چرا جهان عرب دیگر برای فلسطین جان نمی دهد؟/ سنوار؛ ققنوسی که شاید اعراب را بیدار کند

به گزارش خبر ساز، اتفاقاتی که در یک سال اخیر در فلسطین رخ داده بسیاری از نهادهای مردمی و دولت های جهان را حیرت زده کرده است. با این حال، واکنش کشورهای عرب، به خصوص اعراب خاورمیانه آنقدر که باید و شاید چشمگیر نبوده است. این در حالی است که دهه ها مساله فلسطین مساله اول و اصلی جهان عرب به حساب می آمد و عبارت «جنگ اعراب و اسرائیل» یکی از مفاهیم بنیادین علوم سیاسی محسوب می شد. برای فهم تغییری که در جهان عرب به وجود آمده، کافی است اتفاقات رخ داده در سال 2023 و 2024 را به 40 سال قبل بازگردانید.

فرض کنید در دهه 60 یا 70 میلادی اسرائیل به مناطق عرب نشین فلسطین حمله می کرد و 40 هزار نفر را قتل عام می کرد. واکنش جهان عرب چگونه بود؟ شکی نیست که به سرعت، ائتلافی ضد اسرائیلی به وجود می آمد و ارتش اعراب وارد درگیری زمینی و هوایی با اسرائیل می شدند. اما در حال حاضر، به جز کنفرانس های صوری و بیانیه های ضعیف، هیچ اقدام دیگری از جانب اعراب صورت نگرفته است.

اما به راستی چه اتفاقی در جهان عرب افتاده است؟ چگونه دیگر مساله اول اعراب «نبرد با اسرائیل» نیست؟

برای پاسخ به این پرسش باید مروری بر تاریخ جهان عرب در 50 سال اخیر داشته باشیم. در این 50 سال تغییراتی در جهان و خاورمیانه روی داده که مساله اصلی دنیای اعراب را تغییر داده است.

حداقل سه تغییر اصلی در سیاست و اقتصاد و جامعه کشورهای اسلامی و وضعیت سیاسی جهان روی داده که قابل اعتناء و توجه است و می توان آنها را از جمله علل اصلی تغییر جایگاه مساله فلسطین در عالم اسلام دانست:

الف. تغییر مشی سیاسی جهان عرب

آنطور که ارنست نولته در کتاب «اسلام گرایی» نوشته، جهان عرب از زمان ورود ارتش ناپلئون به مصر به نوعی «سیاست تدافعی» روی آورده است. این گرایش تدافعی در قرن 19 به شکل نوگرایی و مشروطه خواهی خود را نشان می دهد. در ابتدای قرن 20 و بعد از جنگ جهانی اول، نوعی «ناسیونالیسم عربی» جایگزین مشروطه گرایی می شود اما بلافاصله با نابودی عثمانی و عهدشکنی متفقین در رابطه با استقلال کشورهای عرب و تقسیم آنها میان انگلیس و فرانسه ذیل طرح «قیمومیت»، نوعی «ناامیدی» در جهان عرب حاکم می شود و باعث می گردد که «تدافع گرایی» جهان عرب به «تدافع گرایی ستیزه جو» و به شدت رادیکال تبدیل شود.

تدافع گرایی ستیزه جویی جهان عرب در اواسط قرن 20 با جریان سوسیالیسم پیوند خورد و احزاب ملی گرای سوسیالیست مختلف در کشورهای جهان عرب به قدرت رسیدند. جنبش «افسران آزاد» در مصر، و حزب بعث در سوریه و عراق مهم ترین دولت های «ناسیونال سوسیالیست» عربی بودند که جریان «پان عربیسم» را راه انداختند. آرام آرام لیبی، اردن، الجزایر و کشورهای دیگر عرب زبان هم به این جریان علاقه مند شدند و نوعی ائتلاف عربی در شمال آفریقا و غرب آسیا شکل گرفت.

همزمان با تغییرات سیاسی در جهان عرب، نوعی تغییر اجتماعی وسیع هم در جوامع عرب زبان شکل گرفت. روشنفکران چپ گرا در دانشگاه های قاهره و بیروت و ... شروع به حمایت از ناسیونالیسم چپ گرای عربی کردند. همزمان با چپ گرایی اجتماعی، جنگ اسرائیل و فلسطین نیز به اوج خود رسید. سیلی از آوارگان عرب راهی اردن و مصر و لبنان شدند. این مساله باعث شد مساله فلسطین به مساله اصلی جهان عرب تبدیل شود.

