گروه زندگی؛ عطیه اکبری: در روزهای نزدیک به اربعین که عاشقان امام حسین (ع) یا خودشان را رساندهاند به جاده آسمانی نجف تا کربلا یا کوله بار سفر بستهاند برای وصال معشوق، شنیدن روایتهایی از مراسم عزاداری در پاتوق کارتن خواب ها در نگاه اول شاید عجیب به نظر برسد، اما اگر راهی کربلا هستید و این روایت را بخوانید، حتماً وقتی عمود ۱۴۵۲ را رد کردید و چشمتان افتاد به آن گنبد طلایی، برای نجات زنان و مردان کارتن خواب به ته خط رسیده دعا میکنید، وقتی چشمتان نم اشکی برداشت به جای آنها سلام میدهید. العفو می گویید. از کرور کرور عاشق امام حسین (ع) دعای یک نفر هم اجابت کند حتماً دریچهای باز میشود به ظلمت زندگی یکی از آن کارتن خواب ها.
*روزهایی که آسیب دیدهها دلتنگ تر میشوند
ماجرای برگزاری هیات در یکی از سختترین و دور از دسترس ترین پاتوقهای کارتن خواب ها بر میگردد به دهه دوم ماه محرم و نیت یکی از خیران و فعالان حوزه آسیبهای اجتماعی. شاید با خودتان بگویید پاتوق کارتن خواب را چه به هیات و صدای روضه؟! اصلاً معتاد کارتن خوابی که صبح تا شب یا خمار است یا در حال نشئگی در کنار جوی و لب خیابان چه درکی از امام حسین (ع) دارد که برایش هیات هم بگیرند؟
حرفهای «سپیده علیزاده» را که بشنوید دستتان میآید چرا باید در ایام خاصی مثل ماه محرم و اعیاد مذهبی حواسمان به کارتن خواب ها هم باشد!
در گیر و دار روزمرگیهای زندگی، هستند کسانی که وقت و جوانیشان را وقف سر و سامان دادن به زندگی آسیب دیدهترین افراد جامعه میکنند. علیزاده یکی از همان فعالان خستگی ناپذیرحوزه آسیبهای اجتماعی است و سالهاست چراغ «مرکز کاهش آسیب نورسپید هدایت» را روشن نگه داشته تا شاید روشنایی بخش زندگی زنان کارتن خواب و معتاد باشد.
علیزاده از ماجرای برگزاری مراسم روضه در پاتوق کارتن خواب ها میگوید: «اول از همه بگویم برخلاف تصور عامه مردم، داستان آسیب دیدههای اجتماعی و زنان و مردان کارتن خواب در ایام خاص همیشه متفاوت است. چرا؟ چون روزهای خاص همیشه دلتنگی های بیشتری دارد. چه غم باشد چه شادی. این مناسبتها اگر شادی باشد زنان و مردان کارتن خواب یاد آخرین روزهایی می افتند که در خانه بودند؛ مثلاً آخرین شب یلدا، یا محرم که میشود یاد آخرین ماه محرمی می افتند که دست بچهشان را گرفتند و رفتند هیات نزدیک خانهشان. روزهای خاص، دلتنگی آدمهای طرد شده جامعه بیشتر میشود چون باور میکنند که کسی یادشان نیست.»
توزیع آبگوشت نذری میان کارتن خواب ها
*ماجرای آبگوشت نذری برای پاتوق کارتن خواب های ته خطی
فعالان حوزه آسیبهای اجتماعی همیشه حرفهای شنیدنی برای گفتن دارند. خبر میدهند از آنچه در زیرپوست جامعه میگذرد، حالا فکر کنید این حرفهای ناگفته، از پاتوق کارتن خواب هایی باشد که هر کدام برای حفظ جان خود یک تیزی پر جیبشان میگذارند. اما جنس این حرفها همیشه هم تلخ نیست. مثل وقتی علیزاده تجربه مراسم عزاداری در پاتوق را روایت میکند؛ «ما هر هفته چهارشنبهها به پاتوقهای سخت و دور از دسترس سرکشی داریم و برای کارتن خواب ها غذا میبریم. البته غذا بهانهای است برای نزدیک شدن به این افراد تا فعالیتهای کاهش آسیب اجتماعی را انجام دهیم. اقلام کاهش آسیب به کارتن خواب ها میدهیم. به زنان کارتن خواب می گوییم اگر حتی مصرف کننده هستید، میتوانید به مرکز نگهداری از زنان آسیب دیده بیایید و از خطرات دیگری که در این پاتوقها خودتان و فرزندتان را تهدید میکند، در امان بمانید. خلاصه غذا بهانهای بیش نیست.
از آن طرف ما خیری داریم که بیشتر از یک سال است برای چهارشنبهها به ما آبگوشت میرساند. تقریباً چهارشنبهها کارتن خواب های پاتوق، منتظر ما هستند و می دانند برایشان آبگوشت میبریم.
