روایت نیم قرن طبابت؛از جراحی بین تانکرهای نفت در جبهه تا درمان خلبان مصری

دکتر سید محمود طباطبایی فر، استاد جراحی مغز و اعصاب ، طبیبی با بیش از نیم قرن کار است؛پزشکی که کار جراحی مغز و اعصاب را در خط مقدم جبهه بین تانکرهای چند هزار لیتری نفت و زیر گلوله دشمن انجام داد و در دوران عمر خود منشا خدمات خیرخواهانه‌ای شد.

گروه سلامت خبر ساز-محمد تاجیک: امروز اول شهریور ماه همزمان با زادروز ابوعلی سینا به عنوان روز «پزشک» نامگذاری شده است. پزشکان و پیراپزشکانی که در قامت تن پوش سفید پزشکی، تسکین دهنده و مرهمی بر آلام و جراحت‌های مختلف مردان،زنان و کودکان ...این مر زو بوم هستند.

به مناسبت فرارسیدن روز پزشک برای آشنایی با گوشه‌ای از خدمات بی شائبه جامعه پزشکی، با «پروفسور سید محمود طباطبایی فر»، استاد جراحی مغز و اعصاب دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی،رئیس اسبق دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، بیمارستان شهدای تجریش و پزشک برگزیده سال 1400 فرهنگستان علوم پزشکی ایران به گفت‌وگو نشستیم.

جراح پیرسال و حاذقی که تیغ جراحیش جان هزاران هموطن را در دوران انقلاب،دفاع مقدس و پس از آن نجات داده و جانبخش تن رنجور بیماران بسیاری بوده است.

دکتر طباطبایی فر، اولین استاد جراحی مغز و اعصاب دانشگاه‌های تهران در سالهای پس از انقلاب بوده و مناصب مختلفی در دوران فعالیت و حیات خود داشته است که از جمله آنها ریاست دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، رئیس بیمارستان و بخش مغز و اعصاب شهدای تجریش، چهره ماندگار علمی کشور در رشته پزشکی در سال ۸۳ و....است. آنچه در ادامه از نظرتان می‌گذرد مشروح این گپ وگفت است.

آقای دکتر!در ابتدای گفت‌وگو از سالهای کودکی و زادگاه خود برایمان بگویید.

سید محمود طباطبایی فر، فرزند سید مصطفی متولد 15 تیرماه 1321 در روستای قاطول گرمسار هستم.پدرم بازاری بود و کشاورزی نیز داشت.خانواده پر جمعیتی داشتیم و 8 برادر و خواهر هستیم.همه برادارانم تحصیلات عالیه دارند و مدارک دانشگاهی طی کردند اما بنده تنها پزشک خانواده هستم.

مقاطع تحصیل را در کجا گذراندید؟

تا کلاس ششم دبیرستان را در گرمسار گذراندم و در سال 41 دیپلم گرفتم. فاصله روستای محل زندگی تا مرکز شهر حدود 5 کیلومتر بود؛ در نتیجه کل 12 سال تحصیل را از منزل تا مدرسه تردد داشتم؛چه پیاده و چه با دوچرخه. سال 41 دیپلم گرفته و در کنکور شرکت کردم و هدفم دانشکده پزشکی بود اما قبول نشدم. همان سال به خدمت نظام وظیفه مشغول شده و تا سال 43 ادامه داشت. در سال 43 کلاس کنکور رفتم و در سال 44 در دانشکده پزشکی دانشگاه تبریز قبول شدم. از سال 44 تا 51 در دانشگاه پزشکی درس خواندم.

تحصیل در دانشگاه جان هاپکینز آمریکا

در سال 51 فارغ التحصیل شدم و باید طرح را طی می کردم. به هلال احمر شهر آستارا مامور شدم و مدت دو سال خدمت را آنجا بودم. سال 53 بلافاصله بعد از اتمام خدمت وارد دوره 10 ساله جراحی اعصاب مرکز پزشکی شهدای تجریش فعلی شدم. در آن زمان مرکز آموزشی مستقل و مجهزی بود که با دانشگاه جان هاپکینز آمریکا تبادل دانشجو و استاد داشت.

دوره دستیاری را آنجا طی کردم و مدتی بورسیه گرفته و به دانشگاه جان هاپکیز رفتم. سال 57 قبل از پیروزی انقلاب امتحان بورد تخصصی داده و قبول شده و جراح اعصاب شدم. البته در آن زمان تعداد جراحان مغز و اعصاب خیلی کم بود و در زمان فارغ التحصلی بنده حدود 45 جراح مغز و اعصاب در کل کشور وجود داشت. 30 نفر از این تعداد در تهران بود و فقط 4-5 استان یک جراح اعصاب داشت؛ بقیه استانهای دیگر جراح نداشتند و بیماران به تهران اعزام می شدند.درست در بحبوحه شکل گیری انقلاب، ما تخصص را گرفته بودیم و درگیر مسائل انقلاب بودیم.

