رنج دیده را می پوشاند . بعضی گفته اند « رهق » یعنی طغیان ، از آن روی که جنّیان را پشتیبان خود دیدند یا انسان ها طغیان جنّ ها را افزایش دادند ، زیرا چنان تصور کردند که در امور جهانی دخالتی دارند که انسان ها به آنها پناهنده می شوند و اصل « رهق » رسیدن و پیوستن است . واز آن است « غلام مراهق » ( پسر به حد بلوغ رسیده ) و چنان است که گویی گناه و طغیان به انسان ملحق می شود!

اما به هر حال مفهوم آیه ، مفهوم وسیعی است که هرگونه پناه بردن به جنّ را شامل می شود و خرافه ی بالا یک مصداق از آن است ، چه اینکه می دانیم در میان عرب کاهنان زیادی وجود داشتند که معتقد بودند به وسیله طایفه ی جنّ بسیاری از مشکلات را حل می کنند و از آینده خبر می دهند.

و این آیه دلالت دارد بر آنکه طایفه ی جنّ زن و مرد دارد چون در آن تعبیر « رِجالٌ مِنَ الجِنِّ » شده است .

« وَ اَنَّهُم ظَنّوا کَما ظَنَنتُم اَن لَن یَبعَثَ الله اَحَداً »

گروهی از آن جنّیان چون شما بگشتند کافر به یکتا خدا

گمان می نمودند پروردگار نخواهد کند زنده روز شمار

مراد از کلمه « بعث » بعثت رسول اکرم - صلّی الله علیه و آله و سلّم - است که گروهی از انس و جنّ گمان داشتند که پس از حضرت موسی و حضرت عیسی کسی به نبوّت مبعوث نخواهد شد ، لذا به انکار قرآن و تکذیب نبوّت پیامبر اسلام برخاستند ، ولی ما جنّیان وقتی با دقّت به آیات این کتاب آسمانی گوش فرا دادیم حقانیّت آن را به روشنی دریافتیم .

در تفسیر مجمع البیان آورده است : یعنی فرستاده ای را پس از موسی و عیسی مبعوث نخواهد کرد .

در تفسیر الکبیر می نویسد : محتمل است که مراد آن بوده باشد که بنا به مذهب براهمه کسی را به رسالت نفرستد .

« وَ اِنّا لَمَسنا السَّماءَ فَوَجَدناها مُلِئَت حَرَساً شَدیداً وَ شُهُباً »

گشودند جنّ ها به صحبت زبان کز این پیش رفتیم بر آسمان

بدیدیم با قدرت و اقتدار در آنجا ملک هاست از کردگار

که تیرشهابست آنجا زیاد به هفت آسمانش خدا برنهاد

نگهبانان و محافظان فرشتگان بوده و تیرهای شهاب سلاح های ایشان که به سوی کسانی که قصد استراق سمع داشته اند پرتاب می نمودند ؛ و کلمه « لَمَسنا السَّماءَ » ( لمس سما) به معنی نزدیک شدن به آسمان به وسیله ی صعود به آن است. چه بسیار از شیاطین و اجانین به هنگام استراق سمع به وسیله آن شهاب ها نابود گشته اند .

« وَ اِنّا کُنّا نَقعَدُ مِنها مَقاعِدَ لِلسَّمعِ فَمَن یَستَمِعِ الأنَ یَجِدلَهُ شَهاباً رَصَداً»

کمین می نمودیم آن جا مدام نیوشیم بلکه زوحیش پیام

ولی هرکه خواهد که در مهلتی نیوشد زوحی خدا صحبتی

بود در کمینگاه او یک شهاب که دنبال آن جنّ کند با شتاب

جنّ پیش از نزول قرآن در آسمان ها به استراق سمع می نشست و اخباری را به این طریق به دست می آورد و به اطلاع کاهنان می رساند ، ولی با نزول قرآن اگر کسی بخواهد به آسمان ها برود با شهاب مورد هدف قرار می گیرد و دیگر موفق به استراق سمع نمی گردد بنابراین اسباب کهانت و فریب کاری برچیده شد .