نتیجه جنبش پان عربیسم و افزایش آوارگان فلسطینی و شکست اعراب از اسرائیل، شکل گیری جنبش جدیدی در جهان عرب بود. این جنبش به فرماندهی «جمال عبدالناصر» در مصر باعث ائتلاف اردن و سوریه و مصر و عراق شد. نتیجه این ائتلاف جنگ 6 روزه با اسرائیل بود که به شکست سخت اعراب منتهی شد. صهیونیست ها صحرای سینا و بلندی های جولان و کرانه باختری و چند منطقه دیگر را تصرف کرده و اعراب را از این مناطق بیرون راندند. این مساله باعث شد روحیه ضد اسرائیلی اعراب چند برابر بیشتر از قبل شود.

چند سال بعد اعراب مجددا به اسرائیل حمله کردند تا اراضی تصرف شده را پس بگیرند. نتیجه این جنگ که با نام «یوم کیپور» شناخته می شود، شکست مجدد اعراب بود. بعد از این شکست، انور سادات، رئیس جمهور مصر سلاح به زمین گذاشت و با اسرائیل صلح کرد و حتی به سرزمین های اشغالی سفر کرد.

صلح سردرمدار مبارزه با اسرائیل یعنی مصر با اسرائیل، باعث شد نوعی سرخوردگی در جهان عرب به وجود بیاید. این مساله باعث شد کشورهای عرب دیگر از جمله اردن نیز تغییر رویه داده و با اسرائیل صلح کنند. کشورهای دیگر از جمله لیبی و عراق نیز یا آرام آرام ترک مخاصمه کردند و یا از اسرائیل شکست خوردند. همزمان، ناسیونالیسم شدید و پان عربیستی جای خود را به یاس و سرخوردگی داد و باعث شد جامعه عربی نیز مساله فلسطین را فراموش کرده و یا دیگر در اولویت خود قرار ندهد.

ب. پایان جنگ سرد و تک قطبی شدن جهان

به جز شکست کشورهای عربی، تغییرات سیاسی در جهان عرب و تغییرات اجتماعی در کشورهای خاورمیانه، «نابودی شوروی» نیز باعث تغییر معادلات کشورهای عربی شد. در دهه 60 و 70 ، کشورهای عربی شروع به نزدیک شدن به شوروی کردند. حمایت نظامی شوروی از مصر و عراق و سوریه باعث شد ارتش های عربی به جنگ با اسرائیل تمایل پیدا کنند. اگر حمایت شوروی از مصر و سوریه نبود، ممکن بود اسرائیل بعد از جنگ 6 روزه و جنگ یوم کیپور، اراضی بیشتری را به تصرف خود در آورد. به همین دلیل، شوروی و تقابلش با غرب شاخص مهمی در جنگ اعراب با اسرائیل به شمار می آید. این شاخص مهم بعد از پایان جنگ سرد و نابودی شوروی از بین رفت. جهان در دهه 90 میلادی وارد تک قطبی آمریکایی شد. کشورهای عربی که آمریکا و غرب را اصلی ترین مشتری نفت خود می دانستند، شروع به تغییر سیاست های خود کردند. اردن از کشوری پان عربیستی به کشوری غرب گرا تبدیل شد. این تغییر در مصر و عربستان نیز مشهود بود. تنها بخش هایی از لبنان و کرانه باختری بودند که مبارزه با اسرائیل را ادامه دادند و سایر کشورهای عرب، «مقاومت» را فراموش نمودند.

ج. تغییر در اسلام گرایی و خلق نو سلفی گری

اسلام گرایی بخش جدایی ناپذیری از جامعه معاصر عرب به شمار می آید. از زمان ظهور نخستین روشنفکران عرب از جمله «رفاعه الطهطاوی» و «سید جمال الدین اسدآبادی» تا کنون، اندیشه «بازگشت به اسلام ناب» همواره در ذهن روشنفکران و سیاستمداران عرب بوده است. در دهه 60 اسلام گرایان مانند پان عربیست های سکولار به مساله فلسطین علاقه مند شده و آن را مهم ترین مساله جهان اسلام می دانستند. مساله فلسطین باعث شد اسلام گرایان و پان عربیست ها با هم متحد شوند. این اتحاد در زمان جمال عبدالناصر به ظهور رسید و با وجود اختلافات عمیق عقیدتی میان او و گروه هایی چون «اخوان المسلمین»، تداوم یافت. با وجود این، بعد از سفر انور سادات به اسرائیل و صلح مصر و رژیم صهیونیستی، این ائتلاف به طور کامل از بین رفت.

اسلام گرایی در دهه 80 میلادی به «مقاومت» روی آورد و در قالب گروه های چریکی به فعالیت ادامه داد. عبدالله عزام، پدر جهادگرایی اسلامی در ابتدا اعتقاد زیادی به جنگ با اسرائیل داشت و تلاش می کرد مسلمانان را به جهاد با اسرائیل دعوت کند اما حمله غیرمنتظره شوروی به افغانستان باعث شد مسیر جهادگرایی اسلامی تغییر کند. عزام به پاکستان و سپس افغانستان رفت. این سفر سنگ بنایی شد برای «جهاد گرایی سلفی». بعد از عزام، جهادگرایان دیگری ظهور کردند که همگی مساله فلسطین را در اولویت چندم خود قرار دادند.