بیشتر اساتید در آن زمان ایرانی بودند؟

بله، همه ایرانی بودند. تبادل استاد و دانشجو با خارج بود اما استادانی که برای ما تدریس می کردند ایرانی بودند. اولین استاد جراح مغز و اعصاب پروفسور ابراهیم صمیمی بود که در زمان جنگ جهانی دوم فارغ التحصل شده بود. بعد از آن پروفسور عاملی آمد. این دو نفر بخش جراحی مغز و اعصاب ایران را در بیمارستان امام خمینی فعلی شروع کردند.

شاید جراحی مغز و اعصاب جزو معدود انجمن هایی باشد که سابقه طولانی دارد. بعد، پروفسور جهانشاهی از پاریس آمد و در بیمارستان سینا فعال بودند. سپس پروفسور عدل در بیمارستان شهدای تجریش حضور داشت که مرکز مجهزی شده بود. پروفسور عدل رئیس آنجا بود و از سال 52 بخش جراحی اعصاب بیمارستان شهدای تجریش ایجاد شد.

آیا شما با پروفسور سمیعی ارتباطی دارید؟

بله، خیلی صمیمی و دوست هستیم؛ وی الان آلمان هستند.

آقای دکتر! شما در آغاز انقلاب اسلامی وارد جرگه متخصصان جراحی مغز و اعصاب شدید؛ از حال و هوای فعالیت پزشکی و غیر پزشکی تان در دوران پیروزی انقلاب برایمان بگویید.

در آن زمان بیشتر توجه جامعه پزشکی به سوی مسائل انقلاب بود؛ ما نیز به طبع با توجه به رشته‌ای که داشتیم با بیماران سروکار داشتیم. در جمعه سیاه 17 شهریور ما به شدت درگیر بودیم و روزهای ماقبل آن با تعدادی از دوستان تیم‌های پزشکی تشکیل داده بودیم که در زیرزمین‌ها و جاهای مخفی بیماران را درمان می‌کردیم؛افرادی مانند دکتر ولایتی که در بیمارستان شهدای تجریش فعالیت می‌کردیم.

ما به صورت مشترک مجروحان انقلاب را درمان می‌کردیم. به نوعی جنگ، جنگ مخفی بود. بلافاصله که فارغ‌التحصیل شدم دوستان خبر دادند در گیلان و مازندران اصلاً جراح اعصاب وجود ندارد. با توجه به اینکه بیشتر مرفحین جامعه در آنجا زندگی می‌کردند اما با این حال جراحی وجود نداشت. بنده برای سرکشی مسائل پزشکی منطقه مأموریتی از گروه پزشکان مسلمان برای رسیدگی پیدا کردم تا ببینم در مازندران چه خبر است.

اواسط آبان‌ماه 57 بود که با خودروی شخصی‌ام به آنجا رفتم و به اولین شهر یعنی آمل رسیدم. دیدم شهر بسیار شلوغ است. پرسیدم پزشکان اینجا کجا هستند؟ گفتند: «همه آنها در یک بیمارستانی که مربوط به هلال‌احمر آن زمان بود حضور دارند.» به آنجا رفتم و دیدم همه پزشکان به صورت داوطلب مطب‌ها را تعطیل کردند و یک گروه پزشکی بسیار متعهد ایجاد کرده بودند و به صورت گروهی تقسیم‌بندی کرده بودند و در تمام روزهای هفته‌ یک روز شامل متخصصان مختلف به صورت رایگان خدمت می‌کردند

در منطقه شمال بسیار شلوغ بود؛ به خصوص در آمل و قائمشهر، به دلیل وجود نیروهای چپی، فعالیت شدید انقلابی بسیار بالا بود. بنده در آنجا پرسیدم مسئول بیمارستان کیست و شخصی به نام دکتر غفاری را به عنوان مدیرعامل به بنده معرفی کردند. در حال صحبت بودیم که دیدیم بیمارستان شلوغ شد و مجروح آوردند.

جراحی شبانه روزی در آمل

در میدان ورودی شهر مجسمه شاه بود و جوانان قصد داشتند مجسمه را پایین بیاورند؛ نارنجکی انداخته بودند که تعداد زیادی مجروح شده بودند؛ ما هم که به بیمارستان رسیدیم عازم اتاق عمل شدیم. بالاخره همین اتفاق باعث شد که من پنج ماه در آمل بمانم. بنده 22 بهمن 57 در آمل بودم. شرایط طوری بود که در آن زمان تا مشهد جراح مغز و اعصاب وجود نداشت و با آمبولانس بیمار به بیمارستان می‌آوردند؛ شبانه روز ما مشغول عمل جراحی بودیم.

بنده حدود 500 تا 600 عمل جراحی را در مدت پنج ماه در آن جا انجام دادم. امکانات وجود نداشت؛ خودم به تهران آمده و امکانات را تهیه می‌کردم و به بیمارستان آنجا می‌بردم. 22 بهمن نیز طی شده و انقلاب پیروز شد. البته در آمل یک هفته قبل از 22 بهمن تمام ادارات آن در اختیار مردم قرار گرفت؛ حتی زندانیان شهر را نیز آزاد کردند و تقریباً یک گردان ارتش در آمل فعال بود.