بنا به این دو آیه فوق ( هشتم و نهم ) جنّیان به یک حادثه جدید آسمانی با نزول قرآن روبرو شده اند و آن این بوده که آنها از ورود به آسمان ها و استراق سمع ممنوع گشته اند .

در تفسیر انوار درخشان آورده است : در زمان قبل از نزول آیات قرآنی راه ها و وسایل برای نشستن و استراق سمع افراد جنّ از فرشتگان میسّربود ، البتّه فرشتگان با یکدیگر سخن و گفتگو ندارند ، بلکه حدّ وجودی آنان همان معلومات و قدرت و احاطه ی آنها است.

بر این اساس شیاطین در اثر نزدیک شدن و تماس باطنی به فرشتگان نورانی و به عالم ملکوت به پاره هایی از حوادث آینده که از جمله مأموریت فرشتگان آشنا می شدند و یکی از معجزات بعثت پیامبر - صلّی الله علیه و آله و سلّم - این است که از آن پس هر یک از افراد جنّ بخواهد با عالم ملکوت و فرشتگان تماس بگیرد یا نزدیک شود از هر سو تیرهای نورانی دفاعی به او اصابت خواهد نمود و نیروهای غیبی و دفاعی افراد جنّ و شیاطین را از آن مقام قدس ملکوتی به دور می رانند تا نتوانند حوادث آینده را بفهمند .

ابن خلدون معتقد است که آیه دلالت می کند که شیاطین از یک نوع اخبار آسمانی منع شده اند که مطالب مربوط به خبر بعثت بوده و از اخبار جز بعثت منع نشده اند و نیز انقطاع فقط هنگام نبوّت بوده است و شاید پس از آن اوضاع آسمان به همان طریق پیش بازگشته است و ظاهر امر هم همین است .

« وَ اَنّا لانَدری اَشَرٌّ اُرِیدَ بِمَن فِی الاَرضِ اَم اَرادَبِهِم رَشَداً »

ندانیم جنس بشر عاقبت چه خواهند بر خویشتن منزلت

بپویند آیا به شر و عناد طلب می نمایند بر خود فساد

و یا که برایشان یگانه خدا ره رشد را می شود رهنما

کلمه « رشد » به معنی رسیدن به واقع می باشد و در این آیه نکره آورده تا یک نوع خاصّی از رسیدن به واقع را بفهماند .

جنّیان مقارن بعثت پیامبر اسلام - صلّی الله علیه و آله و سلّم -حوادثی همچون پر گشتن آسمان از نگهبانان و مشاهده شهاب ها و همچنین از اینکه از استراق سمع ممنوع شده اند در باورشان نمی گنجید که این محرومیت یک نوع خیر و برکت است ، لذا گفتند : ما نمی دانیم در آسمان ها چه رخ داده است ، آیا خداوند برای اهل زمین اراده ی شرّی کرده و یا آنکه اراده هدایت آنها را نموده است .

« وَ اِنّا مِنّا الصّالِحُونَ وَ مِنّا دُونَ ذالِکَ کُنّا طَرائِقَ قِدَداً »

گروهی زمائیم نیکوی کار گروه دیگر بر ضلالت دچار

عمل های ما هست بس گونه گون بسی اختلاف است ما را افزون

این جمله نشانگر آن است که وجود ابلیس در میان طایفه ی جنّ و در اذهان عدّه ای این پندار به وجود آورده که آنان طبیعتی جز بر شرارت و شیطنت ندارند و نور هدایت در قلب هایشان نخواهد تابید، ولی از این آیه دانسته می شود که آنها هم گروه ها و فرقه های مختلفی دارند و کلمه « قدداً » جمع « قده » به معنی قطعه است چون که جنّیان بر مذاهب مختلف و قطعه های متعدد تقسیم می شوند و هر قطعه مخالف قطعه ی دیگر است .

ابن عبّاس و قتاده گفته اند که آنان بر مذاهب مختلفند ، مسلمان و کافر و صالح و غیر صالح دارند .

