سرنوشت سیدحسن نصرالله دبیرکل حزبالله و چهره شاخص جبهه مقاومت همچنان در هالهای از ابهام است. اسرائیل از یک سو میخواهد بداند عملیاتی که حداقل ۳۰۰ غیرنظامی ساکن ضاحیه را قتلعام کرد به ترور دبیرکل حزبالله منجر شده یا نه و دوستداران سیدحسن و اهالی محور مقاومت نیز میخواهند که خبر سلامتی او را به طور رسمی از سوی حزبالله بشوند. تا لحظه تنظیم این گزارش، از وضعیت سیدحسن نصرالله خبری رسمی و موثق منتشر نشده است، اما این اولین بار نیست که دبیرکل حزبالله ناپدید و سپس در قاب تلویزیون ظاهر شده است.
در جریان جنگ ۳۳ روزه اسرائیل بیروت از جمله فرودگاه بینالمللی رفیق حریری و منطقه ضاحیه در جنوپ پایتخت لبنان را به صورت سنگینی بمباران کرد. در همان زمان شایعه شد که سیدحسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان در جریان این بمبارانها زخمی و احتمالاً شهید شده است.
در اتاق عملیات
سیدحسن نصرالله در جریان جنگ ۳۳ روزه سال ۲۰۰۶ (۱۳۸۵) در ضاحیه جنوبی بیروت حضور داشت. ضاحیه منطقه تحت کنترل حزبالله و یکی از مناطق شیعهنشین حاشیه بیروت است. سردار سلیمانی در مهر ۱۳۹۸ (مصاحبه اولین بار ۹ مهر از تلویزیون پخش شد) در مصاحبهای مطبوعاتی که با دفتر حفظ و نشر آثار آیتالله خامنهای انجام داد، به این مساله پرداخت:
«حزبالله یک اتاق عملیات در قلب ضاحیه داشت که عموماً پیوسته ساختمانهایی در مجاور آن مورد بمباران قرار میگرفتند و منهدم میشدند. یعنی در هر شبی، دو سه ساختمان بزرگ بلندمرتبهی دوازده سیزده طبقه، کمتر یا بیشتر، نقش بر زمین میشدند و کاملاً با خاک یکسان میشدند. این اتاق، اتاق عملیات زیرزمینی نبود بلکه یک اتاق عملیات معمولی بود، اما بعضی از تجهیزات، اتصالات و ارتباطات در آن پیشبینی شده بود. یک شب که در این اتاق عملیات بودیم و تقریباً همهی مسئولان ادارهی جنگ در آن اتاق عملیات حضور داشتند، حدود ساعت یازده شب، بعد از اینکه ساختمانهای اطرافمان را زدند و منهدم کردند، احساس کردم که یک خطر جدی نسبت به سید وجود دارد و تصمیم گرفتم سید را جابهجا بکنیم. من و عماد با هم مشورت کردیم، سید بهسختی میپذیرفت که از اتاق عملیات خارج بشود. خارج شدن او هم اینگونه نبود که از ضاحیه خارج بشود بلکه باید از یک ساختمانی که فکر میکردیم دشمن ممکن است بهدلیل ترددی که در داخل آن وجود دارد به آن حساس شده باشد، به جای دیگری منتقل میشد. هواپیماهای اِمکا یعنی هواپیماهای بدون سرنشین اسرائیل پیوسته روی آسمان ضاحیه، سه تا سه تا پرواز میکردند و بر همهی رفتوآمدها کنترل دقیق داشتند؛ حتی از یک موتورسیکلتی که تردد میکرد نمیگذشتند.