در حال جمع‌آوری کارها بودیم که درگیری گنبد شروع شد و در اسفند 57 این درگیری‌ها صورت گرفت. تمام گروه‌های چپ در آنجا جمع شده بودند. بنده با یک تیم پزشکی وسایل خود را جمع کرده و با یک جیب و یک گروه همکارانی که با بنده کار می‌کردند به گنبد رفتیم.بنده رأی خود به استقرار نظام جمهوری اسلامی را در 12 فروردین در شرایط جنگی گنبد به صندوق انداختم. تا 15 فروردین در گنبد بودیم تا اینکه گردانی از ارتش به آنجا آمد و شهر را محاصره کرد.

ماجرای جناز های زیاد در شهر گنبد

حدود 120 جنازه روی دست ما مانده بود. شهر بسته شده بود. فروردین سردی در آن سال بود و برف روی زمین بود. سردخانه‌ای وجود نداشت. معلوم نبود چه کسی کشته می شود و فقط همین‌طور جنازه بود. شهر دو قسمت بود که یک قسمت آن در دست ترکمن‌ها و یک قسمت در دست ترک‌‌ها و دولتی‌ها بود. بنده چون تنها جراح مغز و اعصاب بودم، با آمبولانس به دو بیمارستان دو گروه می‌رفتم و مجروحان را عمل می‌کردم.

مهندس بازرگان مداخله کرد و یک گردان ارتش را به آن منطقه فرستاد. مردم خسته شده بودند. آن شرایط گنبد نیز تمام شد. درگیری کردستان در اردیبهشت ماه سال 58 شروع شد. حزب کومله در این منطقه شروع به شلوغ کردن کرد و درگیری‌ها در سنندج و مهاباد به وجود آمد.

ما امکانات خود را پس از این قائله جمع کرده و به تهران آمدیم. بنده در آن زمان عضو هیأت علمی دانشگاه بودم و به عنوان مأموریت کوتاه‌مدت به این مناطق رفته بودم.

جراح و مغز اعصاب کم بود و مردم بسیار نیاز داشتند. از 15 اردیبهشت سال 58 دوباره به صورت رسمی کار خود را در بخش جراحی مغز و اعصاب شروع کردم و فعالیت‌های آموزشی شروع شد و در بیمارستان شهدای تجریش به عنوان استادیار فعالیت کردم. در این زمان بود که ترورهای خیابانی شکل گرفت. از سال 59 نیز به عنوان رئیس بخش جراحی مغز و اعصاب بیمارستان شهدای تجریش انتخاب شدم.

هنوز شهریور 59 تمام نشده بود که جنگ تحمیلی شروع شد؛ یعنی تمام سال‌های ابتدای کار تخصصی ما با شکل‌گیری انقلاب، پیروزی انقلاب و تثبیت آن توأم بود. الحمدالله با همکاری دیگر همکاران دانشگاهی، بخش‌های جراحی مغز و اعصاب‌مان که محدود بود و تنها چهار پنج بخش در کشور بود طوری برنامه‌ریزی کردیم تا بخش‌های مغز و اعصاب را در کل کشور توسعه دهیم و بحمدالله موفق هم بودیم.

عملیات های بزرگ جنگ را پوشش دادم

با توجه به اینکه جنگ شروع شده بود و تعداد متخصصان محدود بود، بنده جزو تیم‌های اضطراری بودم و جبهه‌ها را پوشش می‌دادیم. حمله‌های بزرگ را نیز پوشش می‌دادیم. در کنار آن، آموزش را پوشش می‌دادیم و خدا را صد هزار مرتبه شکر که این قدرت را به ما داد که با همان تعداد محدود متخصص، با برنامه‌ریزی درست بخش مغز و اعصاب یکی یکی شهرستان‌ها را راه‌اندازی کردیم؛ به طوری که تعداد بخش‌های جراحی مغز و اعصاب به جای چهار بخش به یازده بخش آموزشی در همان 2-3 سال اول انقلاب رسید؛ضمن اینکه در آن زمان نه آموزش‌مان ترک شد و نه درمان.

بخش جراحی اعصاب جزو بخش‌های مهم و اضطراری جنگ بود. ما در اواخر آبان 59 بود که خرمشهر توسط عراقی‌ها اشغال شده بود، آبادان در حال اشغال بود که خوشبختانه بنده این افتخار را پیدا کردم تا برای مأموریت به خوزستان بروم. آبادان در محاصره کامل بود؛ فقط از طریق دریا با هاور کرافت یا هلی‌کوپتر وارد شهر می‌شدند.

سربازان عراقی با لباس نیروهای ایرانی!

شهید تندگویان در همین جاده ماهشهر - آبادان به اسارت درآمد. در آن روزها نیروهای بعثی عراق لباس نیروهای ایران را می‌پوشیدند و همه فکر می‌کردند جاده دست نیروهای ایرانی است.ما از طریق هاورکرافت و با ماشین های استتار شده وارد آبادان می‌شدیم.

