جلال آل‌احمد و سفرنامه‌هایش

این فعال فرهنگی و مجری رادیو و تلویزیون به مناسبت پنجاه‌وپنجمین سالگرد درگذشت جلال آل احمد، در یادداشتی به شخصیت این نویسنده در سفرنامه‌هایش پرداخته است.

در متن این یادداشت که در اختیار ما قرار گرفته، آمده است:

«سفرنامه‌ها از آن دست آثار ادبی‌اند که درونیّات نویسنده را بیش از داستان و شعر نمایان می‌کنند. در داستان و شعر، صاحبِ قلم، پشت حوادث داستان و شخصیت‌ها و صنایع ادبی و تکنیک‌های شعری و استعاره و ایهام، بخشی از "من" خود را پنهان می‌کند و منتقد است که در واکاوی یک اثر به لایه‌های پنهان نویسنده و ایده‌ها و اندیشۀ او پی می‌برد. اما سفرنامه، "من" نویسنده‌اش را بیرون می‌کشد و هر چقدر هم نویسنده خوددار باشد، بازهم جایی خودش را بیرون می‌ریزد و عریان می‌کند. بخش مستور و نهان‌ماندۀ داستان‌ها و اشعار، در سفرنامه است که از پرده بیرون می‌افتد.

جلال آل‌احمد اهل سفر بود. او در سنگی بر گوری، اشاره‌ای جذاب بر جدال میان دو "من" و یا دو شخص به عنوان شخص اول و دوم در سفر فرنگش، دارد و بخش نانوشتۀ سفر فرنگش را در سنگی بر گوری، گویی کامل کرده و آن "من" نویسنده را نمایانده است. آل ‌احمد "من" سیاسی و شخصی‌اش را در نوشته‌های گوناگونش از داستان‌ها بگیر تا مقالات، همیشه پیش‌روی مخاطب و خواننده‌اش می‌گذارد. در مدیر مدرسه و غربزدگی به منزلۀ دو اثر از دو گونه از نوشته‌های آل‌ احمد، می‌توانیم این دو "من" را پیدا کنیم و جدال‌هایش را برشماریم. او در سنگی برگوری، "من" زندگی شخصی و زناشویی‌اش را چنان بر دایره ریخته که همسرش _ سیمین دانشور _ تابِ انتشار آن را نداشت و پانزده سال بعد از مرگ جلال، این کتاب کوچک و اما مهم منتشر شد. با همه "من"های متکثر در آثار آل‌احمد، اما او یک من قدرتمند دارد که در کمابیش همه آثارش دیده می‌شود. "من" سیاسی قدرت‌طلب و "من" معترضی که در نامه‌ها و سفرنامه‌ها بیش از هر جای دیگری پیداست. این "من" در سفرنامه‌ها با عریانی تام روبروی مخاطب قرار گرفته است.

سفرنامه‌های آل‌احمد، بخش مهمی از مجموعه آثار او هستند. و بخش مهمی از ادبیات دهه چهل. این آثار را باید به نظرم به سه دسته کلی تقسیم کنیم. نخست آنها که بدل به کتاب‌های تک‌نگاری (مونوگرافی) از شهرها شدند که به ترتیب؛ اورازان، تات‌نشین‌های بلوک زهرا و دُرّ یتیم خلیج؛ جزیرۀ خارک، هستند. در این آثار، آل‌احمد به دنبال کشفی مردم‌شناختی سفر کرده و کتابی را منتشر کرده که شامل جغرافیا و تاریخ و وضعیت معیشت مردم و فرهنگ فولکلور و قصه‌ها و متل‌ها و مثل‌ها و زبان و گویش و بازی‌هاست. این آثار را باید در زمرۀ آثار تحقیق اجتماعی آل‌احمد قرار داد که در همان سال‌ها مسئولیت و یا به تعبیر امروزی دبیری مجموعه‌ای را به عهده داشت که شامل چندین مونوگرافی از شهرهای ایران بود که در همان زمان منتشر شد و سازمان برنامه وقت هم پشت کار بود. کارهایی که به‌نظر می‌رسد در سال‌های بعد به اشکال گوناگون انجام گرفت اما از حال‌وهوای ادبی بیرون آمد و صرفاً به‌عنوان تحقیقات اجتماعی در مورد یک شهر نوشته شدند و به بهره‌برداری رسیدند. ایدۀ آل‌احمد حضور نویسنده‌ها و داستان‌نویس‌ها برای نوشتن این تک‌نگاری‌ها بود به قصد شناختن ایران. البته که امروز با دستگاه‌های آماری و استفاده از نرم‌افزارهای مختلف، تهیه و استخراج اطلاعات و آمار، بسیار دقیق، و کاربرد آنها هم برای دستگاه‌های اجرایی راحت‌تر و کارآمدتر است. اما آنچه آل‌احمد و دوستانش می‌نوشتند جنبه‌ای ادبی داشت و روایتی در متن آثار بود که جذابیتی مضاعف به کار می‌داد.