ساعت دوازده شب، ضاحیه سوتوکور بود و اصلاً انگار در آنجا، در آن قلب ضاحیه که مرکز اصلی حزبالله بود هیچکس زندگی نمیکرد. توافق کردیم از این نقطه به ساختمان دیگری منتقل بشویم و منتقل شدیم. فاصلهی زیادی هم بین آن ساختمان و ساختمان دیگر نبود. وقتی منتقل شدیم بهمحض اینکه داخل آن ساختمان شدیم، بمباران دیگری صورت گرفت و کنار همان ساختمان را زدند. در همان ساختمان صبر کردیم، چون در آنجا خط امن داشتیم و نباید ارتباط سید و مخصوصاً ارتباط عماد قطع میشد. مجدداً بمباران دیگری صورت گرفت و یک پل را در کنار این ساختمان زدند. احساس میشد که این دو بمباران، زدن سومی هم دارد و ممکن است به این ساختمان برسد. در آن ساختمان فقط سه نفر بودند: من و سید و عماد؛ لذا تصمیم گرفتیم از این ساختمان هم بیرون برویم و به سمت ساختمان دیگری رفتیم. آمدیم بیرون، ما سه نفر، هیچ خودرویی نداشتیم، ضاحیه تاریک تاریک و در سکوت کامل بود. فقط صدای هواپیماهای رژیم بالای سر ضاحیه میآمد. عماد به من و سید گفت «شما بنشینید زیر این درخت، از باب اینکه از دید محفوظ بشوید.» اگرچه محفوظ نمیکرد، چون دوربین هواپیمای اِمکا حرارت بدن انسان را از حرارت دیگر اشیاء تفکیک میکرد، لذا آن نقطه غیر قابل مخفی کردن بود.
وقتی در آن نقطه نشستیم، من یاد قصهی حضرت مسلم افتادم؛ نه برای خودم بلکه برای سید. چراکه سید صاحب اینجا بود. عماد رفت، یک ماشین پیدا کرد، چند دقیقه بیشتر طول نکشید که بهسرعت برگشت. عماد بینظیر بود؛ مخصوصاً در طراحی. تا قبل از اینکه ماشین به ما برسد، هواپیمای اِمکا روی ما متمرکز بود. ماشین که رسید به ما، اِمکا بر ماشین متمرکز شد. میدانید که اِمکا اطلاعات دوربینش را مستقیماً به تلآویو منتقل میکرد و آنها این صحنه را در اتاق عملیاتشان میدیدند. طول کشید تا ما توانستیم با رفتن به زیرزمین، به زیرزمین دیگری برویم و بعد، از این خودرو به چیز دیگری که الان قابل بیان نیست منتقل بشویم و بتوانیم دشمن را گول بزنیم. تقریباً ساعت دو نیمهشب مجدداً به اتاق عملیات بعدی رسیدیم.»
شایعه زخمی شدن نصرالله
در جریان جنگ ۳۳ روزه، این شایعه به صورت گسترده مطرح شد که احتمالاً سیدحسن نصرالله در جریان بمبارانهای شدید ضاحیه زخمی شده و احتمال شهادت او نیز وجود دارد. این مساله نیز در گفتههای سردار سلیمانی وجود دارد: «آن روز [۱۴ جولای]برای اولین بار قرار بود موشک دریایی مورد آزمایش قرار بگیرد. قبل از آن، همهی موشکها مخفی بودند و آزمایشی وجود نداشت. عملیات، عملیات سختی بود. باید موشک از یک پناهگاه و از یک مخفیگاه خارج میشد، با ماشینی که حامل آن بود به یک نقطهی پرتاب میآمد که مکشوف بود، درحالیکه سه چهار ناوچهی اسرائیلی در مقابلش ایستاده بودند. این کار قرار بود زمانی انجام بگیرد که سید میخواست صحبت بکند، چون شایعه شده بود که سید زخمی شده است و خیلی حالت نگرانی عمومی در بین مردم لبنان ایجاد شده بود. توافق سید با عماد [مغنیه]این شد که باید سید صحبت کند.»
اشاره شهید سلیمانی به شلیک موشک دریایی و ضدکشتی، به هدف قرار دادن ناوچه ساعر – ۵ در دریای مدیترانه توسط نیروهای حزبالله برمی گردد. در سومین روز از جنگ سی و سه روزه، پیام صوتی سیدحسن نصرالله از طریق شبکه تلویزیونی المنار پخش شد و در آن زمان به شایعهها پایان داد. همزمان با پایان این سخنرانی بود که تصاویر هدف قرار گرفتن ناوچه کلاس ساعر ۵ نیروی دریایی اسرائیل پخش شد و به شایعه آسیب دیدن نصرالله در آن زمان پایان داد.
3 روزی که سید حسن نصرالله ناپدید شده بود