محرم امسال، قبل از تاسوعا و عاشورا همان خیر که نامش آقای کوه بر است تماس گرفت و گفت من آبگوشت این هفته را میرسانم، فقط یک خواهشی دارم. امکانش هست ما یک مراسم عزاداری در پاتوق کارتن خواب ها داشته باشیم؟ بلندگویی بیاوریم و روضه بخوانیم؟
تعجب کردم از این درخواست. گفتم واقعیت این است که پاتوقهای دور از دسترسی که ما میرویم جایی هست که کاسبهایی با چاقو و قداره آنجا هستند، آدمهایی نیستند که خیلی تحت تأثیر فضای مذهبی قرار بگیرند. ممکن است اجازه ندهند یا مشکلی ایجاد کنند.
اینها را گفتم اما با این احوال خیلی دوست داشتم این فضای مذهبی را در پاتوق تجربه کنیم. من برای روز زن در پاتوق برای کارتن خواب های خانم جشن گرفته بودم. برای شب یلدا سبزی پلو وماهی و سفره شب یلدا انداخته بودم. اما بعد از ۱۷ سالی که در حوزه آسیبها کار میکردم، تا به حال در پاتوق کارتن خواب ها مراسم عزاداری برگزار نکرده بودم و درخواست این خیر فرصتی شد برای یک تجربه ناب.»
کارتن خواب ها با شنیدن صدای روضه یکی یکی از پاتوق هایشان بیرون آمدند
*در مراسم عزاداری کارتن خواب ها چه گذشت؟
اینطور شد که یک روز بعد از عاشورا پاتوق دور از دسترس کارتن خواب ها میزبان مراسم عزاداری شد. حالا فکر میکنید در این مراسم عزاداری چه گذشت؟ واکنش کارتن خواب ها چه بود؟ علیزاده از آن روز میگوید؛ «به پاتوق رفتیم برای توزیع غذا. خیر ما آقای کوه بر که پیشنهاد برگزاری مراسم عزاداری را داده بود، دوست داشت که خودش نوحه بخواند برای کارتن خواب ها. با یکی از دوستان اهل دلشان آمده بودند و بلندگویی هم آورده بودند.
زمان توزیع غذا هر کارتن خوابی که میآمد و آبگوشت میگرفت، بهش میگفتم می شه چند دقیقهای بنشینید و دور هم باشیم؟ دیروز عاشورا بود. این آقا اینجا آمده تا برای شما یک روضه بخواند و سینه زنی کنیم. با تعجب به من نگاه کردند و میگفتند آمده برای ما روضه بخواند؟!
گفتم بانی همه آبگوشتهایی که در یک سال گذشته برایتان آوردیم این آقا بوده و من دوست دارم حالا که نیت ایشان امام حسینی بوده به احترامش چند دقیقهای بایستید.
جالب بود وقتی کارتن خواب ها فهمیدند آن کسی که بلندگو دستش گرفته و دم روضه امام حسین (ع) گرفته همان کسی است که یک سال غذا به اینها میرسانده وبه فکرشان بوده، فهمیدند که فراموش نشدهاند، انگار به دلشان افتاد که امام حسین (ع) آنها را هم دیده است. در همان بیابان خدا هر کدام یک گوشهای نشستند. با همان لباسهای پاره و موهای ماهها حمام نرفته. کارتن خواب های داخل پاتوق که بعضی هاشان از فرط ته خطی بودن زمین را کندهاند و در زیرزمین زندگی میکنند با شنیدن صدای روضه، یکی یکی از پاتوقهایشان بیرون میآمدند و میگفتند هیاته؟ هیات آمده اینجا؟ بعضی هاشان خیره خیره فقط نگاه میکردند، بعضی هاشان با دم این روضه انگار یاد هیات رفتنهای دوران پاکیشان افتاده بودند و سر در گریبان فرو برده بودند. صدای گریه بعضی هم پیچیده بود در پاتوق.»
تصویر زن کارتن خوابی که با صدای نوحه زینب زینب(س) از پاتوقی در زیرزمین بیرون آمد و خودش را به مراسم عزاداری رساند
*برکت روضه
راست گفتهاند که «به تعداد آدمها راه هست برای رسیدن به خدا» حتی آن زن کارتن خوابی که شب و روزش گره خورده با مواد و زندگیاش به نکبت افتاده یک روضه، شاید بتواند حال دلش را زیرو رو کند. روایتهای علیزاده از مراسم عزاداری پاتوق کارتن خواب ها گواهی است بر این ادعا؛
«خیر اهل دل ما بعد از چند دقیقهای که مجلس را دست گرفت و یکی در میان کارتن خواب ها را دور هم جمع کرد، شروع کرد به خواندن نوحه معروف مرحوم مؤذن زاده. زینب زینب زینب (س).... درد آشینا زینب غرق بلا زینب (س)... یک مرتبه از دور دیدم از دل یکی از پاتوقها زن کارتن خوابی با حال و روز بد بیرون آمد. منگ و گیج بود. روسریش باز شده بود. نمیتوانست راه برود. تعادل نداشت. تلوتلو خوران به سمت ما میآمد و نزدیکتر که شد با همان حال شروع کرد به سینه زدن.
