ویرانی زندگی مشترک زن عاشق با خیانت شوهر

مریم برای زندگی با مرد مورد علاقه‌اش حاضر شد در گاوداری زندگی کند اما این عشق نتوانست زندگی آنها را تداوم ببخشد. این زن درخواست طلاق کرده است. او از زندگی‌اش برای ما می‌گوید.

*چه مدتی است که ازدواج کرده‌ای؟

من چهار سال قبل ازدواج کردم. باورتان نمی‌شود آنقدر عاشق پسرخاله‌ام بودم که به هر دری زدم تا با او ازدواج کنم.

*او هم تو را دوست داشت؟

پوریا هم من را دوست داشت. البته این‌طوری می‌گفت. بعد فهمیدم دروغ می‌گفت.

*به‌سختی با هم ازدواج کردید؟

شوهرخاله‌ام مخالف بود. می‌گفت ازدواج پسرش بهتر است فامیلی نباشد. به هر حال ما ازدواج کردیم. او مجبور شد به خواسته ما تن بدهد. البته ما از شهر خودمان به حوالی تهران آمدیم.

*چرا محل زندگی‌تان را عوض کردید؟

من و پوریا تصمیم گرفتیم دور از خانواده زندگی کنیم. ما می‌خواستیم خوشحال و شاد زندگی کنیم. می‌خواستیم کسی در زندگی ما دخالت نکند برای همین هم تصمیم گرفتیم شهر خودمان را ترک کنیم و به تهران بیاییم. پوریا اطراف تهران کار پیدا کرد. چون پدرش دامداری داشت کارهای مربوط به دامداری را خیلی خوب بلد بود. ما آنجا مشغول به کار و زندگی شدیم.

*چطور شد رابطه شما به‌بن بست رسید؟

همسرم به من خیانت کرد آن هم زمانی که من باردار بودم.

*چطور متوجه شدی؟

در دامداری که ما در آن کار می‌کردیم زنی میانسال هم شاغل بود که از شوهرش طلاق گرفته بود. پوریا با اینکه ۱۰ سال از آن زن کوچک‌تر بود با آن زن رابطه برقرار کرده بود.

*وقتی به شوهرت گفتی چه کرد؟

اول انکار کرد. بعد که دید نمی‌شود انکار کرد بهانه آورد.

*حالا که بچه داری نمی‌خواهی او را ببخشی؟

نه. بخششی در کار نیست. عاشق این مرد بودم. به خاطرش شهرم و خانواده‌ام را ترک کردم و این‌طور جواب گرفتم.

*بعد از طلاق می‌خواهی چه کنی؟

در خانه پدرم زندگی می‌کنم. مدتی است با دختر یک ساله‌ام با هم در آنجا هستیم. دیگر پوریا برای من مرده است و نمی‌خواهم او را ببینم.


ویرانی زندگی مشترک زن عاشق با خیانت شوهر

بیشتر بخوانید