جراحی بیماران در 500 متری خط مقدم!

شب‌هایی بود که تا صبح جراحی انجام می‌دادیم. تنها بیمارستان فعال آبادان در آن زمان بیمارستان شرکت نفت بود که بیمارستانی چوبی و ساخته شده توسط انگلیسی‌ها در 500 متری خط مقدم جبهه بود.

زندگی در اتاق عمل!

شرایط به طوری بود که همه ما در اتاق عمل غذا می‌خوردیم و می‌خوابیدیم و جراحی انجام می‌دادیم. تنها حفاظ این بیمارستان تعداد زیادی گونی بود که از آن محافظت می‌کرد، اما به حول قوه الهی و فداکاری نیروهای نظامی هنگی از مشهد آمد و آبادان را نجات داد.

این اولین حضور ما در دفاع مقدس بود و این روند ادامه داشت.در عملیات‌های بزرگ حضور داشتیم و قبل از عملیات و شرایط اضطراری در آنجا حضور پیدا می‌کردیم و این روند تا پایان جنگ ادامه داشت. زمانی به اهواز رفتیم و جاده سوسنگرد به اهواز گرفته شد؛ به طوری که بیمارستان دانشگاهی ما آن طرف کارون تخلیه شده بود و دولت نیز دستور تخلیه آبادان را داده بود و تنها پزشکان و عده معدودی از مسئولین بودند.

جراحی مجروحان جنگی در زیرزمین هتل

ما در زیرزمین‌ هتل‌ مجروحان را جراحی می‌کردیم. بیمارستان شرکت نفت آبادان آنقدر به خط مقدم جبهه نزدیک بود که نیاز به حمل بیماران با آمبولانس نبود و با برانکارد بیماران را به بیمارستان انتقال می‌دادند. در هیچ جای دنیا سابقه نداشت که در خط مقدم جراح مغز و عروق حضور داشته باشد. حدود 50 نفر در آنجا بودیم که با جان و دل فعالیت می‌کردیم. در همان منطقه تعداد زیادی از پرستاران و پزشکان به شهادت رسیدند.

ماجرای جراحی بین تانکرهای نفت!

مزرعه‌ای از تانکرهای نفت در کنار بیمارستان بود. تانکرهای چند 100 هزار لیتری ساخته بودند اما زرنگی که صورت گرفت این بود که تانکرها را تخلیه کردند تا مبادا توسط نیروهای عراقی آنها را منفجر کنند. در واقع جراحی ما در کنار تانکرهای نفت صورت می‌گرفت.

با این حال و در آن شرایط حتی امتحانات برد تخصصی ما نیز تعطیل نشد و بنده عضو این برد بودم.به بنده اطلاع دادند که باید برای برگزاری امتحانات برد تخصصی به تهران بیایم که برگشتم. با توجه به همه این موارد که گفتم همه کارها سر موقع انجام می‌شد.

بعد از سال‌های پایان جنگ یک روز با کاروان راهیان نور به آن مناطق رفتم. در آنجا دفتر خاطرات خود را که خاطرات جنگ را نوشته بودم برای آنها خواندم و آنها باور نمی‌کردند که چه روزهای سختی را گذراندیم. هیچکس باور نمی‌کرد که در 500 متری خط مقدم جراحی انجام می‌دادیم. به هر حال جامعه پزشکی واقعاً جزو افتخاراتش حضور در کنار رزمندگان در جبهه گسترده جنگ بود.

در فروردین 61 به دزفول رفتیم و در بیمارستان و پایگاه نیروی هوایی حضور پیدا کردیم. گروهی که با هم بودیم بعد از تحویل سال مشغول خواندن سوره یاسین بودیم و بسیار بگو بخند می‌کردیم. آن روز گفتند که خبری نیست تا اینکه ساعت یک و دوی نیمه‌شب خمپاره‌ و تیربارها و گلوله‌ها شروع شد.

10 روز در آنجا حضور داشتیم و روزهایی بود که 2 هزار مجروح تخلیه می‌کردیم و شبانه‌روز جراحی می‌کردیم. صندلی‌های هواپیما را درآورده و در روی آن مجروح بستری می کردیم.بدانید تاریخ دفاع مقدس از نظر پزشکی جزو پرافتخارترین صحنه‌ها در ارائه خدمات بود.

در آن زمان در دنیا داشت بیمارستان‌های صحرایی ایجاد می‌شد و هیچ وقت در دنیا اینقدر متخصصان در نزدیک خط مقدم جنگ نبودند. در یک کیلومتری خط مقدم همکاران ما در چادر، جراحی عروق انجام می‌دادند! هیچ نیروی تخصصی به اندازه جامعه پزشکی افتخار حضور در کنار رزمندگان را نداشت. در اهواز، آبادان و خط مقدم مجروحان را مداوا می‌کردیم.

خاطره جالب...