« وَ اَنّا ظَنَنّا اَن لَن نُعجِزُ اللهَ فِی الأرضِ وَ لَن نُعجِزَهُ هَرَباً »

چنین می نماییم در دل گمان که مارا نباشد قوا و توان

که پیروز گردیم بر کردگار نماییم از قدرت او فرار

در این آیه جنّ اقرار به ناتوانی و عجز خود در مقابل قدرت لایزال الهی دارد و راه چاره ای و فراری درباره ی مجازات الهی نمی یابد و از مجازات الهی نمی تواند بگریزد .

« وَ اَنّا لَمّا سَمِعنا الهُدی آمَنّا بِهِ فَمَن یُؤمِن بِرَبِّهِ فَلا یَخافُ بَخساً وَلا رَهَقاً »

به آیات قرآن چو دادیم گوش گروهی شنیدیم آن را به هوش

بگشتیم مؤمن به یکتا خدا بدادیم دل را به نورش صفا

هر آن کس که ایمان بیاورده است به سود خود آری عمل کرده است

نترسد زنقصان خیر و ثواب هراسی ندارد زرنج و عذاب

در این آیه بیان می کند با ایمان به آفریدگار متعال قلب فرد به حقایق آیات تسلیم می شود . از هیچ نقصان و ظلمی نمی ترسد . او در واقع به دست آویزی محکم پناه برده که هرگز سست نمی شود . پس کسی که ایمانش از سستی برخوردار است موجوداتی چون جنّ را که دارای قدرتی فوق العاده نسبت به بشر هستند کنار خدای –عزوجّل – قرار داده و در کارها به آنها پناه می برده و به گمراهی خود می افزاید ، ولی با کمی دقّت در می یابد که تنها ایمان به خداست که قلب را از اطمینان به نیکی جزا و خوشی عاقبت را برای انسان تأمین می کند و هیچ کاهشی و سستی با آن همراه نیست .

در مجمع البیان آورده است : بخس به معنی کاستی و رهق به معنی ستم و تجاوز است و در تفسیر الکبیر علاوه بر این معنی می نویسد : رهق به معنی ظلم است و سپس در آن دو وجه است : اینکه ترسی از جزای کم و ستم در آن نمی رود بدان جهت که حق هیچ کسی را کم نمی دهد و بر کسی ظلم نمی کند تا از پاداش آن بترسد ؛ و دیگر آنکه نمی ترسد که حقش کمتر به او داده شود بلکه یقین دارد که پاداش کامل را دریافت خواهد کرد . پس بخس به معنی کاستی و رهق به معنی ستم و تجاوز است .

« وَ انّا مِنّا المُسلِمُونَ وَ مِنّا القاسِطُونَ فَمَن اَسلَمَ فَاُولئِکَ تَحَرَّوا رَشَداً »

« وَ اَمّا اَلقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حُطَباً »

زما جنّیان نیز جمعی کنون مسلمان بگشتند بی چند و چون

گروهی دیگر کافرند آشکار هم قاسطند و ستم پیشه کار

هر آن کس که او پای بند خداست گزیده ره رشد و آیین راست

بگردند قوم ستم پیشه کار میان سقر هیزم روی نام

مسلمان کسی است که تسلیم امر خدا و فرمان بردار و مطیع محض او باشد. « تَحرّی » در اصل طلب چیزی و خواستار آن شدن است و در حدیث آمده که شب قدر را در دهه آخر تَحرّی کنید ، یعنی به طلب کردن آن بپردازید !

زمخشری نوشته است : « القاسطون » یعنی کافران و منحرف شدگان از راه حق .

« وَ اَن لَوِ استَقامُوا عَلَی الطَّریقةٍ لَاَسقَیناهُم ماءً غَدَقاً »

ولی چون بر اسلام و راه درست تمسّک نمایند خود از نخست

بر آنها چشانیم از علم آب ببخشیده رزقی برون از حساب

ایمان و تقوی سرچشمه برکات معنوی و مادّی است که موجب افزونی اموال و زیادی نعمات می گردد به شرطی که بر آن ایمان استقامت ورزد .

