کوروش احمدی، تحلیلگر مسائل بینالملل طی یادداشتی در روزنامه شرق نوشت: حمله شنبه گذشته اسرائیل نشان داد که ایران بار دیگر بر سر دوراهی جنگ و صلح قرار گرفته است. تصمیم مسئولان در اینکه گام در کدام مسیر خواهیم گذاشت، تعیینکننده خواهد بود و میتواند آینده کشور و مردم را برای سالها و حتی دههها رقم بزند.
مسئله این است که جنگ مستقیم و رودررو بین ایران و اسرائیل هیچگاه در چند دهه گذشته در دستور کار تهران و تلآویو نبوده و هر دو بهجد قصد اجتناب از آن را داشتهاند.
راهبرد ایران و گروههای همسو با ایران در منطقه تاکنون جنگ نامتقارن و فرسایشی با شدت کم یا جنگ در سایه بوده و اسرائیل نیز راهبرد مهار جنگ نامتقارن، عمدتا از طریق عملیات محدود در سوریه را دنبال میکرده است.
عملیات حماس در ۱۵ مهر (۷ اکتبر) که افراطیون اسرائیل آن را ۱۱ سپتامبر خود مینامند، شرایط را به طور کامل متحول کرد و آنچه را که آنها «نظم جدید» نامیدند، در دستور کار تلآویو قرار داد.
غیرفعالکردن محور مقاومت در مرکز این راهبرد جدید اسرائیل قرار گرفته است. تمرکز انحصاری بر غزه و شروع نسلکشی در این باریکه مرحله نخست این راهبرد جدید بود. اسرائیل سپس در ۴ دی و ۱۳ فروردین با هدف قراردادن سرداران سپاه در سوریه با این فرض که در ارتباط با لجستیک محور مقاومت قرار داشتند، مرحله دوم راهبرد خود را به قصد اخلال در ارتباطات و تدارکات محور مقاومت شروع کرد. با انفجار پیجرها در ۲۷ شهریور، تمرکز اسرائیل بر روی حزبالله قرار گرفت. همچنین اسرائیل به موازات اقدامات علیه حماس و حزبالله، هدف قطع ارتباط بین ایران و لبنان از طریق تخریب راههای ارتباطی بین سوریه و لبنان و کنترل فرودگاه بیروت را نیز دنبال کرده و ممکن است در آینده بر آن اصرار کند.
با توجه به این راهبرد جدید اسرائیل سؤال همواره این بوده است که آیا ایران برای جلوگیری از تضعیف جدی و غیرفعالشدن گروههای محور مقاومت مستقیما وارد برخورد با اسرائیل خواهد شد یا خیر؟
ایران با وجود ترور شهید هنیه در تهران به مدت دو ماه خویشتنداری پیشه کرد و تنها بعد از انفجار پیجرها و ترور سران حزبالله، عملیات وعده صادق ۲ را انجام داد. اکنون بعد از عملیات شنبه گذشته، سخنگوی ارتش اسرائیل مدعی شده است که «اسرائیل آزادی عمل هوایی گستردهتری در ایران دارد». این ادعا، صرفنظر از راست یا دروغبودن آن، در پی آن است که ایران را از تلاش برای متوقفکردن جنایات اسرائیل در لبنان و غزه بازدارد.
اکنون سؤال مهم این است که ایران در چنین شرایطی چه اقدامی میتواند انجام دهد. جنگ تمامعیار بیشک میتواند ایران را با مخاطرات عظیمی مواجه کند. سؤال هیچگاه این نبوده که ایران توان رویارویی مستقیم با اسرائیل را دارد یا ندارد، بلکه مسئله این است که امکانات اسرائیل به دلیل آمادگی آمریکا و چند کشور اروپایی برای ورود به جنگ نامحدود است. در هر شرایطی، دیپلماسی تنها بدیل جنگ است.
فعالیتهای دیپلماتیک وزیر محترم خارجه قطعا بسیار مفید و لازم بوده، اما کافی نبوده است. دو اقدام دیگر نیز لازم است:
۱- تعاملات دیپلماتیک باید همراه با ارائه راهحلهای دیپلماتیک برای مناقشات موجود باشد. ایران از این نقطه نظر دارای نقطه ضعف است؛ چراکه بدون طراحی و ارائه راهحل دیپلماتیک برای هر مناقشه، تحرکات دیپلماتیک نمیتواند نتیجهای ملموس داشته باشد. اگر ایران راهحل ارائه ندهد، جایی در تعاملات دیپلماتیک پیشرو درباره آینده لبنان و فلسطین نخواهد داشت.
۲- اگرچه روابط ایران با کشورهای منطقه نیازمند بازسازی است و سفرهای وزیر خارجه برای این منظور ضروری بوده است، اما اجماع وجود دارد که آمریکا تنها کشوری است که ممکن است بتواند بر خودسریهای اسرائیل لگام بزند. ایران باید هرچه زودتر دایره تعاملات خود را گستردهتر کند و کار با آمریکا و اروپا را که گویا در جریان سفر رئیسجمهور به نیویورک در دستور کار قرار گرفته، شروع کند.
برای پایان دادن به حملات متقابل ایران و اسرائیل باید با اروپا و آمریکا مذاکره کرد