۴ دلیل که چرا سریال «در انتهای شب» را دوست داشتیم؟

جمعه گذشته سریال «در انتهای شب» به پایان رسید. پس از مدتها که پخش سریال‌های مختلف در شبکه نمایش‌خانگی با انتقاد و نظرات منفی همراه بود، این سریال با حجم زیادی از نظرات مثبت مواجه شد. «در انتهای شب» مانند هر اثر نمایش دیگری، بدون ضعف نبود، اما نزدیک شدن آن به زندگی معمولی آدم‌های قشر متوسط امروزه ایران و پرهیز از شعارزدگی، این سریال را به مقبولیت عام رساند. به بهانه پایان این مجموعه به آن پرداخته‌ایم.

هشدار: در این یادداشت خطر لو رفتن داستان «در انتهای شب» وجود دارد.

۱) داستان سریال «در انتهای شب»

«در انتهای شب» داستان زوجی است که پس از ده سال زندگی تصمیم می‌گیرند از یکدیگر جدا شوند. اما بیشتر از آن که داستان جدایی یک زوج باشد، توصیف طلاق در میان طبقه متوسط امروزی ایران بود. شاید جذابیت این سریال هم از همین نقطه نظر باشد که نگاه مخاطب ایرانی تا به حال با این ریزبینی به یک طلاق در قشر متوسط و روشنفکر جامعه معطوف نشده بود. طلاق در سینما و تلویزیون ایران تا به حال تنها دو‌حالت داشت، یا در سطح پایین جامعه به دلیل اعتیاد، کتک‌کاری، فقر و خلافکاری بوده و یا از جدایی دو نفر از میان مرفهان جامعه حکایت داشت؛ طلاقی که عمده ماجرایش پول بود و دردهای بی‌دردی!

اما در انتهای شب زن و مردی را به تصویر کشید که با عشق، عاقلانه، بدون چشم‌داشت یا برنامه‌ریزی مالی و تنها برای ویژگی‌های انسانی و روحی مشترک باهم ازدواج کرده‌اند. آنها سال‌ها برای همین ویژگی‌های انسانی از خودگذشتگی کرده‌اند. مانند هر انسان معمولی اشتباهاتی داشته‌اند و حالا دوباره عاقلانه و بدون زیرسوال بردن انسانیت، می‌خواهند از هم جدا شوند.

شاید این سریال یادآور نمونه‌های مشهور خارجی مثل «صحنه‌هایی از یک ازدواج»، «با هم پیر نمی‌شویم»، «داستان ازدواج» و «کریمر علیه کریمر» باشد، اما نمی‌توان منکر این شد که برای اولین‌بار است که روند جدایی یک زوج با این ساختار را در یک اثر نمایشی ایرانی شاهد هستیم. اثری که طلاق را یک اتفاق نمی‌داند، یک مسیر می‌داند که خیلی پیش‌تر از جدایی از اتاق‌ خواب، از مسیر کاری، از نشنیدن و ندیده شدن، شروع می‌شود و آرام آرام تبدیل به سونامی می‌شود.

روزهای سخت و فرساینده، در انتظار همه افرادی است که طلاق می‌گیرند و «در انتهای شب» این را هم به خوبی در قالب کاراکترها جای داده بود. علاوه بر این، اتفاقات احساسی تازه‌ای که ممکن است برای هر فرد طلاق گرفته‌ای بیفتد و خلا روحی پس از طلاق را به یک بحران جدی‌تری تبدیل کند. نگاه‌ها و قضاوت‌های مردم و سرنوشت و بحران‌های روحی فرزندی که در میان پدر و مادری که از هم حدا می‌شوند، همه با جزییات و با نگاه یک بیننده و نه قاضی در خلال داستان جای گرفته بود.