نوع دوم سفرنامه‌های آل‌احمد، دیدارهای کوتاه و چندروزه و گاهی یکروزه از شهرها و مناطق مختلف کشور است. نوشته‌هایی که به صورت پراکنده در کتاب‌ها و مجموعه یادداشت‌های او منتشر شده‌اند. مانند سفری به شهر بادگیرها، سفری به حاشیۀ کویر، سفری به خوزستان و... در این گونه نوشته‌ها، آل‌احمد به وجوه اقتصادی و معیشتی و به‌ویژه کشاورزی و صنعتی و مسأله آب در این مناطق توجه کرده است و البته با توجه به علاقه او به موضوعات فرهنگی، به مسایل و معضلات فرهنگی نیز نگاهی انداخته و مثلاً به تعداد کتابفروشی‌ها در شهرهایی که رفته هم اشاره کرده است و یا همزیستی مسلمانان و زرتشتی‌ها در یزد برایش مهم جلوه کرده و یا نخل یزد را که در گوشه‌ای آرمیده بود و به نوشتۀ جلال در آن روزگار به‌دلیل سیم‌کشی‌های آشفتۀ برق دیگر نمی‌توانستد در کوچه و خیابان‌ها حرکتشان داد، در سفرنامۀ کوتاهش از یزد معرفی کرده است. در خلال این نوشته‌ها از آیین‌ها و رسومی که در برخی نقاط کشور بوده، یادی کرده و در راستای ایدۀ بازگشت به خویشتن که در مقابل غربزدگی داشت، آنها را برجسته می‌کرد و گاهی هم در نقدهایی که به یک تئاتر و یا یک نمایشگاه نقاشی می‌نوشت، سنت‌ها ارج می نهاد اما دست بسته مقابل سنت هم نمی‌ایستاد و جایی که سنت‌ها را مغایر با پیشرفت می‌دید، نقد می‌کرد. اما آنچه برای او در سفرنامه‌های داخلی‌اش مهم بود، مردم بودند و شیوۀ زیستی که در مقابل ماشین نابود شده بود و دیگر توان کمر راست کردن نداشت.

نوع سوم که مهم‌ترین نوشته‌های آل‌احمد را دربرمی‌گیرد، آنهایی است که حاصل سفرهای بلندمدت به خارج از کشور است و هدف من در این نوشته نیز همین سفرنامه‌هاست.

مخاطبان کتابخوان و آشنا به نوشته‌های جلال، اگر در مقابل این پرسش قرار بگیرند که مهم‌ترین کتاب و یا سفرنامۀ آل‌احمد کدام است؟ بی‌درنگ به "خسی در میقات" اشاره خواهند کرد. و خب حق هم دارند. چون این کتاب جذاب است و گزارشی پرشور از سفر حج است و هم در زمانه خودش منتشر شد و بعد از آن هم به دفعات به چاپ رسید و هم اینکه نمونه‌ای‌ترین نثر جلال را دراین کتاب می‌خوانیم. تمامی مشخصات نثر آل‌احمدی در این سفرنامه وجود دارد. برای همین می‌شود گفت کتابی است که بیش از دیگر آثار او دیده شده است. دربارۀ این کتاب باید کمی بیشتر بگویم، چرا که بخش مهمی از ایده‌های مذهبی و سیاسی او را دربرمی‌گیرد.

