علیرضا داود نژاد : فاجعه است که زندگی اجتماعی را از سینمای ایران بیرون برانیم‌، غم از دست دادن رضا هنوز زنده است

این روزها ادامه فیلم خاطره‌انگیز «مصایب شیرین» به کارگردانی علیرضا داودنژاد، در سینماهای سراسر کشور اکران است، با قصه‌ای متفاوت درباره دغدغه‌های جوانان و تفاوت نسل‌ها … فیلمی که از بازیگران استار بهره نبرده و در ساختار و روایت هم از کلیشه‌های رایج استفاده نمی‌کند، اما موضوعی تامل‌برانگیز دارد و به نظر می‌رسد جوانان با آن ارتباط خوبی برقرار خواهند کرد، اما آنچه درباره این فیلم اهمیت دارد و غم‌انگیز است، این است که فیلم مهجور اکران شده و در معرفی و جذب مخاطب به سینما تبلیغات مناسبی ندارد، یعنی مردم از نمایش این فیلم اطلاعی ندارند و می‌توانیم بگوییم اکران این فیلم در هیاهوی کمدی‌ها به چشم نمی‌آید.

با علیرضا داودنژاد، نویسنده و کارگردان این فیلم درباره این موضوع گفت‌وگویی انجام دادیم که پیش روی شماست.

می‌دانم در شرایط مطلوب روحی و جسمی نیستید، از طرفی دلم می‌خواهد گفت‌وگو را با صحبت از رضای عزیز شروع کنیم، چون می‌دانم گفتنی‌های زیادی درباره او دارید، اما تردید دارم و نگرانم اذیت شوید.

همین‌طور است، این زخم هنوز تازه است و نمی‌خواهم آن را باز کنم همین‌قدر بگویم که او از پنج سالگی که جلوی دوربین من در فیلم بی‌پناه حضور درخشانی پیدا کرد ارتباط‌مان عوض شد و انگار رابطه کارگردان- بازیگر کیفیت متفاوتی به رابطه پدر- فرزندی ما دادو حضورش در هفده سالگی در مصایب شیرین و نامزد شدنش برای سیمرغ بازیگر نقش اول مرد نشان داد که او آدم سینما شده و از آن جدایی‌پذیر نیست؛ بعدها هم با سریال پشت کنکوری‌ها و ورودش به تلویزیون و بازی در فیلم بچه‌های بد و مشارکتش در تولید و کارهای اجرایی فیلم‌های شرکت خط و موج ارتباط‌مان شکل دیگری پیدا کرد، گاهی که مرا باباجان خطاب می‌کرد احساس می‌کردم پدری رفیق و صمیمی و دلسوز است که می‌خواهد فرزند را به تصمیمی صحیح هدایت کند، چراکه از طرفی با ادامه کار و بازی در فیلم‌ها و سریال‌های مختلف از فضای عمومی حرفه ما بیشتر سر در آورده بود و از طرف دیگر در متن زندگی شخصی و خانوادگی من حاضر بود و می‌کوشید فضایی را که من برای کار مخصوصا با خانواده و فامیل لازم دارم ایجاد کند… حتی این آخرین کاری که من به عنوان بازیگر در سریال «درانتهای شب» انجام دادم فقط با وساطت و پافشاری او و شرایط مناسبی که برای اقامت من در تهران فراهم کرد ممکن شد وگرنه من تهران بیا و فیلم بازی کن نبودم …افسوس…صحبت زیاد است، اگر عمری و التیامی در کار بود بماند برای بعد…

چند روزی است فیلم مصایب شیرین 2 اکران است، چه شد که تصمیم گرفتید ادامه این فیلم را بسازید؟

برادرزاده‌ام مونا که در انگلیس زندگی می‌کرد خیلی دلتنگ کار سینما و بازیگری بود و کلید این پروژه را زد.

نکته‌ای که درباره اکران فیلم مصایب شیرین 2 وجود دارد، سوای اینکه فیلم چهره شناخته شده ندارد، فیلم در فضای تبلیغاتی کاملا ضعف دارد، به وضوح مشخص است که فیلم از این بخش لطمه می بیند.