این تصویر دنیا را روی سرم خراب کرد. اشک همه بچههای گروه گشت هم جاری شد. انگار این زن کارتن خواب خودش را زینب میدید. اما رنج او از جنس دیگری بود. مصیبتش این بود که پایش لغزیده و این لغزش او را تا ناکجا آباد برده. مصیبتش این بود که گیر افتاده در این منجلاب، نجات دهنده میخواهد که بیرون بیاید و در آن لحظهها با همان نشئگی و خماری توسل کرده بود به حضرت زینب (س) شاید نجات بخشش باشد و من چقدر خوشحال شدم از اینکه پیشنهاد راه اندازی هیات را پس نزدم و برای اولین بار صدای روضه در یکی از خطرناکترین پاتوقهای کارتن خواب ها طنین انداز شد.
گفت و گوی فعالان آسیب اجتماعی با زن کارتن خوابی که دوقلو باردار بود و تلاش آنها برای بیرون آوردن کارتن خواب از پاتوق
برکت روضه آن روز کم نبود. باعث شد تا کارتن خوابی ۱۷ ساله هم از پاتوق بیرون بیاید. خانم جوان معتادی که باردار بود و کمی که با او گپ زدم متوجه شدم دوقلو باردار است. غذا خورد. کمی نشست و به روضه گوش داد و دوباره راهش را کشید تا برود و نوبت بعدی موادش را بکشد. از بزرگی شکمش پیدا بود که تا زایمانش زمان زیادی باقی نمانده. میخواستم هر طور شده او را همراه خودم ببرم. کارم رسیده بود به گریه. نشسته بودم زیر پاش و دستهایم را گذاشته بودم روی شکمش و تقریباً التماسش میکردم و میگفتم که به خاطر بچههایت اینجا نمان. میدانستم عاقبت ماندن در این پاتوقها میشود فروش نوزادان و معتاد به دنیا آمدن طفلان بی گناهش. بالاخره راضی شد که با ما به مرکز نگهداری از زنان کارتن خواب بیاید.»
«سپیده علیزاده»؛ فعال حوزه کاهش آسیب های اجتماعی
*اندر مصائب درمانهای اجباری اعتیاد
میپرسم موفق شدید به راضی کردن دختر و بیرون آوردنش از آن پاتوق؟ پرسیدن این سؤال انگار بهانهای میشود برای گفتن یک گلایه. بهانهای میشود برای درخواست از مسئولان. علیزاده؛ فعال آسیب اجتماعی میگوید: «ای کاش صدای ما باشید، ای کاش رسانهها کمک کنند. آدمها به اجبار خوشبخت هم نمیشوند. این درمانهای اجباری هیچ وقت جواب نداده و نمیدهد. امیدوارم مسئولان تصمیم گیر به جلب اعتمادهای ما به زحمات فعالان آسیبهای اجتماعی رحم کنند. ده سال است درمان اجباری انجام میشود اما فایدهای نداشته است. باید در معتادان کارتن خواب تمایل ایجاد کرد، با آنها ارتباط گرفت. پا به پایشان غم خورد. به آنها نشان داد و گفت اگر از این جامعه طرد شدی درست است که خودت هم مقصر بودی اما ما هم به عنوان هم محلی، همسایه تو، دوست تو مقصر بودیم. شاید ما هم باید کاری برایت میکردیم و نکردیم. تا این حس به وجود نیاید مگر میشود کسی یک وابستگی مثل اعتیاد را که با گوشت و پوست و استخوانش عجین شده کنار بگذارد؟ ما وقتی متوجه میشویم در پاتوقی، یک زن کارتن خواب است. نه فقط یک بار که شاید ده بار به آن پاتوق میرویم و از هر دری شده وارد میشویم تا آن زن کارتن خواب باورش شود ما قرار نیست او را به کمپ اجباری ببریم. با هر زبانی شده سعی میکنیم در او تمایل ایجاد کنیم برای ترک مواد. آن هم نه یک باره، تدریجی، آرام آرام. قدم اول این است که از پاتوق بیرون بیاید. امیدوارم روزی برسد که بتوانیم با همدلی، کارتن خواب ها را از گردابی که در آن افتادهاند نجات دهیم.»
*ای که مرا خواندهای راه نشانم بده
در برکت آبگوشت نذری و رزق روضه در پاتوق کارتن خواب ها همین بس که راهی باز شد برای ورود به دنیای تیره و تاریک کارتن خواب ها. اهل دلان یاد کارتن خواب ها انداختند که هنوز ارزش دارند، چون انسانند. از این گذشته دل خوش شدند به اینکه امام حسین (ع) به آنها هم نیم نگاهی انداخته که اگر اینطور نبود آن خیر را واسطه نمیکرد و صدای یا حسین (ع) در پاتوق آدمهای ته خط رسیده به آسمان نمیرسید.
انتهای پیام/