یک خلبان عراقی که خود مصری بود مجروح شده بود که بنده در آبادان او را عمل کردم. درست در روزی که می‌خواستم به تهران برگردم کارهای اولیه این خلبان انجام شده بود و قصد تخلیه مجروحان را داشتیم. این خلبان نیز در هواپیما همراه ما بود و قصد آوردن به تهران برای ادامه درمان وی را داشتیم. او باور نمی‌کرد که این قدر پزشکان و مسئولان ایرانی به اسرای مجروح غیر ایرانی برسند! دنیای پزشکی در جنگ دنیای دیگری است. دشمنی که تا 5 دقیقه قبل در حال بمباران بود اکنون که بیمار شده دیگر بیمار ما بود و باید به آن می‌رسیدیم.

در دنیای پزشکی معنا نمی‌دهد که کسی زیر دست شما در حال درمان است دشمن است، سیاه یا سفید است، دینش چیست و ... .

آقای دکتر! چند سال در خارج از کشور بودید؟

بنده در دوران تبادل استاد و دانشجو 6 ماه در آمریکا و در دانشگاه جان هاپکینز حضور داشته و پس از پایان دوره به ایران برگشتم. بعد از دوره تخصصی نیز دوره‌های تکمیلی فراوانی را در ژاپن، استرالیا، مکزیک، هلند و آلمان گذراندم.

در دوران درگیری‌های دفاع مقدس نیروها را برای مدتی 6 تا یک سال به خارج از کشور می‌فرستادیم و در آلمان دوره‌های تکمیلی می‌گذارند. از افتخارات ما این بود که در دوران دفاع مقدس آموزش‌مان تعطیل نشد. به طوری که هر سال جراحان مغز و اعصاب ما زیاد می‌شد و اکنون که با شما صحبت می‌کنم بیش از هزار جراح مغز و اعصاب در کشور داریم.

دفاع مقدس با 12 هزار پزشک اداره شد!

در همان مازندران و گیلان که یک زمانی یک جراح مغز و اعصاب نبود، اکنون 100 جراح مغز و اعصاب وجود دارد. قبل از انقلاب ما حدود 16 هزار پزشک داشتیم که با پیروزی انقلاب حدود 4 هزار پزشک ایرانی از کشور رفتند؛ یعنی دفاع مقدس ما با 12 هزار پزشک اداره شد. همه پزشکان در دفاع مقدس حضور داشتند و مردانه دفاع کردند.

در تیم پزشکی شخصیت های سیاسی بودم

آقای دکتر! آیا با مقامات عالی‌رتبه کشور نیز ارتباط داشته و یا درمانی برای آنها انجام داده اید؟

چون بخش جراحی مغز و اعصاب ما در شمالی‌ترین منطقه تهران و در تجریش بود، بنده شمال تهران را پوشش می‌دادم و بیشتر شخصیت‌های سیاسی در شمال تهران بودند؛در نتیجه در تیم‌ پزشکی آنها بودم.بنده جزو پزشکان تیم اضطراری شهر تهران بودم و بالا سر اکثر مسئولانی که ترور می‌شدند حضور داشتم.

ماجرای ترور هاشمی رفسنجانی

اولین شهیدی که در ترورهای خیابانی به شهید رسید، شهید حسن آیت، نماینده مجلس بود. حدود پنج صبح بود که در تهرانپارس ترور شد و به بیمارستان رسالت بردند. در بالا سر شهید قدوسی حضور داشتم و بسیاری از مسئولین دیگر. وقتی مرحوم هاشمی رفسنجانی ترور شد مسئول تیم پزشکی وی بودم. در بیمارستان یکبار دیگر نزدیک بود مرحوم هاشمی رفسنجانی را ترور کنند؛ شرایط طوری بود که ما حتی پرستاران را خودمان انتخاب می‌کردیم.

به هر حال تلاش کردیم و تعداد زیادی دستیار فارغ‌التحصیل کردیم، پروتکل مجروحان جنگی را نوشتیم و پزشکی جنگ به صورت نقشه‌ای به پیش رفت. بنده سال‌های سال دبیر بورد جراحی مغز و اعصاب کشور بودم. مدیر گروه جراحی مغز و اعصاب دانشگاه بودم و در همین بیمارستان شهدای تجریش موارد متعددی شد که بنده به صورت 36 ساعت ممتد جراحی می‌کردم؛ بدون هیچگونه استراحتی!

در زمانی که در جبهه شرایط آرام می‌شد تازه ما باید مجروحان را برای ادامه روند در شهر درمان می‌کردیم و روند درمان آنها را پیگیری می‌کردیم؛ چرا که جراحی در جبهه جراحی‌های اولیه بود. شما نمونه موفقیت جامعه پزشکی را در دوران کرونا دیدید. شبکه بهداشتی کشور گسترده شده و اکنون نقطه‌ای در کشور نیست که تحت پوشش شبکه بهداشت نباشد. شما تنها مسائل سیاسی را نبینید.