در اکران فیلم‌هایی که پر ستاره نیستند و در ساختار و روایت از کلیشه‌های رایج استفاده نمی‌کنند معرفی و تبلیغ نقش تعیین‌کننده دارد، در حالی‌که می‌بینید این فیلم نه در تلویزیون معرفی و تبلیغ دارد نه در محیط شهری و نه طبق رسم رایج این روزها در ماهواره؛ می‌ماند فضای مجازی که برای آن به فکر راه انداختن یک نمایش افتتاحیه پر سروصدا و دعوت از ستارگان محبوب و همکار و آشنا و علاقه‌مند با رضا افتادیم. با حضور عطاران و پارساپیروزفر و طناز طباطبایی و ترلان پروانه فرض من این بود که طبق معمول حتما مراسمی برگزار می‌شود و خیر مقدمی و مصاحبه هایی با این ستاره‌ها و نقلی از خاطرات‌شان با آن یارسفر کرده و صحبتی از سی، چهل سال حضور رضا در سینما و تلویزیون می‌شود و از ویژگی‌هایش در بازیگری که در پنج سالگی اشک ملت را درآورد و در هفده سالگی معضلات نوجوانی را بر پرده سینما آورد و کاندیدای سیمرغ بلورین شد و با پشت کنکوری‌های اصغر فرهادی فصل تازه‌ای را در سریال‌های تلویزیونی آغاز کرد حرفی و سخنی در میان می‌آید و به این ترتیب در فضای مجازی لااقل خوراک مناسبی فراهم می‌شود و فیلم به نحو موثری معرفی و تبلیغ خواهد شد، اما نشد که نشد.

اما افتتاحیه برگزار شد.

بله، افتتاحیه برگزار شد ومیهمانان عزیز هم آمدند، اما متاسفانه حتی خیر مقدمی هم در کار نبود و مراسم با ازدحام و دعوا و سروصدای سالن نمایش و نماندن بازیگران مهمان و… برگزار شد و به این ترتیب جهان مجازی فیلم هم از معرفی و تبلیغ اثرگذار محروم شد و باز مثل همیشه این سوال و البته این بار دلسوزتر برایم مطرح شد که آیا واقعا ارشاد، تلویزیون، شهرداری یا دیگر نهادها ارزشی برای هنرمندانی که عمرشان در خدمت به منظومه هنری رسانه‌ای مملکت طی می‌شود، قائل هستند؟ آیا این بی‌اعتنایی‌ها و نادیده گرفتن‌ها از همان منشایی سر چشمه نمی گیرد که از واگذاری ده‌ها میلیون مخاطب فارسی زبان به منظومه‌های هنری رسانه‌ای منطقه‌ای و جهانی خم به ابرو نمی‌آورد واز انزوا و خانه‌نشینی و مهاجرت و دربه دری نیروهای خوش قریحه و متخصص خلاق ایرانی گویی استقبال هم می‌کند؟ واقعا این نحوه برخوردها و نادیده گرفتن سرمایه‌های کوچک و بزرگ هنری و رسانه‌ای و اجتماعی یک ملت را چگونه باید فهمید و تفسیر کرد؟

جناب داودنژاد اشاره کردید به نادیده گرفتن سرمایه کوچک و بزرگ هنری، این مهم را چگونه باید فهمید و تفسیر کرد؟