سفر روس، سفر امریکا و سفر فرنگ هم از دیگر کارهای سفرنامه‌ای آل‌احمدند. البته کتابی دیگر هم به قلم آل‌احمد منتشر شده که حاصل یک سفر دو هفته‌ای در ادامه سفر به اروپاست به اسراییل که در همان دهه چهل، در نشریات اداوری منتشر شد و منجر به توقیف آنها هم شد و بعداً در قالب یک کتاب به نام "سفر به ولایت عزاییل" در انتشارات رواق، در آمد. این کتاب گزارشی از سفر به اسراییل است که همراه سیمین دانشور به انجام رسید و دو هفته مهمان حاکمان اسراییل بودند و باید گزارشی از وضعیت فرهنگی آنجا ارائه می‌کردند. جلال از پاریس به سمت اورشلیم رفت و سیمین هم از تهران. اما این سفرنامه با دیگر سفرنامه‌های آل‌احمد تفاوت‌های زیادی دارد. اول اینکه به شکل مرسوم و مألوف آل‌احمد، روزنگار نیست و صرفاً گزارش و متن سیاسی - اقتصادی و تاریخی از موجودیت اسراییل است که جلال نقدهایی به آن دارد و به ساختار اقتصادی کیبوتص‌ها اشاره می‌کند به‌عنوان الگویی سوسیالیستی از شهرسازی و سازوکار کشاورزی و همچنین دیداری با وزیر فرهنگ اسراییل و جابه‌جا اشاره‌های تاریخی به یهود و همچنین در ضمیمه کتاب گزارشی از روابط ایران و اسراییل می‌آورد. البته نکته مهمی که آل‌احمد در این کتاب اشاره می‌کند رابطۀ کشورهای عربی با اسراییل است. نکته‌ای که در خسی در میقات هم به آن پرداخته است. درهرصورت در این سفرنامه مانند دیگر سفرنامه‌ها، چندان از خود آل‌احمد به‌عنوان ناظری فعال که مدام حضور دارد، خبری نیست و به نظرم در تحلیل سفرنامه‌ها به لحاظ شکلی و محتوایی این کتاب را باید به‌طور مستقل بررسی کرد که طبیعتاً جنبه‌های سیاسی آن بر دیگر وجوه، چیرگی دارد.

این چند سفرنامه برای شناخت از آل‌احمد بسیار مهم‌اند. نگاه جزیی‌نگر و دقیق او به اطراف، توجه به آدم‌ها و شهرها و بناها و رویکردهای سیاسی و فرهنگی دولت‌ها و بیان ویژگی‌های فردی خودش در این کتاب‌ها و مواجهه او با آدم‌های غریبه، افزون بر جذابیّت قلم و نثر، اطلاعات ذیقیمتی از آن شهرها و خود آل‌احمد به خواننده می‌دهد.

آل‌احمد از حدود چهل سالگی به این سفرها می‌رود. حالا دیگر نویسنده‌ای شناخته شده است و کتاب‌هایی منتشر کرده و در میان اهل کتاب نامی معروف است و حتی جریانی را هم در نگارش فارسی و نثر راه انداخته و در مقالات و داستان‌هایی که منتشر کرده، برخی از وجوه سیاسی و فرهنگی‌اش را شناسانده است. یا به تعبیر خودش چاله‌ها و چاه‌هایی هم بر سر راهش بوده که در آنها افتاده و بیرون آمده.

توالی تاریخی این سفرها شاید چندان مهم نباشد اما اینکه بدانیم نخستین آنها سفر فرنگ و آخرین آن سفر آمریکا بوده و در این بین به سفر حج هم رفته و در همان سال به شوروی هم رفته برای شرکت در یک همایش، در شناخت ما از او مؤثر خواهد بود.