آمریکا از شبکه بهداشت ایران الگو برداری کرده است

شما باور می‌کنید که از آمریکا برای الگوبرداری به ایران می‌آیند! از آمریکا برای الگوبرداری شبکه بهداشتی ما به ایران می‌آیند؛ شبکه بهداشتی که در دوران ویروس کرونا چقدر کمک کرد و این جزو افتخارات جمهوری اسلامی بود که در شرق مدیترانه و 18 کشور، کشوری مانند ایران نباشد. مرگ و میر مادران باردار، نوزادان و شیرخواران و بیماری‌های مانند کزاز، آبله و ... در همین دوران جنگ و پس از آن ریشه‌کن شد و یکی از افتخارات جمهوری اسلامی همین آموزش پزشکی بوده است.

برای اینکه به افتخارات کشور در حوزه سلامت اشاره کنم دقت کنید کشور ایران در پیوند کبد آن هم در شیراز در دنیا اول است و آماری که دکتر ملک حسینی دارد حتی در آمریکا نیست؛ اینها همه از افتخارات انقلاب اسلامی است. قبل از انقلاب پنج هزار پزشک خارجی داشتیم، اما اکنون یک پزشک خارجی هم در کشور وجود ندارد.

60 سال پزشکی کردم

آقای دکتر! شما در طول دوران طبابت چه تعداد بیمار را ویزیت کرده‌اید و چه اقدامات خیرخواهانه‌ای انجام داده‌اید؟

به هر حال بنده امسال پنجاهمین سال فارغ‌التحصیلی خود را گذرانده‌ام. به عبارتی با روزهای دانشجویی در مجموع 60 سال خدمت پزشکی کرده‌ام؛ یعنی از سال 1341 تاکنون و حداقل 60 سال است دو شیفت کار کرده‌ام و با لطف خدا و دعای پدر و مادرم تا آنجا که توانسته‌ام خدمت کردم.

در ایران ماندم؛ در حالی که بسیاری از دوستان من به خارج رفتند، اما من به خاطر مردم و مادرم در کشورم ماندم و خداوند همه آن چیز که بنده لایقش را نبودم بیشتر از آن را به من داد. 50 سال طبابت کم نیست؛ یعنی نیم قرن پزشکی!

بعد از پایان جنگ بخش‌های متعدد جراحی مغز و اعصاب را در کشور راه‌اندازی کردیم. در حال حاضر بیش از 40 بخش جراحی مغز و اعصاب در کشور ایجاد شده است.

بعد از انقلاب اسلامی مدتی به دلیل جنگ ارتقای آموزش پزشکی متوقف شده بود و درگیر جنگ بودیم. بنده اولین کسی بودم که بعد از آرام شدن جنگ افتخار این را دارم که به درجه استادی جراحی مغز و اعصاب ایران رسیدم. اکنون در همه استان‌‌ها جراحی مغز و اعصاب را آموزش می‌دهیم و به خودکفایی کامل رسیدیم؛ البته در کنار آن به سرکشی از دانشگاه‌ها می‌پرداختم. از سال 1370 تا 76 رئیس دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی بودم که چند دانشگاه کشور را پوشش می‌دادیم.

خدا را شکر! الان در گوشه‌ای از ایران نمی‌روم؛ مگر اینکه ببینیم یکی از شاگردان من در آنجا حضور دارند.

پزشک برگزیده سال 1400 فرهنگستان علوم پزشکی

آقای دکتر! به عنوان پزشک منتخب فرهنگستان علوم پزشکی انتخاب شده‌اید؛ این اتفاق به چه علت و در چه سالی افتاد؟

بنده در سال 1400 به عنوان پزشک برگزیده فرهنگستان علوم پزشکی انتخاب شدم. این براساس امتیازاتی است که افراد دارند.به طوری که از دانشگاه‌های مختلف افراد معرفی می‌شوند و سوابق اخلاقی، آموزشی و ... اساتید بررسی می‌شود. بنده در این سال به عنوان پزشک برتر کشور انتخاب شدم. همچنین در سال 1382 به عنوان پزشک و چهره ماندگار در کشور انتخاب شدم.

آقای دکتر! داستان ساخت آب انبار در منطقه گرمسار چه بود؟

وقتی در سال 1351 از دانشکده پزشکی فارغ‌التحصیل شدم مرحوم مادرم یک نامه‌ای را از طریق برادر بزرگم برای بنده نوشتند و آن توصیه مادرم این بود که به عنوان خادمی از خادمین جامعه پزشکی کشور باشم. پزشکی یک افتخار است و شغل ساده‌ای نیست.به نظر بنده بالاترین شغلی است که پزشک جز خدای خود به هیچکس نیازی ندارد.

نباید امکانات و پشرفت‌های پزشکی باعث غرور پزشک شود و خدا را شکر می‌کنم که در کنار مردم بوده‌ام. یکی از افتخاراتم این است که ارتباط خود را با شهر و روستای محل تولدم قطع نکرده‌ام و هنوز هم ادامه دارد؛ هنوز هم در روستای خودم روی زمین می‌نشینم و مردم از هر قشری با صمیمیت در کنارم هستند.