به نظرم ذهنیتی که امور فرهنگی و هنری و سینمایی ما را مدیریت می‌کند صرف نظر از شعارها و سخنرانی‌ها همان ذهنیت دورانی ا ست که هنوز خبری از اینترنت و شبکه‌های ماهواره‌ای نبود و ابزار و وسایل و تجهیزات تولید و توزیع و نمایش آثار هنری و رسانه‌ای در انحصار قدرت‌های مالی و سیاسی قرار داشت و با توصیه و بخشنامه و نهایتا بگیر و ببند می‌شد فضای دیداری شنیداری جامعه را مدیریت و کنترل کرد؛ من ترجیح می‌دهم از این ذهنیت با عنوان «گوتنبرگی» یاد کنم؛ ذهنیتی که در چنبره متن «مکتوب و مسکوت» و جهان برساخته آن گرفتار مانده و در آثار و تبعات شکسته شدن انحصارهای سیاسی و مالی بر مالکیت ابزار تولید و توزیع و نمایش و ظهور و جایگزینی متن «مصور و مصوت» «دیجیتالی» و جهانی که با آن ساخته شده و می‌شود، تامل و برخورد جدی و کارآمد ندارد و در مقابل هجوم گسترده نیروهای تولیدکننده محتواهای دیداری شنیداری و فرو ریختن مرزهای جغرافیایی و دسترسی پیر و جوان به جهان نور و صدا و ارتباط متقابل آنها در مقام تولید و مصرف، نه تنها اشراف و حضوری زنده و فعال و کارآمد ندارد، بلکه متاسفانه منفعل و به ناچار بیشتر مقلد و خواه ناخواه اغلب مبتلا به سلایق و تمایلات سیاسی مالی گروهی و باندی است.

پیشنهاد شما برای برون رفت از چنین مشکلاتی چیست؟

بی‌تردید بدون اتکا به ظرفیت‌های شگفت‌انگیز فناوری‌های نوین و دیجیتالی و ایجاد تحولی عمیق و همه‌جانبه در ذهنیت و نحوه مدیریت امور فرهنگی و هنری و سینمایی و بدون توجه به انبوه ده‌ها میلیونی مخاطبان فارسی‌زبان و بدون بازسازی منظومه پژوهشی و آموزشی و پیوند زدن آن به بازار تولید و توزیع و نمایش و بدون بسیج ده‌ها هزار نیروی خوش قریحه و متخصص و خلاق پراکنده در سطح کشور و بدون ایجاد بازارهای دیداری شنیداری جدید و مردمی که فاصله بین تولید و مصرف را کوتاه و نظارت‌پذیر و امن و امان کند، این شرایط کماکان ادامه پیدا خواهد کرد و امثال بنده که هیچ بلکه میلیون‌ها جوان آشنا با فناوری‌های نوین و سرشار از ایده‌های هنری و رسانه‌ای بدیع و تازه امکان رقابت با امواج محصولات وارداتی دیجیتالی را نخواهند یافت و غلبه منظومه‌های هنری رسانه‌ای منطقه‌ای و جهانی بر فضای دیداری شنیداری مملکت بیش از بیش به ورشکستگی سینمایی و هنری و فرهنگی ما دامن خواهد زد. اگر قرار باشد که منظومه هنری رسانه‌ای ما تحولی در جهت منافع و مصالح ملی پیدا کند بدون تحول در مناسبات سرمایه‌گذاری و تولید و عرضه و نمایش این آثار، چنین تحولی حاصل نخواهد شد و مسلما هر اقدامی هم در این جهت بدون مشارکت واقعی و غیرتشریفاتی صنفی به ثمر نخواهد نشست.

مدتی می‌شود که سینمای ایران برای دستیابی به فروش و گیشه، به تبلیغ در ماهواره روی آورده، عادت کردن مخاطب به فیلم‌های کمدی آن‌هم از طریق ماهواره را چگونه می‌بینید؟ تحلیل شما درباره تبلیغات ماهواره چیست؟ آیا عادت دادن و سوق دادن مخاطب سینما به ماهواره صرفا برای فروش بیشتر مناسب است؟ انگار هر فیلمی که ماهواره تبلیغ کند خوب است و دیگر فیلم‌ها که اکران می‌شوند و تبلیغ ندارند هیچ سرو صدایی از آنها شنیده نمی‌شود پس هیچی…