« لِنَفتِنَهُم فیهِ وَ مَن یُعرِض عَن ذِکرِ رَبِّهِ یَسلُکهُ عَذاباً صَعَداً »

که با آن همه نعمت بی شمار نمائیمشان آزمایش به کار

هر آن کس زیاد خدا روی تافت به راه غرور و تکبّر شتافت

خدایش معذب کند بر عذاب بر او می چشاند بلاو عقاب

پروردگار عالم در مقابل نعمت هایی که ارزانی داشته، بندگانش راامتحان می نماید و ایمان زمانی که در آن پایداری باشد مفید و نتیجه بخش است.

ابی بصیر درباره آیه « ان الذین قالو ربنا الله ثم استقاموا » سؤال نمود ، امام فرمود : قسم به خدا آن همین مذهب و عقیده ای است که شما بر آن هستید و اگر استقامت بر راه و طریقه حقه ( امامیه اثنی عشریه ) نموده بودند ما آنها را از آب فراوان سیراب می کردیم .

بنا براین به اختصار می توان گفت : استقامت و پایداری در « صراط المستقیم » موجب گشایش درهای عنایت و نیز باعث افزایش نعمات می گردد و خلاف آن موجب نابودی نعمت ها و باعث نزول عذاب پروردگار می شود .

در آیه ی صد و بیست و چهار سوره ی طه می خوانیم: « و من اعرض عن ذکری فإن له معیشة » یعنی هر کس از یاد من روی گردان شود زندگی تنگ و سختی خواهد داشت .

در آیه چهل سوره ی نمل از زبان سلیمان نبی می خوانیم: « هذا من فضل ربی لیبلونی ءأشکر ام اکفر » یعنی: این از فضل پروردگار

من است می خواهد مرا آزمایش کند که آیا شکر او را به جا آورم یا کفران می کنم ؟

در آیه بیست و هشت سوره ی انفال می خوانیم : « و اعلموا انما اموالکم و اولادکم فتنه »

یعنی: بدانید اموال و فرزندان شما مایه امتحان شماست .

ابن عباس درباره ی این آیه « و من یعرض عن ذکر ربٌه » گفته است مراد از « ذکر ربٌه » ولایت علی بن ابی طالب - علیه السّلام - است !

« وَ اَنَّ المَساجِدَ لِلّه فَلا تَدعُوا مَعَ اللهِ اَحَداً »

مساجد بود خاص پروردگار نخوانید کس را به جز کردگار

از امام جواد - علیه السّلام - روایت شده که مراد از مساجد ، اعضای هفت گانه ی بدن آدمی است که در هنگام سجده باید روی زمین قرار گیرد وعبارتند از : پیشانی ؛ دو کف دست ؛ دو سر زانو ؛ و دو سر انگشتان بزرگ پا .

علّامه طباطبایی آورده است : امّا با در نظر گرفتن این حدیث آنچه به نظر ما مناسب است این است که بگوئیم مراد از برای خدا بودن مواضع سجده از انسان این است که مواضع هفت گانه ی سجود تشریعاً به خدا اختصاص دارد ( نه اینکه غیر از این هفت عضو ازبدن انسان ملک خدا نیست نه ، همه ملک تکوینی خداست و این هفت عضو هم تشریعاً از آن خداست ) و مراد از دعا که فرموده پس غیر از خدا نخوانید نیز همان سجده است چون روشنترین مظاهر و مصادیق عبادت و به خصوص نماز ، همان سجده است و اصلاً نماز به خاطر سجده است که عبادت نامیده می شود .