هنوز هم پزشک یاری رسان زادگاهم هستم

در آن چند سال اول انقلاب که پزشک کم بود، هفته‌ای دو روز به مدت دو سال پنج‌شنبه و جمعه در گرمسار خدمت می‌کردم. یک روز در مرکز شهر و یک روز در بخشی به نام آرادان که اکنون شهر شده است. بعد از انقلاب افتخار این را داشته‌ام که هرکس که فرماندار و امام جمعه شهر گرمسار بوده، به او گفته‌ام به عنوان یک پزشک و خدمتگزار در کنارتان هستم و از هر اعتبار و حیثیتی که داشته‌ام به نفع مردم شهرم استفاده کرده و به آنها کمک کردم تا احساس نکنند که من نمک‌نشناس بوده‌ام.

روستایی با 26 پزشک!

در آن روستایی که بنده در آن زاده شدم بعد از بنده 25 پزشک فارغ‌التحصیل شده است! آب انباری که شما می‌گوید در روستای محل تولد و مربوط به پدربزرگم بود که داشت مخروبه می‌شد، اما من آن را بازسازی کردم. یک یخچال قدیمی که برای 100 سال پیش بود و یادم هست که در دوران کودکی در زمستان آن را آب می‌بستند و در تابستان از یخ آن استفاده می‌کردیم را نیز بازسازی کردم؛ این یخچال اکنون به عنوان یک اثر تاریخی و موزه یخ نامگذاری شده است و آن را به ثبت رسانده‌ایم.

ساخت سفره خانه سنتی در روستا!

منزل پدری‌ام را به یک سفرخانه سنتی در روستا تبدیل کردم؛ به اصطلاح نگذاشتم روستایم بخوابد. در شهر گرمسار نیز امکانات پزشکی را توسعه داده‌ایم و در شهری که زمانی تنها یک پزشک داشت، اکنون 50 پزشک متخصص و بیش از 200 پزشک در شبکه بهداشت و درمان گرمسار مشغول به کار هستند.

آقای دکتر! آیا زمانی پیش آمده تا شما با بیماری که برای دادن ویزیت جیب‌های خود را می‌گردد روبه‌رو شوید و شما از گرفتن ویزیت خودداری کنید؟

اصلاً در قاموس پزشکی بنده و هم سن و سال‌های بنده بحث مسائل مادی مطرح نبوده است. در عمرم بنده اجازه ندادم تا منشی‌ام از هیچ بیماری قبل از اینکه معاینه کنم پول بگیرد، بلکه باید او را ویزیت می‌کردم و شرایط مالی‌اش را می سنجیدم و اگر پول داشت بدهد و اگر نداشت ویزیت ندهد؛ حتی اگر نیاز بود هزینه‌های دارویی او را نیز می‌پرداختم و هیچ منشی حق نداشت تا من اعلام کنم از بیمار پول بگیرد. هیچ وقت نشده خارج از تعرفه پزشکی ویزیت گرفته باشم و خدا نیز به کارم برکت داده است.

بیشترین اعمال جراحی‌ام را در بیمارستان دولتی شهدای تجریش انجام داده‌ام. اصلاً بحث مادیات در روابط بنده با بیمارانم در مرحله آخر قرار دارد.

آقای دکتر!چرا اکنون در برخی پزشکان این موضوع وجود دارد که به مسائل مادی بسیار توجه می‌کنند و مسائل اخلاقی را زیر سؤال برده‌اند؛ دلیل آن چیست؟

باید به اخلاق حرفه‌ای توجه کرد. متأسفانه اخلاق حرفه‌ای در تمام رشته‌های تخصصی در دنیا آسیب دیده است و این موضوع نیز در ایران وجود دارد.

آیا اکنون در قضاوت و ... همان شرایط قبل را داریم؟؟ عوامل متعددی نقش دارند؛ پزشکی نیز یکی از آن شغل هاست. چیزی که ما را رنج می‌دهد این است که اخلاق پزشکی و اخلاق حرفه‌ای آسیب دیده است. البته این مسائل در اقلیت است. شما نمونه این فداکاری را در دوران کرونا دیدید که چگونه پزشکان و پرستاران ما جانفشانی کردند!

دلیل نابسامانی در اخلاق حرفه ای سوءمدیریت در مدیریت بهداشت و درمان است

در دوران دفاع مقدس پزشکان در تعداد زیادی از بیمارستان‌های خصوصی مجروح جنگی عمل می کردند؛ آن هم به صورت رایگان انجام شد و یک ریال از مجروحان جنگی نگرفتند؛ در حالی که در بخش دولتی آنها تعرفه را می‌پرداختند. چرا مجروحان جنگی از جامعه پزشکی این قدر خاطرات خوش دارند؟ اکثر قریب به اتفاق پزشکان ما جانفشانی می‌‌کنند؛ اما اینکه می‌گوید این طور شده، درصد زیادی از آن مربوط به سومدیریت است.

خطاهای پزشکی در اقلیت است

به نظر بنده مسئولان کشور آن قدردانی لازم را نداشتند؛ البته به جز مقامات ارشد. در لایه‌های زیرین مدیریت بعد از اینکه نیاز به جامعه پزشکی کمتر شد و متأسفانه سومدیریت برخی رده‌های مدیریتی، این حرمت‌ها را شکستند. قطعاً می‌گویم که خطا داشته‌ایم و قابل توجه هم بوده، اما مربوط به اکثریت جامعه پزشکی نبوده است.