بعد از حملات 11 سپتامبر و حمله آمریکا به افغانستان و عراق، معادلات اسلام گرایی جهادی به هم ریخت و «اسلام گرایان نوسلفی» ظهور کردند. این افراد مدعی بودند پیش از جنگ با غرب باید با به اصطلاح خودشان «خائنین» جنگید. نتیجه ظهور این جریان، جنگ داخلی در سوریه و عراق و ... و تولد موجود خطرناکی به نام «داعش» بود که به کل، مساله اسرائیل و فلسطین را کنار گذاشت و تمرکز بر جنگ داخلی با دیگر مسلمانان تمرکز کرد.

چیزی که در پیش رو است/ سنوار به هدفش می رسد؟

آیا با توجه به تغییرات وسیعی که در جهان عرب به وجود آمده، مساله فلسطین می تواند بار دیگر به مساله اول جهان عرب تبدیل شود؟ آنطور که بسیاری از تحلیلگران می گویند، یحیی سنوار، رهبر حماس و طراح حملات 7 اکتبر از ابتدا به دنبال تحقق این هدف بوده است. سنوار تلاش داشت از طریق یک عملیات بزرگ ولو با به شهادت رسیدن خودش یا نابودی حماس، بار دیگر نگاه کشورهای عرب را به مساله فلسطین جلب کرده و آن را به مساله اول جهان عرب بدل کند. آیا او به هدفش رسیده یا خواهد رسید؟

از بین عواملی که باعث شدند فلسطین به مساله اول جهان عرب بدل شود، برخی به طور کامل از بین رفته اند. سوسیالیسم از جامعه عرب رخت بربسته، شوروی نابود شده است و اسلام گرایی جهادی نیز در برخی جهات، تغییر رویه داده است. همچنین، دولت های مقاومت گرا و ضد صهیونیسمِ جمال عبدالناصر، ملک حسین، حافظ اسد و ... جای خود را به دولت های مصالحه جویی مانند آل سعود بن سلمان، آل خلیفه در بحرین، حکومت نظامی عبدالفتاح السیسی و پادشاهی ملک عبدالله در اردن داده اند. همه این حکومت ها سمپات یا متحد آمریکا هستند و علاقه ای به مبارزه با اسرائیل هم ندارند.

با این حال، یک عامل جدی وجود دارد که می تواند بار دیگر مساله فلسطین را به بحران اصلی جامعه عرب بدل سازد. این مساله «آوارگان فلسطینی» است. تا امروز، بسیاری از فلسطینی های ساکن غزه آواره شده اند. به نظر می رسد با تداوم جنگ بر تعداد این آوارگان اضافه شود. شکی نیست که یکی از عوامل اصلی جنگ دهه 60 و 70 و 80 اعراب با اسرائیل، آوارگان فلسطینی بودند که در مصر و اردن و سپس لبنان سکونت داشته و تلاش می کردند به سرزمین خود بازگردند.

همچنین، همانطور که فارن پالیسی اخیرا در گزارشش تاکید کرده، جنبش مقاومتی که سرکوب می شود، با قدرت بیشتری باز می گردد و احتمالا، حتی در صورت حذف موقتی حماس از آینده سیاسی غزه، این جنبش از زمان سود خواهد برد، صفوف خود را مجدداً منظم کرده و سازمان خود را بازسازی خواهد نمود ( اینجا بخوانید).

این همان مساله ای است که «فرانتس فانون» روشنفکر فرانسوی زبان نیز در رابطه با جنبش مقاومت الجزایر بیان می کند. فانون معتقد است فرانسه در سرکوب انقلاب الجزایر با یک دور مواجه است. حکومت فرانسه برای سرکوب انقلابیون شروع به کشتن و سرکوب آنان می کند اما همین سرکوب و کشتار باعث تندتر شدن روحیه انقلابی مردم الجزایر و تربیت نسلی انقلابی تر می شود. اصل فرانتس فانون در خاورمیانه نیز حاکم است. کشتار مردم و آوارگی ساکنان بومی مناطق مختلف خاورمیانه توسط اسرائیل نه تنها مساله امنیت این رژیم را حل نمی کند بلکه به تندتر شدن مخالفان و افزایش روحیه انقلابی آنان می انجامد ( اینجا بخوانید).


چرا جهان عرب دیگر برای فلسطین جان نمی دهد؟/ سنوار؛ ققنوسی که شاید اعراب را بیدار کند

بیشتر بخوانید