« وَ اَنَّهُ لَمّا قامَ عَبدُ اللهِ یَدعُوهُ کادوُ یَکُونونَ عَلَیهِ لِبَداً »

چون بنده خاص یکتا خدا همان پیک حق احمد مصطفی

زبهر عبادت به درگاه رب به پا خاست از جای خود در طلب

همه جنّیان نیز یکجا تمام بکردند پیرامنش ازدحام

که نزدیک بودی چو امواج یم بریزند آنها همه روی هم

گروه مؤمن جنّ ، رسول گرامی اسلام را در حال عبادت می بینند و برای او نام « عبدالله » را برمی گزینند و آنگاه به قوم خود می گویند

که پاسخ و عکس العمل مردم دربرابر دعوت الهی این عبد خدا موجب تعجّب و تأسف است .

شیخ طوسی فرموده : به صورت گروه های به هم فشرده درآمدند تا او را از دعوت کردن خالص خدا بازدارند .

« قُل إنَّما أَدعُوا رَبّی وَلا اُشرِکُ بِهِ اَحَداً »

بر آن ذات قدوس پروردگار نخواهم شریکی کنم اختیار

این دستور جهت استوار کردن پایه های توحید و نفی هرگونه شرک که در آیات قبل به آن اشاره شده است می باشد که افراد یکتاپرست ارزش یکتا پرستی را بدانند که در مقابل خدعه و نیرنگ از آن روبازنگردانند و به آستانه کس دیگر سجده ننمایند و از دعا و نیایش به درگاه غیر خدا خودداری نمایند .

« قُل إنّی لا اَملِکُ لَکُم ظَرَّاً وَ لا رَشَداً »

بگو فاش در خیر شما توانی و قدرت نباشد مرا

از سیاق آیه استفاده می گردد که پیامبر تنها مأموری است از ناحیه خدا که مردم را دعوت به حق می کند و با قدرتی که خداوند به اواضافه نموده آدمی را به خیری که خودش می خواهد ارشاد می کند و ایمان او نمی تواند به جای کوشش و سعی انسان کار کند .

« قُل إنّی اَملِکُ لَکُم ضَرَّاً وَ لا رَشَداً » یعنی بگو من برای شما سود و زیانی ندارم .

« قُل إنّی لَن یُجیرَنی مِنَ الله اَحَدٌ وَ لَن اَجِدَ مِن دُونِهِ مُلتَحِداً »

بگو گر به من خشم راند اله مرا کس نیارد ببخشد پناه

نیابم به جز راه پروردگار ره دیگری را برای فرار

یگانه دانستن پروردگار از مهمترین عوامل تسلیم در برابر اوست شخص باید به او توّکل داشته باشد و هر کس از جنّ و انس به غیر او پناه ببرد بی شک در گمراهی شدید به سر می برد ، چونکه پیامبر اسلام - صلّی الله علیه و آله و سلّم - با آن همه عظمت و ملجأ پناه مستقلی در برابر عذاب خدانمی تواند باشد و کلمه ی « ملتحد » به معنی پناهگاه مطمئن و کوچکی به اندازه لحد است . بعضی برای این آیه شأن نزولی ذکر کرده اند و آن اینکه کفّار قریش به پیامبر گفتند از دین خود برگرد تا به تو پناه دهیم که این آیه نازل شد و به آنها پاسخ داد .

« إلّا بَلاغاً مِنَ اللهِ وَ رِسالاتِهِ وَ مَن یَعصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَإنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها اَبَداً »

جز ابلاغ دین الهی دگر مرا نیست خود رسم و راهی دگر

هر آن کس نخواهد نماید قبول سخن های پروردگار و رسول

به سر اندر آید میان جحیم دگر جاودان است آنجا مقیم

ابومسلم گوید : در « الا بلا غاً » احتمالاً دو معنی وجود دارد :

الف ) مگر آنچه از خدا به من رسیده ، یعنی مرا پناه نمی دهد چیزی مگر آنچه از خدا به من رسیده است پس فرقی نیست بین اینکه بگوید « بلغنی کتابه » و اینکه بگوید « اتانی کتابه » کتاب او به من رسد یا کتاب او برایم آمد .

ب) مگر تبلیغ آنچه به من نازل شده و اما قبول و ایمان با من نیست آن وظیفه ی شماست .