در سفر فرنگ که سال‌ها بعد از مرگ جلال منتشر شد، با صاحب قلمی عصبانی و خسته و گویی له و لورده روبروایم. او همیشه می‌گوید که در سفرهایش دنبال مفرّی بوده است و هر بار هم به دلیلی. سفر فرنگ یا اروپا برای یک دوره مطالعاتی دربارۀ کتاب‌های درسی بوده که به دعوت یونسکو انجام شد و جلال به پاریس رفت. سفری که قرار بود ۹ ماهه باشد اما پرویز ناتل خانلری وزیر فرهنگ وقت، سفر را به ۴ ماه کاهش داد که البته خود جلال فکر می‌کرد که اصلاً خانلری نام او را خط بزند. از نوشته‌ها و یادداشت‌های روزانه و یا گزارش این سفر ما فقط مدت کوتاهی را در سفرنامه می‌خوانیم. تا زمانی که با جمال‌زاده دیدار می‌کند. و بعد چیزی در حدود هشتاد روز دیگر در اروپا می‌ماند اما چیزی از آنها یا ننوشته و یا منتشر نکرده است. این سفرنامه در زمانه‌ای است که جلال حال و اوضاع خوشی ندارد و گویی در ایران هم تحت فشار است. خودش معتقد است که او را به این سفر فرستاده‌اند تا مدتی در ایران نباشد و ساکت بماند. ما الان نمی‌توانیم قضاوتی در این باره کنیم و ناچار طبق گفته‌های خودش به این نتیجه باید برسیم که جلال را گویی از بطن حوادث داخلی دور می‌کنند. در این سفر جلال عصبی است و حوصله ندارد و در دیدار با دوستان پاریس‌نشین هم مدام در جنگ و دعواست. برای همین حتی در جلسات یونسکو هم یک خط در میان حاضر می‌شود و حتی می‌خواهد که بخش آلمان را به قول امروزی بپیچاند و نرود و به بهانه اینکه زبان آلمانی بلد نیست در پاریس بماند. اما خودش می‌گوید که برنامه‌های یونسکو گویی وحی منزل‌اند و تغییرناپذیر. اما ما دیگر نمی‌دانیم جلال بعد از سفر کوتاهش به ژنو چه می‌کند و کجا می‌رود و این از نقاط تاریک زندگی جلال است. شاید با چاپ یادداشت‌های روزانه‌اش این گره گشوده شود.

آل‌احمد در سفرنامه‌هایش ویژگی‌های مشترکی دارد. دقیق تاریخ می‌زند. جزییات سفرش را می‌نویسد و حتی به قیمت کالاها و هتل و تمام خریدهایش اشاره می‌کند و گاهی هم به خودش نهیب می‌زند که بس کنم این بقال بازی را

آل‌احمد در سفرنامه‌هایش ویژگی‌های مشترکی دارد. دقیق تاریخ می‌زند. جزییات سفرش را می‌نویسد و حتی به قیمت کالاها و هتل و تمام خریدهایش اشاره می‌کند و گاهی هم به خودش نهیب می‌زند که بس کنم این بقال بازی را. اما همه این حساب و کتاب‌ها حکایت از جیب خالی نویسنده دارد که همیشه با اندک پولی سفر می‌کند و برای همین باید حساب و کتاب خرج و برج‌هایش را داشته باشد تا آخر سفر کم نیاورد. این مسأله را در کمتر سفرنامه‌ای دیده‌ام. آل‌احمد خشم و شادی و عواطفش را در سفرهایش با خواننده تقسیم می‌کند و آنقدر زنده و پرطروات می‌نویسد که خواننده بعد از نیم قرن، خودش را در همان شهری می‌بیند که آل‌احمد سفر کرده. آدم‌ها و بناها و خیابان‌ها و سینماها و کتابفروشی‌ها و رفتار آدم‌ها و رفت‌وآمدشان در یک شهر صنعتی و بزرگ و یا یک شهر کوچک و بدوی و خدمتکار هتل و راننده و گپ‌وگفت‌هایی که با مردم دارد تا از اوضاع و احوال مردم و زندگی روزمره آنجا سر در بیاورد، همه از ویژگی‌های سفرنامه‌های اوست. در میانۀ سفر حج با چند جوان بومی حرف می‌زند و درمی‌یابد که عجیب طرفدار جمال عبدالناصر هستند و از آل سعود دل خوشی ندارند و یا قیمت بنزین را با عربی دست و پا شکسته از راننده درمی‌آورد و خلاصه جزییاتی را بیان می‌کند که به کار یک مردم‌شناس برای کار تحقیقی در یک دورۀ خاص تاریخی می‌آید. در سفرنامه‌های آل‌احمد، با آدمی سروکار داریم که به قول خودش مدام در شهرهایی که تازه به آنها وارد شده، سگدو می‌زند و می‌خواهد به هر جایی سرک بکشد و ببیند. پایش تاول می‌زند و خسته می‌شود و بی‌خوابی می‌کشد و اما باز از پا نمی‌افتد و می‌رود. گاهی هم حوصله آنجا را ندارد و می‌خواهد که زودتر به خانه‌اش برگردد. این ویژگی را در سفر آمریکا مدام می‌خوانیم. چراکه بی‌پولی هم در آن سفر اذیتش می‌کند. این خصلت مدام دیدن را در سفرهای داخلی‌اش هم داشته است که برگرفته از روحیۀ کنجکاو او در شناختن ناشناخته‌هاست. او در سفرنامه‌های فرنگ و آمریکا جایی که از دیدار با دوستان نویسنده و شاعر و هنرمند می‌نویسد، بخشی از تاریخ ادبیات زمانه را بیان می‌کند که در هیچ کتاب دیگری یافت نمی‌شود و روایتی دست اول از تاریخ ادبیات است. وقتی از دعوا و جاروجنجالش با نادرپور در انتهای سفر فرنگ می‌نویسد و آن را قبح مقطعی برای سفرش می‌خواند، خواننده را کنجکاو می‌کند که بداند میانۀ نادرپور و جلال چرا خراب بوده و آنها سر چه موضوعی با هم مشکل داشته‌اند. مهمترین وجه سفر فرنگ شاید دیدار او با جمالزاده باشد. احتمالاً خیلی‌ها از جریان نامه‌نگاری آل‌احمد و جمالزاده باخبرند. خلاصه بگویم که وقتی مدیر مدرسه منتشر می‌شود در حوالی سال ۳۷، جمالزاده نقدی بر آن می‌نویسد از منظر تربیتی و داستان نویسی و البته که نویسنده جوان را هم می‌ستاید و گاهی هم خرده می‌گیرد بر بخشی از نوشته‌های او و همین هم جلال جوان را برمی‌آشوبد و دست به نگارش نامه‌ای تند می‌شود به جمالزاده. نامه‌ای که پیشتر در کتاب نامه‌های آل‌احمد به همت علی دهباشی خوانده بودیم و در ضمیمه سفر فرنگ هم آمده. جمالزاده در پاسخ به نامۀ تند آل‌ احمد، بسیار آرام و متین و پیرانه‌سر پاسخ می‌گوید و از آشنایی خودش با عموی جلال یاد می‌کند و به جلال لقب جوان عصبانی را می‌دهد که زمانی در انگلستان به جوانان منتقد داده بودند. جلال چند سال بعد از این ماجرا وقتی به اروپا می‌رود گویی فرصت را مناسب می‌بیند تا به ژنو هم سفر کند و از دل پیرمرد آن تندخویی را درآورد. جلال می‌نویسد که در آن دیدار چند ساعته نه من به جریان نامه‌ها اشاره‌ای کردم و نه پیرمرد. و حتی جمالزاده به جلال می‌گوید که اگر احساس کردی که در ایران دچار مشکل شدی بیا اینجا. به‌هرحال دیدار این دو نویسنده که ای کاش عکسی هم از آن موجود بود، دیداری جذاب است که هم جلال و هم جمالزاده، گزارشی کوتاه از آن بیان کرده‌اند که با اندکی اختلاف در جزییات که احتمالا به گذر زمان ربط دارد و نسیان جمالزاده، یکسان است و برای هر دو هم غنیمت بوده است. ولی ای کاش هم جلال در سفرنامه‌اش و هم جمالزاده بعدها، به گفت‌وگوهایشان و آنچه میانشان رفته بود، اشاره‌ای می‌کردند.

در سفر فرنگ و آمریکا ممکن گاهی از قضاوت‌های آل‌احمد از شهرهای اروپایی و آمریکا و آدم‌ها جا بخوریم و ناراحت شویم. اما فراموش نکنیم که با نویسنده‌ای طرفیم در این سفرنامه‌ها که یکی دو سال قبل کتاب غربزدگی را نوشته و با همه آن آدم‌ها که نامشان در سفرنامه‌ها می‌آید و حالا فرنگ‌نشین شده‌اند، ماجراها داشته و حالا لابد به خودش حق می‌دهد که در یک سفرنامۀ شخصی دربارۀ آنها بنویسد و حتی بکوبدشان و (به قول نوشته‌های خودش) الخ... به‌هرحال جلال با غرب زاویه داشته و حالا هم که به آنجا سفر کرده نمی‌خواهد مقهور و مبهوت آنجا باشد و مثل هر دهاتی شهر ندیده‌ای به ستایش اغراق‌آمیز از پیشرفت‌های آمریکا قلم فرسایی کند. آل‌احمدی که به امریکا می‌رود چهل‌وچند ساله است و ماجراهای ایران گویی حسابی خسته‌اش کرده و هم از دولت وقت ایران عصبانی است و هم از اوضاع ‌و احوال بی‌پولی خودش در ولایت غربت که مجبور می‌شود صد دلاری از هانیبال الخاص قرض بگیرد که برای سیمین سوغاتی بخرد. در سفر آمریکا با آل‌احمد خسته‌ای روبروایم که دیگر شادابی و حال‌وحوصله دو سال قبل را ندارد تا مثل خسی در میقات برای خواننده‌اش از جزییات سفر حج بنویسد و جا پای سَلفش ناصر خسرو قبادیانی بگذارد و سفرنامه‌اش را دست‌کم به شکل معاصری از حال‌وهوای سفرنامه او درآورد. اما با همه اینها گاهی فکر می‌کنم اگر آل‌احمد غربزدگی‌اش را بعد از سفر آمریکا می‌نوشت، شاید با اثر متفاوتی مواجه می‌شدیم و تجربۀ زیستۀ هر چند کوتاه او در اروپا و امریکا شاید به کمک استنتاج‌های ناسنجیده و ناپخته او در مسأله غرب و شرق می‌آمد. هرچند همانجا هم معتقد است که نگاهش به غرب و شرق، جغرافیایی نیست و به تولید و مصرف ماشین ربط دارد. نگاهی که طبیعتاً در روزگار ما چرخش‌های زیادی کرده و الان ماشین، موضوع رابطه شرق و غرب نیست. به‌هرحال در نقد نگاه آل ‌احمد به امریکا، باید به زمانه هم توجه کنیم و اینکه آل‌ احمد در زمانی به سفر آمریکا می‌رود که روابط ایران و آمریکا چیزی علیحده است از روزگار ما و آل‌احمد تحت تأثیر مخالفتی که با رژیم پهلوی دارد، بخشی از آن را از چشم آمریکا و غرب می‌بیند و غربزدگی رژیم پهلوی را حالا می‌خواهد در متروپل ماجرا و یا یه تعبیری ام‌القرای غربزدگی جستجو کند. آل‌ احمد در سفرنامه‌هایش بسیار رجوع می‌کند به نظریۀ غربزدگی و مدام آن را در شکل رابطۀ ماشین و انسان شرقی مطرح می‌کند و در خلال همین طرح مساله، دیدگاهش را در زمینه غربزدگی توسعه می‌دهد. وقتی که از اصطلاح بدویت موتوریزه در دست‌نوشته سفر حج استفاده کرده است در واقع همین ایده را توسّع بخشیده و به آن دامن زده است که انسان شرقی در متن سنت‌هایش چگونه می‌تواند از ماشین استفاده کند. و یا چرا اصلا سراغ ماشین رفته است.