اما تنها موضوع طلاق نیست، آدمهای معمولی که در طبقه متوسط زندگی می‌کنند، ویژگی‌هایی دارند که نزدیک شدن به آنها اجتیاج به درک درستی از شرایط آنها دارد. آدم‌های داستان «در انتهای شب» شبیه آدمها‌یی بودند که هر روز در زندگی آنها را می‌بینیم. کسی قهرمان قصه نبود و همه در جایگاه خود به عنوان انسان اشتباه می‌کردند، دلسوزی داشتند، خسته می‌شدند و…..

پایان‌بندی این سریال هم از نکاتی بود که مورد توجه مخاطبان قرارگرفت. اینکه می‌شود فرصت داد و دوباره بازگشت و از نو ساخت، شاید یک موضوع شعاری باشد، اما «در انتهای شب» این را نه در قالب یک شعار بلکه آرام آرام و در طی سریال به بیننده نشان داد و در واقع مخاطب را به پذیرش این موضوع رساند.

۲) کارگردانی سریال «در انتهای شب»

آیدا پناهنده با ساخت «در انتهای شب» اولین تجربه سریال‌سازی خود را پشت سرگذاشت. پناهنده و ارسلان امیری همسر او، سال‌هاست با همراهی هم در سینما فعال هستند و جایزه‌های جهانی هم برای آثار خود دریافت کرده‌اند. اما درباره «در انتهای شب» پناهنده در قالب یک سریال درام خانوادگی جمع و جور، دست به یک ساختارشکنی زد. حرف زدن از جزییات پشت پرده احساسی و جنسی در زمینه طلاق، اهمیت دادن به روح دو آدم بیشتر از مسایل دیگر در زندگی زناشویی و نزدیک شدن به روابط انسانی که پیش از آن حتی نشان دادن آن در بسیاری از آثار خانوادگی ممنوع و تابو بود، اهمیت کار پناهنده را برجسته می‌کند.

در مثالی دقیق‌تر، درست است که سکانس رقص بهنام و مادرش در آسایشگاه سالمندان از خروجی پلتفرم حذف شد، اما این سکانس در ذهن مخاطب ماند. چون یک کارگردان تصمیم گرفته بود پس از سال‌ها یک صحنه طبیعی و واقعی از زندگی یک مادر و پسر را به نمایش بگذارد. ‌

پناهنده در ظاهر کار سختی نداشت، او قرار بود زندگی یک زوجی که طلاق گرفته‌اند و داستان پرتکراری در جامعه است را روایت کند. اما نزدیک شدن به آدم‌ها و بدون قضاوت از زیر و بم یک شکست عاطفی حرف زدن، برگ برنده او در این سریال بود. حفظ جذابیت با ریتم مناسب و همچنین مجبور نکردن مخاطب به دنبال کردن یک داستان طولانی خانوائگی به سبک سریال‌‌های ترکی، هم دیگر ترفندی بود که کارگردانی سریال را مورد توجه قرار می‌دهد.

۳) عوامل فنی سریال

طراحی صحنه، فیلمبرداری و گریم، یکی از مهم‌ترین ارکان بصری سریال «در انتهاب شب» بودند که در کنار عوامل دیگر به جذابیت و دیده شدن آن کمک کردند. وقتی قرار است یک مجموعه از زندگی مردم عادی روایت کند، باید علاوه بر قصه و کاراکترها، تمام المان‌های آن هم نشان دهنده طبقه و نحوه زندگی این قشر باشد.

در اینجا اهمیت طراحی صحنه خودش را نشان می‌دهد و کار محسن شاه ابراهیمی به عنوان مدیر طراحی صحنه به چشم می‌آید. خانه ماهی و بهنام یک آپارتمان نوساز در یک ساختمان معمولی و بدون هیچ تجملاتی است. وسایل خانه نشان دهنده این است که یک زوج سال‌ها تلاش کردند و وسایلی را با کمک هم خریداری کردند. خانه پدر ماهی هم یک خانه سنتی است که پیرمردی تنها در آن ساکن است.