« وَ مَن یَعصِ اللهَ وَ رَسُولَهَ فَإنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها اَبَداً »

در اینجا هشدار می دهد که « هرکس معصیت خدا و رسولش را کند آتش جهنّم از آن اوست و جاودانه در آن می ماند » که البتّه مراد ، هر گنهکاری نیست بلکه منظور مشرکان و کافران هستند که مستحق خلود در آتش دوزخ می باشند .

علّامه طباطبایی در باره ی کلمه ی معصیت که در آیه به کار برده شده می نویسد : مراد از معصیت به طوری که سیاق آیات سابق شهادت می دهد نافرمانی خدا در دستوراتی است که درباره ی اصول دین دارد ، مانند توحید و نبوّت و معاد و سایر متفرعات آن بنابراین وعده ی تهدید به خلود در آتش که در آیه آمده تنها شامل کفّار و منکرین اصول دینی می شود نه هر عاصی و گنهکار و متخلّف از فروع دین پس اینکه بعضی ها با این آیه استدلال کرده اند بر اینکه هر گنهکاری مخّلد در آتش است استدلال صحیحی نیست .

« حَتّی اِذا رَأَوا ما یُوعَدُونَ فَسَیَعلَمُونَ مَن اَضعَفَ ناصِراً وَ اَقَلُّ عَدَداً »

تو این کافران را کنون کن رها که یک روز آید زمان جزا

عذابی که دادند وعده ز پیش ببینند آن روز با چشم خویش

در آن روزشان می شود آشکار که یار کدامینتان هست خوار

چه کسی راست کمترسپاه وقشون چه کس اندرآن روز گردد زبونمراد از « ما یوعدون » عذاب دنیا و آخرت است و کفار قریش که دائماً در حال شک و تردید در وعده خدا به جزا و کیفر دارند و پیوسته از عذاب موعود الهی سؤال می کنند . آنانکه به زیادی افراد و شماره ی سپاهان اتّکا دارند و فزونی جمعیّت برایشان مهم است و به رخ یکدیگر می کشند ، وقتی وعده ی الهی تحقق یافت پی به ناتوانی آن افرادی که به آنها اتّکال داشته اند ، می برند .

در سوره سبأ آیه سی و پنج ( به نقل از مشرکان عرب ) می خوانیم :

« نَحنُ اَکثَرَ اَموالاً وَ اَولاداً وَ ما نَحنُ بِمُعَذَّبینَ » یعنی ما اموال و فرزندان بیشتری داریم و هرگز مجازات نخواهیم شد .

« قُل اِن أَدری اَقَریبٌ ما تُوعَدُونَ اَم یَجعَلُ لَهُ رَبّی اَمَداً »

به آنان بگو ای رسول این سخن نباشم از این راز آگاه من

که آیاست نزدیک وقت نماز رسیده زمانی که ببینید عقاب

ویا آنکه داده است پروردگار برآن مدت بی شمار قرار

وقتی مشرکان تهدید به آتش دوزخ شدند پرسیدند که این تهدید کدام روز به تحقق می پیوندد ؟ در پاسخ آنها فرموده است : بگو ، نمی دانم نزدیک است یا دور .

« عالِمُ الغَیبِ فَلا یَظهِرُ عَلی غَیبِهِ اَحَداً »

راز غیب جهان است آگه خدا به هر چیز دانا بود کبریا

به دنیای غیب خدا هیچکس ندارد فکر و عمل دسترس

علم آن در نزد پروردگار است و از بندگانش پنهان نموده تا آزمون خلق کامل شود که در غیر این صورت امتحان اثرش کم می شود .

در هرجا از قرآن از زمان قیامت از پیامبر اعظم- صلّی الله علیه و آله و سلّم - سؤال می شده ، آن حضرت اظهار بی اطلاعی می نمود و می گفت : علم آن مخصوص خداست او دانای نهان است و احدی را بر اسرار غیبیش آگاه نمی کند .