این نکته که سانسور و نا امنی بازار، سرانجامی جز انفعال و تقلید و مصرف ندارد یک مصداقش همین‌جاست؛ چرا ؟ سانسور رابطه هنر و رسانه با زندگی جاری و مشکلات مبتلابه جامعه را تضعیف می‌کند و نتیجه‌اش برای تلویزیون ابتلا به تصنع و برای سینما باز تولید محصولات ماهواره‌ای می‌شود؛ تصنع به کاهش باورپذیری و ریزش مخاطب تلویزیون منجر می‌شود و خواه ناخواه سینما را هم برای تبلیغ تولیدات خود به سوی کانال‌های مخاطب‌دار ماهواره‌ای می‌راند. گفت گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار؛ ما در ایران بین تلویزیون و سینمای ایرانی با گرمای انسانی زندگی جاری ایرانی فاصله می‌اندازیم و ایرانیان دلزده را به سوی نشستن در پای کانال‌های ماهواره‌ای خارج از کشور می‌رانیم بعد برای تبلیغ و جذب مخاطب ایرانی به محصول ایرانی چاره‌ای جز توسل به تبلیغات در همان ماهواره‌های خارجی پیدا نمی‌کنیم! آیا روزی این وارونگی و عملیات عبث بررسی، فهم، تحلیل و خلاصه ‌متوقف می‌شود؟

جناب داودنژاد یکی از مهم‌ترین مشکلات سینمای ایران در یکی، دوسال اخیر محدود شدن به دو گونه فیلم، کمدی و ارگانی است و همین باعث تضعیف سینمای اجتماعی شده، نظر شما چیست؟

سینمای ایران با توجه به توسعه روزافزون سالن‌های سینما باید در مقابل ابتلا به سانسور و ناامنی بازار چاره‌اندیشی کند و با توسل به هرگونه شگرد ممکن از تولید انبوه فیلم‌های سینمایی وانماند. عقب‌نشینی در تولید یعنی میدان باز کردن برای آنها که رسما در انتظار واردات فیلم خارجی هستند. من به هیچ وجه مخالف آزاد شدن واردات فیلم خارجی نیستم مگر آنکه پیش از آن تولید آزاد فیلم ایرانی ممکن شده باشد. این فاجعه است که سینمای ایران را با سانسور از زندگی ایرانی بیرون برانیم و برگزیدگانی از سازندگان آن را هم به سریال‌سازی کوچ بدهیم و جماعتی را هم به تولید فیلم‌های تبلیغاتی یعنی فیلم‌هایی که در تولید سود می‌برند و به مخاطبان نمی‌اندیشند، بکشانیم و به این ترتیب زمینه افول و زوال «دانایی سینمایی» را در این سرزمین مهیا کنیم. بدون دانایی سینمایی که همان فوت و فن باور پذیری در آثار دیداری شنیداری است هیچ مملکتی به منظومه هنری رسانه‌ای فراگیر و اثر گذار دست پیدا نمی‌کند؛ بنابراین تا در بر پاشنه سانسور و نا امنی بازار می‌گردد؛ کشاندن مخاطبان به هر لطایف الحیلی به سینما مجاز و تلاشی ناگزیر برای حفظ سالن‌های سینما برای فیلم ایرانی و تقلایی اگرچه نازل و جانکاه برای بقای زنجیره تولید و توزیع و نمایش فیلم در ایران است؛ ناگفته نماند که در میان فیلم‌های به قول معروف ارگانی هم گاهی درخشش‌های کم‌نظیری مثل «تنگه ابو قریب» دیده می‌شود که به منزله میوه‌ای رسیده از درخت دانایی سینمایی است. ولی به هرحال تا تولیدات سینمایی ما خلاصه می‌شود در کمدی‌های تجاری و تراژدی‌های ارگانی و خبری از زندگی ایرانی در درام‌های اجتماعی نیست، نهایتا معنایش این است که سینمای ایران از مدیریت فرهنگی محروم است و در گردابی از اقتصاد سیاسی دست و پا می‌زند… .


علیرضا داود نژاد : فاجعه است که زندگی اجتماعی را از سینمای ایران بیرون برانیم‌، غم از دست دادن رضا هنوز زنده است

بیشتر بخوانید