داستان ضرب المثل همین آش و همین کاسه
روزگاری در زمان حکومت نادر شاه افشار، حاکمی بود ظالم و بر مردم زیر دستش بسیار سخت میگرفت. مالیاتی که مردم آن شهر میدادند بسیار بیشتر از مردم سایر نقاط کشور بود.
روزی کاسه صبر مردم شهر سرریز شد و دیگر صبر نکردند و برای رفع این معضل مخفیانه به گرد هم آمدند تا راه حلی بیاندیشند.
در نهایت تصمیم جمع بر این شد که نامهای را به شکایت از دست حاکم بنویسند و به پیکی تیز پا بدهند تا هرچه سریعتر به دست نادر شاه برسد و او بتواند برای مردم راه چارهای را مهیا کند.
پیک شب و روز در راه بود تا هر چه سریع تر به مشهد برسد و بتواند نادر را ملاقات کند.
بالاخره پیک تیز پا به دربار رسید و به حضور پادشاه رفت و نامه اهالی شهر را به او داد. نادر پس از خواندن نامه از ظلم دست نشانده خود بسیار ناراحت شد و نامهای برای او نوشت و از او خواست تا بنا به دستور سلطنتی مطابق با مالیات معمول از مردم خراج بگیرد و دیگر در منطقه خود جوری را روا ندارد.
فرمان مهر و موم شده پادشاه به دست حاکم خاطی رسید و باعث شد که در رفتار خود رعایت انصاف را بکند و چند صباحی را به عدالت حکمرانی کند.
اما با گذشت چند ماه دوباره به روال سابق بازگشت و مردم در فشار و ناراحتی قرار گرفتند.
دوباره اهالی تصمیم گرفتند تا نادر را در جریان رفتار زشت حاکم قرار بدهند. نادرشاه با خواندن نامه فهمید که حاکم دستور او را زیر پا گذاشته است و دستورش چند ماهی بیشتر به اجرا گذاشته نشده است.
بنا به فرمان پادشاه، حاکم ظالم به همراه حاکمان دیگر نواحی در مشهد جمع شدند. نادرشاه دستور داد که حاکم ظالم را بکشند و گوشتش را بپزند و در آش بریزند و به هر حاکم یک کاسه بدهند و از آنها بخواهند تا آشها را بخورند.
نادر شاه در زمان خوردن آشها گفت اگر شما هم در منطقه خود روال را بر ظلم بگذارید و بر مردم ظلم کنید عاقبت شما هم همین آش و همین کاسه است. یعنی شما هم عاقبتی بهتر از او نخواهید داشت.
این ضرب المثل را می توان در موارد زیر به کار برد:
فردی که از وضعیت اقتصادی منطقه محل زندگیاش ناراضی است و انتظار دارد که بهبود یابد، اما با گذشت زمان می بیند که وضعیت همچنان بد است.
فردی که از عملکرد یک مدیر ناراضی است و انتظار دارد که مدیر تغییر کند، اما با گذشت زمان می بیند که مدیر همچنان به همان روش سابق کار می کند.
داستان به وجود آمدن ضرب المثل همین آش و همین کاسه/ داستانی از نادرشاه