در این میان تقاوت میان خانه یک زوج روشنفکر با خانه یک زن از طبقه پایین جامعه در همان ورودی در دو خانه مشخص است. یک چوب رختی ساده با سبد حصیری خریدی که به دیوار ورودی آویزان است خود گویای تفاوت تفکر دو زن در دو خانه مختلف است.

قاب‌بندی‌ها و بازی با نور که توسط فرشاد محمدی به عنوان فیلمبردار در این سریال انجام شده بود، به باور پذیری هرچه بیشتر سریال «در انتهای شب» بسیار کمک کرد. در شرایط احساسی و پرتنش قصه ما مدام تصاویر ضدنوری را می‌دیدیم که کاراکترها در میانه روشنی و تاریکی گیر افتاده بودند.

این ترفند در صحنه‌های آسایشگاه‌ سالمندان بیشتر از همه به چشم می‌آمد. نقش گریم را هم نمی‌توان نادیده گرفت که اتفاقا گریم کاراکترهای معمولی در دل یک زندگی روزمره خیلی تاثیرگذارتر از گریم‌های سنگین برای نقش‌های خاص در باورپذیری یک شخصیت نقش دارد. ما زنی را می‌دیدیم که شب تا صبح در ماشین خوابیده و حالا با همان صورت نامرتب باید به سر کار برود. یا در دادگاه با فکری پرمشغله دیگر حوصله‌ای برای آرایش ندارد.

۴) گروه بازیگران

اینطور به نظر می‌رسد که انتخاب بازیگران سریال «در انتهای شب» بیشتر از آنکه به قدرت بازی بازیگران توجه داشته باشد، براساس ظاهر آنها اتفاق افتاده. پارسا پیروزفر با فیزیک و ظاهری که هنوز هم در نیمه پنجاه سالگی از نظر طیف وسیعی از جامعه یک مرد جذاب به نظر می‌رسد، پناهنده را به این سمت برده که او می‌تواند نقش یک استاد خوشتیپ که دل دانشجوی خودش را می‌برد را بازی کند.

مردی که سختی‌های زندگی او را شکسته کرده، اما همچنان از نظر ظاهری برای هر زنی جذاب است. اما واقتیت غیرقابل انکار این است که کاراکتری که پناهنده نوشته بر بازی پیروزفر سوار است و بیشتر جذابیت داستان بود که باعث دیده شدن بازی او می‌شد و او آورده‌ای برای نقش نداشت.

هدی زین‌العابدین چهره شرقی و مصممی دارد که با ساختار کاراکتر ماهرخ کاملا همخوانی داشت. زین‌العابدین برای رسیدن به شخصیت ماهرخ تلاش کرده بود و این کاملا مشهود بود، اما تفاوت ملموسی با سایر بازی‌هایی که تا به حال از او دیده‌ایم در این سریال نداشت. در این زمینه هم پناهنده و داستانش به یاری کاراکتر و بازیگر آمده بودند و جذابیت شخصیت و هدایت کارگردان، از ماهرخ زنی قوی و زخم‌خورده در دل جامعه امروز ساخته بود.

یکی از اتفاقات دیدنی سریال «در انتهای شب» قدرت بازی بازیگران مکمل بود. علیرضا داودنژاد در نقش پدر ماهرخ، رایان سرلک در نقش فرزند ماهرخ و بهنام، پدرام شریفی در نقش رضا، سحر گلدوست در نقش ثریا و نسرین نصرتی در نقش حکیمه، بازی‌های بسیار قابل قبول و دیدنی داشتند. در این میان بازیگرانی هم بودند که تنها در یک یا دو قسمت از سریال حضور داشتند، مانند سیامک صفری در نقش محضردار یا احترام برومند در نقش مادر بهنام که به بدنه قصه کمک می‌کردند و کاراکترهای مکمل قصه را به خوبی برای مخاطب بازآفرینی کرده بودند.


۴ دلیل که چرا سریال «در انتهای شب» را دوست داشتیم؟

بیشتر بخوانید