« اِلّا مَنِ ارتَضی مِن رَسُولٍ فَإنَّهُ یَسلِکُ مَن بَینَ یَدَیهِ وَ مَن خَلفِهِ رَصَداً »

به جز آن رسولی که یزدان پاک خودش برگزیده است درروی خاک

برای حفاظت از او هر نفس ملائک فرستد زپیش و ز پس

این آیه می فهماند که خدای تعالی به هرکه بخواهد غیب و نهانش را به او تعلیم می دهد. یعنی اگر خدا بخواهد درباره امور غیبی کسی را آگاه کند ، این کار شدنی است، ولی اطلاع بر غیب در ذات افراد وجود ندارد .

« اِلّا مَنِ ارتَضی مِن رَسُولٍ »

این استثنا ، استثنای از کلمه « احداً » و جمله « مِن رَسُولٍ » بیان جمله « مِنَ ارتَضی » است . در نتیجه می فهماند که خدای تعالی هر پیغمبر از پیامبران را به هر مقدار از غیب مختص به خود که بخواهد آگاه می سازد پس اگر این آیه را ضمیمه کنیم به آیاتی که علم غیب را مختص به خدای تعالی می داند

مانند آیه شریفه « وَ عِندَهُ مَفاتِحُ الغَیبِ لا یَعلَمُها الّا هُوَ » و آیه « وَ لِلّه غَیبُ السَّماواتِ وَالارضِ » و آیه « قُل لا یَعلَمُ مَن فی السَّماواتِ وَ الارضِ الغَیبَ اِلّا الله »

این نتیجه به دست می آید که علم غیب به اصالت از آن خداست و به تبعیت خدا ، دیگران هم می توانند به هر مقداری که او بخواهد به تعلیم او داشته باشند .

در کتاب « خرائج و جرائح » از مهمترین فضل هاشمی ، از حضرت رضا - علیه السّلام - روایت شده که آن جنّاب نظر کرد به ابن هذاب و سپس فرمود : اگر به تو خبر دهم که در همین روزها یکی از ارحامت کشته می شود ، آیا تصدیقم می کنی ؟ گفت : نه ، برای اینکه کسی به جز خدای تعالی غیب نمی داند . فرمود : مگر این خدای تعالی نیست می فرماید « عالِمُ الغَیبِ فَلا یُظهِرُ عَلی غَیبِهِ اَحَداً اِلّا مَنِ ارتَضی مِن رَسُولٍ » رسول الله - صلّی الله علیه و آله و سلّم - که نزد خداست غیب می داند ما هم ورثه ی همان رسولی

هستیم که خدا او را به هر مقدار از غیب خود خواسته آگاه کرده و ما هم می دانیم آنچه شده و آنچه که تا روز قیامت خواهد شد .

« فَإنَّهُ یَسئَلُکَ مِن بَینَ یَدَیهِ وَ مِن خَلفِهِ رَصَداً »

وحی الهی توسط فرشته بر شخص پیامبر نازل می شود و از پیش رو و از پشت سر او محافظان را می گمارد تا بدون کم و کاست به او برسانند .

« لِیَعلَمَ اَن قَد اَبلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِم وَ اَحاطَ بِما لَدَیهِم وَ اَحصی کُلَّ شَیءٍ عَدَداً »

بدانند آری رسولان تمام هرآنچه بِدادَست یزدان پیام

رساندند بر مردمان مو به مو رسالت به پایان رسانده نکو

هر آنچه بود نزد پیغمبران خداوند آگاه باشد بر آن

به تعداد هر چیز بی کم و کاست همانا که آگه یکتا خداست

و این پاسبانان برای آن جهت منصوب گشته اند که وحی الهی مصون از هر نوع دستبرد و راهزنی به پیامبر الهی برسد و البته علم الهی

ازلی و ابدی است و مراد از اینکه فرمود « تا خدا بداند » در اینجا علم فعلی خداست چون خدا همه چیز را می داند .


وجود قطعی جن در سوره های قرآن کریم/ همه آیه ها درباره جن های مسلمان و جن های کافر

بیشتر بخوانید