پزشکان جوان در مضیقه هستند

آن موارد معدود را به اکثریت جامعه پزشکی بسط دادند و آنها را دلسرد کردند؛ نتیجه این می‌شود اخلاق پزشکی آسیب ببیند. باورتان می‌شود که اکنون پزشکان جوان کشور از لحاظ زندگی در مضیقه قرار داشته باشند!

اینها یعنی سوق دادن به خلاف؛ ما به عنوان کسانی که دلسوز انقلاب و مردم بوده و عمر خود را برای جامعه پزشکی گذاشتیم از نگرش منفی به جامعه پزشکی گله‌مندیم و اعتقاد داریم عامل سوق دادن جوانان به انحراف خود ما بوده‌ایم. اگر آن حداقل‌های زندگی را برای این جوان پزشک در نظر می‌گرفتیم و قوانین دست‌وپاگیر در نظر نمی‌گرفتیم، اینطور نمی شد.

رابطه عاطفی جامعه با پزشکان را خراب کردیم

شما بگویید کدام رشته تحصیلی است که طرح اجباری داشته باشد؟ اما هنوز ما طرح اجباری برای پزشکان عمومی، متخصص و فوق تخصص داریم. رابطه عاطفی جامعه با پزشکان را خراب کردیم. من به عنوان مدیر با پزشکان کار کردم؛ من اولین پستم رئیس درمانگاه بوده و تا الان نیز همیشه مسئول بوده‌ام و مسئولیت داشته‌‌ام.

کدام رشته‌ است که خطا در آن نباشد؟ اما چقدر باید بی‌انصاف باشیم. آیا آزمون بزرگی غیر از دوران کرونا، دفاع مقدس و انقلاب اسلامی برای پزشکان می‌خواهیم؟ اینها ایثاری بود که جامعه پزشکی انجام داده است.

اولین آسایشگاه معلولین و مجروحان جنگی را که در تهران داشتیم بنده افتخار پزشک بودن آنها را داشته‌ام. شما یک مجروح جنگی پیدا کنید که پزشک‌های نسل من از آنها پول گرفته باشند؟ بنده اعتقاد دارم می‌توانستیم بهتر موضوع را مدیریت کنیم. اما قبول دارم که اخلاق حرفه‌ای ما آسیب دیده است.

حقوق پزشک طرحی برابر با کارگر روزمزد!

بنده جزو کمیته عالی اخلاق پزشکی کشور هستیم. ما برای پزشکان جوان خود حداقل‌ها را تأمین نکردیم. باورتان می‌شود یک روزی حقوق کارگر روزمزد از حقوق طبیب طرحی بیشتر بود! این موضوع مربوط به سال 67-68 بود. بنده در آن جلسه به سه وزیر بهداشت گفتم که به جامعه پزشکی رحم کنید و اینقدر پزشکی را تحقیر نکنید تا حقوق یک پزشک بعد از هفت سال درس خواندن کمتر از یک کارگر روزمزد باشد.

اسناد این موضوع موجود است. سومدیریت، عدم رعایت و برخی بی‌عدالتی‌ها و تبعیض‌ها دخیل بوده است؛ البته این موضوع هیچ ارتباطی به مسئولان نظام ندارد و این مربوط به خود جامعه پزشکی است.

پزشکان مدیون مردم هستند

بنده جزو خیرین سلامت و رئیس مجمع خیرین سلامت گرمسار، استان سمنان و کشور هستم. در گرمسار بدون اینکه ریالی از دولت بگیریم، بخش جراحی مغز و اعصاب ساختیم و عمل های خوبی در آن انجام می شود.بنده معتقدم ما به مردم مان مدیون هستیم.

هر پزشکی اگر به هر منطقه و زادگاه خود توجه داشته باشد مشکلات کشور حل می شود. چون هرکدام ما یک اعتباری داریم و می توانیم از این موضوع برای کمک به مردم استفاده کنیم.چرا باید یک بیمار برای یک کمردرد به تهران بیاید؟ اگر هر کس نسبت به زادگاه و منطقه خود حساسیت داشته باشد، حتی در رشته های دیگر،شرایط خیلی خوب می شود و اگر این طور باشد مشکلات حل می شود.

به پزشکان جوان توصیه می‌کنم نگران نباشید! شما طبیب هستید و روزی را خدا می دهد و اگر توکل ما به خدا بوده و هدف ما مقدس باشد مادیات زندگی می رسد و تامین می شود.

آنچه ما را اشباع می‌کند مسائل روحی و معنوی است؛ آرامش آن جاست. براداران و خواهران پزشک من ! قدر خود را بدانید و خیلی خود را با مسائل مادی آلوده نکنید.مسئولان! قدر جامعه پزشکی را بدانید. بدانیم ضرر توهین‌ها و خدشه دار شدن اعتبار و اعتماد پزشک، به همه می‌رسد.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید