«من پادشاه قوم‌های بسیار هستم»؛ تخت‌جمشید چگونه «پایتختِ جهان» شد؟

وقتی ملاقات‌کنندگان و مهمانان به پایتخت امپراتوری هخامنشی یعنی تخت جمشید وارد می‌شدند، ابتدا به سکویی سنگی می‌رسیدند که حدود 12 متر بالاتر از دشت‌های حاصلخیز در پای کوه مهر قرار داشت و بر روی آن تعداد زیادی کاخ‌های چشمگیر و مسحورکننده قد برافراشته بودند.

آن‌ها با هدایایی که از سرزمین‌های خود آورده بودند، از ۶۳ پله سنگ آهکی بالا می‌رفتند، روی پاگردی می‌ایستادند و سپس ۴۸ پله دیگر را تا آستانه‌ای باشکوه که از دیرباز به عنوان «دروازۀ ملت‌ها» شناخته می‌شود بالا می‌رفتند. در دو طرف این دروازۀ شکوهمند مجسمه‌های گاوهای بالدار با سرهای انسانی و ریش‌های مجعد قرار داشتند.



شکوه تخت جمشید

این شهر بزرگ توسط پادشاه هخامنشی، داریوش کبیر، در حدود سال ۵۱۸ پیش از میلاد بنیان‌گذاری شد و ساخت آن تقریباً ۲۰۰ سال ادامه داشت. در طول مدت وجود خود، این شهر که به طور مداوم در حال گسترش بود، یک قلمرو سلطنتی، یک سایت ساخت و ساز شلوغ، و یک مرکز شهری بود که چیزی در حدود ۴۵,۰۰۰ نفر را در خود جای داده بود و از باغ‌ها و مزارع اطراف تغذیه می‌کرد.

آجرهای لعاب‌دار ورودی کاخ را زینت می‌دادند و دو متن سه‌زبانۀ مشابه در این آستانه وجود داشت که به خط پارسی باستان، عیلامی و بابلی نوشته شده بودند؛ از جملۀ عبارات این متن این بود: «من، خشایارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهای دارای قوم‌های بسیار، شاه این زمین بزرگ و پهناور، پسر داریوش شاه هخامنشی هستم».


مسافران پس از عبور از دروازه وارد تراس سلطنتی می‌شدند؛ یک سکوی بزرگ ۳۰ هکتاری که پر از تالارهای بزرگ ملاقات و کاخ‌هایی بود که در آن‌ها نقش برجسته‌هایی از پادشاهان در حال پذیرش پیشکاران و رام کردن موجودات وحشی به تصویر کشیده شده بود. دیوارها از رنگ‌های کاشی‌های لعاب‌دار، نقاشی‌های دیواری، و جواهراتی از طلا، نقره، و سنگ‌های قیمتی می‌درخشیدند. به گفته باستان‌شناس الکساندر ناگل از مؤسسه مد نیویورک، «تخت جمشید که با رنگ‌های آبی بسیار زنده نقاشی شده بود، همچون بهشتی بود که از دل دشت‌های غبارآلود برآمده بود».

بزرگ‌ترین ساختمان تراس که «آپادانا» یا کاخ پذیرایی نام داشت، دارای ۷۲ ستون و یک حیاط مرکزی بود که می‌توانست تا ۱۰,۰۰۰ نفر را در طول جشن‌های سلطنتی میزبانی کند. در امتداد پلکان‌های این ساختمان، نقش برجسته‌هایی از نگهبانان هخامنشی و نجیب‌زادگانی که ۲۳ هیئت خارجی مختلف را همراهی می‌کردند، دیده می‌شد. بر اساس لباس‌ها و هدایای متمایزی که در این مراسم به تصویر کشیده شده‌اند، باستان‌شناسان توانسته‌اند اقوام گوناگونی را تشخیص دهند؛ ازجمله باختری‌ها با شتری دوکوهانه، ایونی‌ها با پارچه، عیلامی‌ها با خنجرهایی که هدیه می‌دادند، و برخی اقوام دیگر.

امپراتوریِ فرهنگ‌های گوناگون

شاهان هخامنشی قلمرو خود را به عنوان یک ترکیب فرهنگی می‌دیدند و تنوع آن را با ایجاد پایتختی که مردم، منابع و سبک‌های مختلف از سرزمین‌های فتح‌شده را در خود جای داده بود، به نمایش گذاشتند. به عبارت دیگر، خود بنای تخت‌جمشید مثل آیینه‌ای بود که تنوع عظیم امپراتوری هخامنشی را منعکس می‌کرد. برای حفظ چنین مکانی، آن‌ها کارگران ماهر در سنت‌های خود را به این شهر آوردند. ساخت تخت جمشید نیاز به سنگ‌تراشان، نقاشان، نجاران و باغبانان داشت. سازماندهی و اسکان کارگران نیز به مدیران، نویسندگان، کشاورزان و آشپزها نیاز داشت.

می‌توان تصور کرد که در آن زمان هوا از بوی رنگ مرطوب و همچنین از بوی صمغ درختان که مانند شمع‌های معطر برای عطرشان روشن شده بودند پر بود. در میان صدای ضربه‌های تیشه به چوب و کندن سنگ آهک، مردم به زبان‌های مختلف صحبت می‌کردند. روی تراس، اعضای خانواده سلطنتی به زبان پارسی باستان با هم گفتگو می‌کردند. نویسندگان بر روی لوح‌های گلی به زبان‌های پارسی باستان، آرامی، عیلامی و دیگر زبان‌ها می‌نوشتند. در همین حال، در زیر تراس، کارگران ماهر آجرچین به گویش بابلی زبان اکدی صحبت می‌کردند، نجاران به زبان مصری صحبت می‌کردند و دیگران نیز هر یک به زبان‌های خود سخن می‌گفتند.

محققان تقریبا به تازگی شروع به درک نحوۀ زندگی کارگرانی کرده‌اند که در جریان ساخت تخت جمشید کار می‌کردند و در سایه آن می‌زیستند. زهره زهیری، باستان‌شناس دانشگاه فیلیپس ماربورگ، می‌گوید: «اگر از تخت جمشید بازدید کنید، شما یک سکوی بسیار بزرگ با کاخ‌ها را می‌بینید، اما این فقط بخش سلطنتی بود. در پای این سکو، یک شهر وجود داشت». ترجمه‌های اخیر از متون اداری که تقریباً یک قرن پیش در تخت جمشید کشف شده‌اند، نشان داده که بسیاری از کارگران از کجا آمده بودند و جیره‌هایی که به آن‌ها اختصاص داده شده بود چه بوده است. این شواهد نوشتاری با یافته‌های حفاری‌های مناطق شهری زیر تراس سلطنتی تکمیل می‌شود. ووت هِنکِلمن، استاد مطالعات عیلامی و هخامنشی می‌گوید: «شواهد جدید به محققان اجازه می‌دهد تا بفهمند که چگونه امپراتوری واقعاً زندگی مردم و مناظر را تغییر داده است. ما اکنون در حال ساخت پرونده‌ای هستیم که از نظر غنا و جزئیات فوق‌العاده است».

قبل از هخامنشیان، قدرت‌های دیگری مانند آشوریان و عیلامیان بخش‌های وسیعی از جنوب غربی آسیا را فتح کرده بودند. همچنین پادشاهی‌های دیگری مانند بابلی‌ها، کشاورزان و شهرنشینان بین‌النهرین جنوبی، و مادها که در منطقه کوه‌های زاگرس مستقر بودند، وجود داشتند. اما هخامنشیان، یک دودمان قومی پارسی، بزرگ‌ترین امپراتوری را که جهان تاکنون دیده بود ایجاد کردند؛ امپراتوری عظیمی که از یک مقر قدرت در جنوب غربی ایران در اواسط قرن ششم پیش از میلاد سرچشمه گرفته بود.

نخستین شاه بزرگ هخامنشی، کوروش کبیر (کوروش دوم)، فرزند یک شاه پارسی و یک شاهدخت ماد بود. در سال ۵۵۰ پیش از میلاد، نه سال پس از نشستن بر تخت پادشاهی پارس، کوروش کبیر ماد را فتح کرد و سرزمین‌های مادری و پدری خود را متحد ساخت. او در دهه ۵۴۰ لیدیه را تسخیر کرد و در سال ۵۳۹ پیش از میلاد بابل را فتح کرد و به مبارزه برای فتح و جذب دیگر پادشاهی‌ها که توسط جانشینان او ادامه یافت پرداخت.

امپراتوری هخامنشی در بزرگ‌ترین گستره خود، تحت پادشاهی داریوش اول، از غرب تا دریای اژه، از شرق تا رودخانه سند، از جنوب تا مصر و از شمال تا کوه‌های قفقاز و آسیای مرکزی گسترش یافت. راجر متیوز، باستان‌شناس دانشگاه ریدینگ، می‌گوید: «امپراتوری هخامنشی دارای ثروت بزرگی از تنوع‌های قومی، سیستم‌های دینی و فرهنگی در یک واحد سیاسی واحد در مقیاسی بود که تا آن زمان نه تحقق یافته بود و نه حتی کسی برای تحقق آن تلاش کرده بود».

ادارۀ یک امپراتوری چندفرهنگی

برای کنترل این گستره چند قومیتی، شاهان هخامنشی ده‌ها استان یا ساتراپی (شهربانی) ایجاد کردند که توسط فرمانداران محلی به نام ساتراپ یا شهربان اداره می‌شدند؛ آن‌ها وظیفه داشتند اطمینان حاصل کنند که ساکنان مالیات خود را می‌پردازند، تعهدات سربازی خود را انجام می‌دهند و هدایای مناسب به دربار سلطنتی اهدا می‌کنند. با این حال استان‌ها از آزادی قابل توجهی برای حفظ رسوم فرهنگی و مذهبی خود برخوردار بودند. متیوز می‌گوید که هخامنشیان سیاستی را اتخاذ کردند که اساساً اجازه می‌داد مردم به حال خودشان باشند، در عین‌حالی که زندگی‌شان را سازمان‌دهی می‌کردند و خواسته‌های خاصی از آن‌ها داشتند.

ساتراپ‌ها همچنین کارگران و منابع را برای ساخت شهرهایی که سبک‌های مختلف از سراسر امپراتوری را در خود جای داده بودند، به کار می‌گرفتند. به عنوان مثال، طرح معمولی برای سالن‌های سلطنتی که دارای فضاهای بزرگ با ردیف‌هایی از ستون‌های بلند بودند، احتمالاً از ساختمان‌های ساتراپی‌های مناطق کوهستانی شمالی، مانند ماد و ارمنستان، اقتباس شده بود. با استفاده از این طرح، هخامنشیان حداقل ۱۷ سالن بزرگ در شهرهای مختلف ساختند. برای کار با آجر، هخامنشیان از بابلی‌ها الهام گرفتند. رنگ‌هایی که ستون‌ها و دیوارها را زینت می‌دادند، از رنگدانه‌هایی الهام گرفته شده بودند که در مصر ابداع شده بودند. همچنین لاماسو (مجسمه‌هایی با بدن گاو، بال عقاب و سر انسان) از نمادهای آشوری و بابلی اقتباس شده بودند. زهیری می‌گوید: «آن‌ها همه این عناصر را با هم ترکیب کردند و هنر ایرانی را ایجاد کردند؛ به این ترتیب یک ترکیب واقعی که نماینده جمعیت متنوع امپراتوری بود شکل گرفت». اگرچه تعداد کمی از افراد می‌توانستند به تمام سرزمین‌های دورافتاده هخامنشی سفر کنند، بازدیدکنندگان پایتخت ایران می‌توانستند تمام گسترۀ امپراتوری را در نمادها و سبک‌های گوناگون تخت جمشید تجربه کنند.

پایتختی از جنسِ جهان

در واقع، پادشاهان ایرانی خودشان با افتخار این موضوع را اعلام می‌کردند. مجموعه‌ای از متون به نام منشورهای شوش که در شوش یافت شده‌اند، به منشاء مصالح ساختمانی و تزئینی که هخامنشیان از آن‌ها استفاده می‌کردند اشاره کرده است. این متون به چوب‌های لبنان، طلای لیدیه و باختر، سنگ‌های قیمتی سغد، نقره و چوب آبنوس مصر، عاج نوبه و هند و ستون‌های سنگی عیلام اشاره دارند. کارگران نیز از سرزمین‌های دور دست آمده بودند. آجرچین‌های بابلی، زرگران مادی و مصری، سنگ‌تراشان یونانی و نجارانی از سارد و مصر از جمله این کارگران بودند.

تمایل هخامنشیان به الهام گرفتن از فرهنگ‌های دیگر، مورد توجه سایر ملل نیز قرار گرفت و به ویژه توسط یونانی‌ها که با تحقیر از این عمل یاد می‌کردند. هرودوت، مورخ یونانی قرن پنجم قبل از میلاد می‌نویسد: «هیچ ملتی به اندازه پارسیان به راحتی آداب و رسوم خارجی را نمی‌پذیرد. آن‌ها لباس مادی‌ها را که برتر از لباس خودشان می‌دانستند به کار گرفتند و در جنگ از زره مصری استفاده می‌کردند. آن‌ها به محض شنیدن هر نوع تجملی، فوراً آن را به خود اختصاص می‌دهند».

اولین حکاکی‌های «صلح‌آمیز» جهان

اما محققان مدرن، بر خلاف یونانیان باستان، در این استراتژی هخامنشیان نوعی هوشمندی سیاسی می‌بینند. ناگل می‌گوید: «اگر شما سنت‌های یک فرهنگ دیگر را بپذیرید، شانس بیشتری برای حکومت بر آن‌ها دارید». به همین دلیل است که تأثیرات بسیاری از فرهنگ‌های دیگر در تخت جمشید دیده می‌شود. پادشاهان ایرانی واقعاً می‌خواستند خود را به عنوان شاهانی صلح‌جو معرفی کنند. در راستای این هدف، آن‌ها یک نوآوری هنری برای منطقه ایجاد کردند: نقش‌برجسته‌هایی با صحنه‌های صلح‌آمیز. به جای نبردهای خشونت‌آمیزی که در آن‌ها پادشاهان دشمنان را شکست می‌دادند، همان‌طور که در کنده‌کاری‌های آشوری معمول بود، دیوارهای شهرهای هخامنشی از جمله تخت جمشید پوشیده از تصویرهایی است که در آن‌ها مردم در کنار هم ایستاده‌اند، آرام و در حال صحبت، دست در دست یا با دست بر شانه همراه خود. این هنر صلح‌آمیز، یک امر بی‌سابقه بود که نشان می‌داد امپراتوری ایران چگونه استیلای خود را بر سرزمین‌های تحت امرش بر اساس صلح و مدارا مستحکم کرده است.

اولین حفاری‌ها در تخت جمشید و کشف الواح «چندزبانه»

اولین حفاری‌های علمی بزرگ در تخت جمشید در دهه ۱۹۳۰ و به رهبری ارنست هرتسفلد و بعدها اریک اشمیت انجام شد. در سال ۱۹۳۳، تیمی به سرپرستی هرتسفلد مجموعه‌ای از لوح‌های گلی و قطعاتی را در دو اتاق که بخشی از دیوارهای استحکامات شهر بودند، کشف کرد. این مجموعه که به نام بایگانی استحکامات تخت جمشید شناخته می‌شود، شامل حدود ۱۵,۰۰۰ لوح بود که عمدتاً به زبان عیلامی با خط میخی یا آرامی با استفاده از یک خط الفبایی نوشته شده بودند. زبان‌های دیگر از جمله پارسی باستان، یونانی و اکدی نیز استفاده شده بودند. تعداد زیاد این متون در زبان‌های مختلف در جهان باستان بی‌نظیر است. سهیل دلشاد، اپیگرافیست دانشگاه آزاد برلین، می‌گوید: «هخامنشیان تنها دودمان باستانی نبودند که از نوشته‌های دوزبانه، حتی سه‌زبانه استفاده می‌کردند، اما تنها دودمانی بودند که به صورت انبوه نوشته‌های سلطنتی در زبان‌های مختلف تولید کردند».

این متون عمدتاً اداری بوده و بیشتر بین سال‌های ۵۰۹ تا ۴۹۳ قبل از میلاد، در دوران حکومت داریوش اول نوشته شده‌اند. هدف اصلی آن‌ها ثبت امور مربوط به کارگران، از جمله جیره‌های غذا و نوشیدنی، علوفه برای دام‌ها و نذورات برای خدایان بود. با این حال، جزئیاتی مانند قومیت، تخصص و شرایط کار کارگران نیز گهگاه ذکر شده است. دلشاد می‌گوید: «این بخش پنهانِ لوح‌هاست». منابع اولیه بیشتری توسط تیم اشمیت بین سال‌های ۱۹۳۶ و ۱۹۳۸ کشف شد که به نام بایگانی خزانه تخت جمشید شناخته می‌شود. این مجموعه شامل ۷۴۶ لوح و قطعه است که به پرداخت‌های نقره به صنعتگران ماهر برای جایگزینی یا تکمیل جیره غذایی آن‌ها بین بهار ۴۹۲ قبل از میلاد و ژانویه ۴۵۷ قبل از میلاد اشاره دارد.

لوح‌ها همچنین مقیاس کار صرف‌شده در پایتخت را به وضوح نشان می‌دهند. هنکلمن می‌گوید: «ما اکنون می‌توانیم با ارقام واقعی صحبت کنیم». او اضافه می‌کند: «من می‌توانم به شما بگویم که ۱۰,۰۰۰ سنگ‌تراش در سایت حضور داشتند و می‌توانم محاسبه کنم که این تعداد چه مقدار جیره روزانه نیاز داشته و چگونه سازماندهی می‌شده است». بر اساس متونی که هنکلمن تحلیل کرده است، هزاران کارگر متخصص از حداقل ۳۰ قومیت مختلف در تخت جمشید گرد آمده بودند. لوح‌ها نشان می‌دهند که جیره‌های غذایی روزانه آن‌ها شامل جو آسیاب‌شده برای پخت نان یا فرنی و شراب خرما یا انگور بود. آشپزها همچنین از سرکه و نمک برای حفظ غذا استفاده می‌کردند. بر اساس عناوین شغلی و مقیاس دستمزد، به نظر می‌رسد که اکثر کارگران به احتمال زیاد تعهدات کاری ساتراپی‌های خود را انجام می‌دادند و اکثر آن‌ها برده نبودند.

با توجه به تاریخ‌های ذکر شده در متون، به نظر می‌رسد که بسیاری از کارگران فقط در بخش‌های خاصی از سال به پایتخت می‌آمدند. این مهاجرت‌های بزرگ، پرهزینه و فصلی نشان‌دهنده این است که حاکمان هخامنشی چقدر ساخت یک پایتخت که منعکس‌کننده سبک‌های مختلف از سراسر امپراتوری باشد را مهم می‌دانستند. خود پادشاهان نیز در طول سال بین کاخ‌های خود در شهرهای مختلف جابه‌جا می‌شدند؛ تابستان‌ها را در تخت جمشید که کمی خنک‌تر بود سپری می‌کردند و زمستان‌ها را در مکان‌های گرم‌تر مانند شوش و بابل می‌گذراندند. متیوز حدس می‌زند که ممکن است این حرکت‌ها به گونه‌ای زمان‌بندی شده باشد که از دوره‌های ساخت‌وساز بزرگ در تخت جمشید اجتناب کنند. وقتی هزاران کارگر به محل می‌آمدند و داربست‌ها ساختمان‌ها را می‌پوشاندند، احتمالاً شاه و دربارش برای مدتی از شهر خارج می‌شدند.

تخت‌جمشیدی که کمتر می‌شناسیم؛ از کوره‌های رنگ تا دروازۀ گمشده

تخت جمشید شاید برای ما فقط همان محوطۀ کاخ‌هایی باشد که بر روی تراس سنگی ساخته شده‌اند. اما واقعیت این است که این شهر بسیار فراتر از تراس بزرگ خود گسترده بود. از سال ۲۰۰۸، مأموریت مشترک باستان‌شناسی ایران و ایتالیا در فارس، به رهبری پژوهشگرانی از دانشگاه شیراز و دانشگاه بولونیا، به بررسی استقرار شهری بزرگ‌تر که فعالیت‌های سلطنتی را حمایت می‌کرد پرداختند. در منطقه‌ای به نام تخت جمشید غربی، در فاصلۀ حدود یک چهارم مایل از تراس، پژوهشگران کارگاه‌هایی را کشف کردند که در آن‌ها آجر، سرامیک و سایر مصالح ساختمانی لوکس تولید می‌شدند. باستان‌شناسان باقی‌مانده کوره‌ها، آجرهای لعاب‌دار، ضایعات فلزی و رنگدانه‌های محلی را که برای رنگ‌آمیزی نمای تراس استفاده می‌شدند کشف کرده‌اند. این رنگ‌ها شامل رنگ‌هایی است که برخی از پژوهشگران قبلاً فکر می‌کردند وارداتی بوده‌اند، مانند آبی مصری؛ یک رنگدانه محبوب که حدود ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد در مصر اختراع شد. با این حال، هخامنشیان این محصول را در محل تولید می‌کردند، احتمالاً با رهبری کارشناسان مصری. تجزیه و تحلیل شیمیایی کوره‌ها و گودال‌های زباله تخت جمشید غربی نشان داد که صنعتگران از خاکستر استخوان حیوانات برای ایجاد یک پوشش سفید براق که سطوح تراس سلطنتی را زینت می‌داد استفاده می‌کردند. پژوهشگران معتقدند این روش ممکن است شامل هزینه و زمان کمتری نسبت به روش استاندارد باستانی استخراج آهک از سنگ‌آهک بوده باشد.

بقایای رنگ آبی به جا مانده در برخی نقاط تخت جمشید

در فاصله‌ای دورتر از تخت جمشید غربی، در فاصله حدود دو مایلی از تراس، تیم پژوهشگران به سایتی به نام تل آجری پرداختند. آن‌ها بین سال‌های ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۴ بقایای فروپاشیده یک ساختمان آجری را کشف کردند. پس از بررسی پایه‌های ستون و فونداسیون‌های ساختمان در این سایت، باستان‌شناسان معتقدند که بناهای بزرگی در آن منطقه وجود داشته است. در میان آوارها، تیم کاوش هزاران آجر لعاب‌دار پخته شده را پیدا کردند که برخی از آن‌ها با نقش‌برجسته‌هایی که زمانی به شدت رنگی بودند، تزئین شده بودند. پژوهشگران حدود ۳۰۰ قطعه آجر را با میکروسکوپ‌ها و ابزارهایی که ترکیب شیمیایی مواد را تشخیص می‌دهند، مورد بررسی قرار دادند تا درباره لعاب‌ها و رنگ‌های اصلی آن‌ها اطلاعات کسب کنند. آجرها در اندازه‌ها و اشکال استاندارد پخته شده بودند. بر اساس شناسایی علامت‌های مشخص در رنگ سفید که به آجرچین‌ها محل قرارگیری هر بلوک را نشان می‌دادند، باستان‌شناسان تعیین کرده‌اند که قطعات فردی در کجای دیوارها قرار گرفته بودند.

با بررسی جایگاه و رنگ‌های اصلی آجرها، باستان‌شناسان نتیجه گرفتند که این آجرها بخشی از یک دروازۀ ویران شده و فراموش‌شده به طول حدود ۴۰ متر با راهروها و نیمکت‌های داخلی بودند. این دروازه با تصاویر گاوها و اژدهایان افسانه‌ای به نام موش‌هوشو (mušḫuššu) تزئین شده بود. این موجودات با خدایان بین‌النهرینی مرتبط بودند و در بناهای بابل نیز به تصویر کشیده شده بودند. دو آجر از تل آجری همچنین نشانه‌هایی از خط میخی بابلی را داشتند که پژوهشگران معتقدند ممکن است نمایانگر کلمه "شَرّو" به معنای "پادشاه" و همچنین علامت "کا" به معنای "دروازه" باشند. به نظر می‌رسد که دروازه آجری نسخه‌ای بزرگتر و آجری از دروازه ایشتار بابل بوده که نمونه دیگری از چگونگی الهام‌گیری پادشاهان هخامنشی از سبک‌های سرزمین‌های تحت تسلط خود را ارائه می‌دهد. متیوز می‌گوید: «دروازه اجری که نسخه تقریباً مشابه دروازه ایشتار بوده است، ارتباطات چشمگیری بین معماری هخامنشی و سنت‌های بابلی را نشان می‌دهد».

شهر «درخت‌های» گوناگون

تلفیق فرهنگی هخامنشیان به جهان طبیعی نیز گسترش یافت. تحقیقات جدید پالئوبیولوژیکی بر روی بقایای گیاهان یافت‌شده در دریاچه‌های نزدیک پایتخت، به کشف چگونگی تأثیر تأسیس و رشد تخت‌جمشید بر چشم‌انداز طبیعی منطقه کمک کرده است. در سال‌های ۲۰۰۹ و ۲۰۱۲، پژوهشگران نزدیک به حدود ۳.۵ متر رسوبات لایه‌لایه از کف دریاچه مهارلو، در حدود ۶۴ کیلومتری جنوب تخت جمشید، جمع‌آوری کردند. این رسوبات بقایای گیاهی را که طی ۳۸۰۰ سال گذشته و در دوران پیش و پس از امپراتوری هخامنشی به دریاچه منتقل شده‌اند، حفظ کرده‌اند.

سارا سعیدی قوی‌اندام، پالئوبیولوژیست دانشگاه رگنسبورگ، دانه‌های گرده از ۱۲۱ نوع گیاه را در رسوبات شناسایی کرد. با تحلیل اینکه کدام گیاهان در کدام دوره‌ها ظاهر شده‌اند، او تغییرات چشمگیری را که همزمان با دوران امپراتوری هخامنشی رخ داده است، شناسایی کرد. قبل از تأسیس تخت جمشید، وضعیت گرده‌افشانی نشان می‌دهد که مزارع غلات و مراتع چشم‌اندازی را پوشش می‌دادند که عمدتاً شامل چمنزارهای طبیعی و جنگل‌های بلوط و بادام بوده است. اما سپس، در فاصلۀ 3 هزار تا ۱۶۰۰ سال پیش، یعنی دوره‌ای که شامل امپراتوری هخامنشی می‌شود، منطقه پر از مزارع، باغ‌های انگور و باغ‌های میوه شد که محصولاتی مانند گردو، زیتون و انگور در آن‌ها رشد می‌کردند. برخی از گیاهان این دوره از سرزمین‌های دوردست آورده شده بودند. بر اساس گفته‌های سعیدی قوی‌اندام، انار که بومی شمال ایران است، به احتمال زیاد به‌صورت نهال به جنوب ایران آورده شده است.

زیتون که یک گونه غیر بومی است و در آغاز دوران هخامنشی به وفور ظاهر شد، منشأ دورتری دارد. پژوهشگران معتقدند که ایرانیان در طی فتوحات خود در مناطق شام یا حتی دورتر در شرق مدیترانه با این درخت مواجه شدند. ممکن است فاتحان این امپراتوری، نهال‌ها یا قلمه‌های این درخت را به همراه اسیران و کارگران از شام به ایران آورده باشند.

دانشمندان اکنون نام بیش از ۴۰ نوع درخت را که در حدود ۴۰۰ متن از بایگانی‌های تخت جمشید ذکر شده‌اند، شناسایی کرده‌اند. در حالی که اکثر این متون به میوه‌های برداشت‌شده، مغزها یا صمغ‌های معطر اشاره می‌کنند، دو لوح به نحوه نگهداری خود درختان پرداخته‌اند. این متون به بیش از ۱۰,۰۰۰ درخت اشاره می‌کنند و برخی از آن‌ها مکان‌ها و افرادی که مسئول مراقبت از درختان مخصوص مانند به، توت، سیب، گلابی و زیتون بودند را ذکر می‌کنند. همچنین گونه‌های متعددی که نامشان هنوز ترجمه نشده است در این متون ذکر شده‌اند. به عنوان مثال، متون نشان می‌دهند که بیش از ۳۵۰۰ درخت «کاروکر (نامی که هنوز رمزگشایی نشده است) در ۱۱ مکان کشت می‌شد. متون دیگر می‌گویند که ۷۵۰۰ واحد از میوه این درخت بر روی میز سلطنتی قرار گرفت، اما فقط ۲۴۰ وعده برای صدها کارگر توزیع شد. برخی از افرادی که در متون نام برده شده‌اند، مانند مارازا، ناپاپارتانا، و زیمکا، عنوانی داشتند که ممکن است به معنای «معاون مدیر میوه» باشد. آن‌ها بر تحویل‌ها نظارت داشتند و کارگران را در مناطق اداری مختلف نزدیک تخت جمشید مدیریت می‌کردند. روشن است که هخامنشیان عمداً درختانی را از سراسر امپراتوری جمع‌آوری کرده و در خانه خود کشت می‌کردند.

زوال تخت جمشید و میراث پایدار آن

ترویج چندفرهنگی در تخت جمشید ممکن است یک استراتژی باشد که هخامنشیان برای ترویج صلح به کار گرفتند؛ اما این استراتژی همچنین اقتصاد آن‌ها را تحت فشار قرار داد. به گفته لوری خاچادوریان، باستان‌شناس دانشگاه کورنل، نگهداری از ترکیب سبک‌های معماری پایتخت، پادشاهان هخامنشی را محدود و منابع آن‌ها را مصرف می‌کرد. در حالی که طرح اولیه داریوش اول برای تراس احتمالاً شامل چندین ساختمان به همراه باغ‌ها و حیاط‌های باز بود، پادشاهان بعدی به‌طور فزاینده‌ای ساختمان‌های بزرگ‌تری سفارش دادند. متیوز می‌گوید: «واضح است که پادشاهان بعدی دودمان هخامنشی تصمیم گرفتند تا از طریق برنامه‌های ساختمانی عظیم، اثرات خود را بر سایت تراس اضافه کنند». در نهایت، حداقل ۴۷۳ ستون از سنگ و چوب از ساختمان‌های تراس پشتیبانی کردند، که حداقل دو ساختمان از آن‌ها هرکدام دارای ۱۰۰ ستون بودند. نه تنها پادشاهان نیاز به مواد خام و کارگران ماهر برای ساخت این ساختمان‌ها داشتند، بلکه آن‌ها مجبور بودند بعد از دهه‌ها استفاده، آن‌ها را تعمیر و بازسازی کنند.

این امر منابع آن‌ها را تحلیل برد و ممکن است پادشاهان را از مسائل فوری‌تر، از جمله شورش‌ها در مصر و بابل و همچنین تهدید فزاینده یونان منحرف کرده باشد. شاید این امر تا اندازه‌ای توضیح دهد که چرا امپراتوری ایران در برابر تهاجم اسکندر کبیر در سال ۳۳۰ قبل از میلاد آسیب‌پذیر شده بود.

به گفته پلوتارک، مورخ یونانی، سربازان اسکندر پس از فتح و سوزاندن شهر، گنجینه‌های آن را با استفاده از ۲۰,۰۰۰ قاطر و ۵,۰۰۰ شتر به سرقت بردند. دو قرن پس از تأسیس آن، شهر بزرگ چندفرهنگی به ویرانی کشیده شد. با وجود پایان ناگهانی تخت جمشید، دیدگاه هخامنشیان برای شهر خود یک میراث پایدار به جا گذاشت. این پادشاهان پایتختی را ساختند که مردم، سبک‌ها و مواد از سرزمین‌های مختلف و دوردست را در خود جای داده بود. با انجام این کار، آن‌ها دیدگاهی را که در آن زمان کاملا تازه بود به نمایش گذاشتند: اینکه امپراتوری‌های متشکل از فرهنگ‌های گوناگون، زمانی به بهترین شکل عمل می‌کنند که مردم اجازه داشته باشند سنت‌ها و روش‌های زندگی خود را حفظ کنند.


«من پادشاه قوم‌های بسیار هستم»؛ تخت‌جمشید چگونه «پایتختِ جهان» شد؟

بیشتر بخوانید