اما خسی در میقات... سفری در آغاز سال چهل و سه. فروردین و اردیبهشت... در این سفرنامه که نام اصلی آن طبق دست‌نوشته های آل‌احمد بدویت موتوریزه و یا گذاری به بدویت بوده و بعداً خودش وقتی که کتاب را چاپ کرد، بخش‌هایی از آن را حذف کرد و نام شاعرانۀ خسی در میقات را بر آن نهاد. کتابی مهم در زمینۀ شناخت آل‌احمد است. آل‌احمد می‌دانیم که از خانواده‌ای روحانی برآمده بود. و خودش هم به خواندن درس دین به نجف رفته بود اما در بلبشوی جنگ جهانی دوم و اوضاع و احوال آشفتۀ جهان و ایران اشغال شده، به حزب توده رفت و گویی مذهب را بوسید و کنار گذاشت. خودش در خسی در میقات می‌نویسد که غبن این سال‌های بی‌نمازی از دست دادن صبح‌ها بوده که وقتی صبح برای نماز برمی‌خیزی گویی پیش از خلقت بیدار شده‌ای. وقتی هم در خسی در میقات به رفتار دیگران در قبال سفر حج او اشاره می‌کند و می گوید که؛ دیگران می‌خندند که این دیگر چه کلکی است که فلانی می‌زند و... خودش می‌داند که در زمانه‌ای به سفر حج رفته است که برای روشنفکر جماعت بازگشت به بدویت محسوب می‌شده و کاری از سنخ سنت دست‌وپاگیر. و در بخش‌های چاپ نشده که در دست‌نویس سفرنامه حج موجود است به بسیاری از این دیدگاه‌ها اشاره می‌کند. که خواننده را به کتاب راز حج جلال ارجاع می‌دهم که متن کامل سفرنامه به همراه دستنویس، منتشر شده است. به‌هر روی خسی در میقات سفرنامه‌ای سیاسی است نه مذهبی. او در این سفرنامه پیشنهادی را مطرح می‌کند که ادارۀ مراسم حج را باید به شورایی و یا هیأتی از کشورهای اسلامی سپرد و می‌نویسد که آل‌سعود صلاحیت و لیاقت ادارۀ مراسم حج را ندارد. او از انحصار رفت‌وآمد ایرانی‌ها هم شکایت دارد و اینکه حجاج دیگر کشورهای اسلامی به راحتی بعد از سفر حج به هر کجا و یا هر کدام از عتبات می‌توانند بروند اما حاجی ایرانی است که با همان کاروانی که آمده باید برگردد و یا حق ندارد که بدون کاروان به مراسم حج بیاید. در صورتی که حاجیان ترک و سوری و حتی جنوب شرقی آسیا به راحتی و مستقل می‌آیند و می‌روند. آل‌احمد در خسی در میقات جابه‌جا به مسأله نفت اشاره می‌کند و رابطۀ عربستان و مصر و ایران. از تحلیل‌های سیاسی دست برنمی‌دارد و مدام در حال نقد رژیم آل سعود و پهلوی است سر مسأله نفت و بی‌اعتنایی به سنت‌ها و دین مردم. در گفتگوهایی که با مردم دارد مدام می‌خواهد سر در بیاورد که ماجرای نفت برای مردم چه وجهی دارد و درباره آن چه فکری می‌کنند. آل‌ احمد در خسی در میقات می‌خواهد اعتراف کند و اگر هم به زندقه متهم شود باکی ندارد که در این سفر پی برادرش آمده و برای آنکه در جست‌وجوی خداست در هرجایی می‌تواند خدا را بیاید. برادر جلال که برای کار شیعیان عربستان در مکه و مدینه به کار مشغول بود و همچنین نامه‌نگاری‌های جلال با حضرت امام (ره) در آن روزهای سفر حج که مبتنی بر حضور و فعالیت شیعیان در عربستان است و در مقابل وهابیت، نشان می‌دهد که جلال در این سفر مدام در پی ماجرای شیعه در عربستان بوده است همچنان که برای برادرش این مسأله مهم بوده و برای همین به عربستان آمده بود. با توجه به رخداد ۱۵ خرداد سال ۴۲ که چند ماهی از آن گذشته است و آل‌احمد در میان روشنفکران آن زمان، تنها کسی بوده که دربارۀ آن واقعه نوشته بود و از حضرت امام (ره) دفاع کرده بود، نشانه‌هایی است که سفر حج جلال بی‌شباهت به یک سفر سیاسی نبوده است که در خود سفرنامه هم به آن اشاره می‌شود.

نکته پایانی اینکه سفرنامه‌های جلال آل‌ احمد به این دلیل اهمیت دارند که اولاً؛ شخصیت یکرو و مورد اعتمادی از نویسنده را به مخاطب نشان می‌دهند. دوم اینکه "من" سیاسی و قدرت طلب او را و غرور نهفته در شخصیتش را نمایش می‌دهند و با خواندن سفرنامه‌های جلال به توالی مرتب تاریخی، شخصیت روبه‌رشد او را در زمینۀ تجربۀ سفر، نگاه به مسایل و آدم‌ها و حتی سیر زیبایی‌شناسی نثر و زبان او را می‌شناسیم. به‌هرروی جلال آل‌احمد با آنکه بیش از نیم قرن از مرگش می‌گذرد، هنوز جنبه‌های قابل نقد و مطالعه دارد و بررسی آثار او و نوشته‌هایش به دلیل اینکه ارتباط مستقیمی با زمانه و آدم‌های اطرافش و دیگر نویسنده‌ها و هنرمندان دارد، ما را با جریان‌های ادبی و روشنفکری و حتی نحوۀ زیست آنها آشنا می‌کند.


جلال آل‌احمد و سفرنامه‌هایش

بیشتر بخوانید