گروه خبر خوب: بیایید تاریخچه خبر خوب مان را مرور کنیم. با علم به اینکه چه روزهایی بر ملت شریف ایران گذشت. تابهحال برایتان پیش آمده است که با خواندن میان تیترهای این صفحه، لبخندی بر لب تان بنشیند؟ ضربان قلبتان بالا برود؟ مو به تنتان راست شود؟ حال دلتان دگرگون شود؟ احساس غرور همه وجودتان را پر کند؟ آنقدر که دست تان را رو به آسمان بلند کنید و یا پیشانی تان را به سجده شکری میهمان؟ حتماً برایتان اتفاق افتاده است! آنهم نه یکبار، بلکه بارها و بارها. تعجبی هم ندارد، هنر نزد ایرانیان است و بس! این هم هنر ایرانی است که از قلب سختیها و نافرجامی ها جوانه امید برویاند و چشمش همیشه روشن به آینده باشد. این بسته اردیبهشتی هم پیشکش نگاه امیدوار و ایرانیتان.
* هیئتی ها دست به زانو گذاشتند و یا علی گفتند
پای ثابت هیئتها بود. کاری از او برمیآمد، آب دستش بود زمین میگذاشت و خودش را میرساند. کافی بود اسمش نوکری باشد، دریغ نمیکرد. از زدن سیاهی و جارو و گردگیری گرفته تا دم کردن چای، شستن استکانها و پر کردن قندانها. همه اینها یک طرف، دست به جیب هم بود. لب تر میکردند، میپرسید:« چقدر؟» محال بود داشته باشد و کملطفی کند. همه جور خدمت از جفت کردن کفشها در هیئت تا گریه کردن و بر سر و سینه زدن ارثیه خانوادگیاش بود. با همه وجود باور داشت برای او همه خیرات و برکات جز از در خانه اهلبیت(ع) از جای دیگری نمیرسد و هر چه دارد فدای امام حسین(ع) است. دست روزگار چه شد و چه کرد خدا میداند! کارخانهاش ورشکست شد. بدهی بالا آورد و از شما چه پنهان روانه ندامتگاه شد، اما مگر میشود در خانه اهلبیت(ع) باشی و تنهایت بگذارند؟!
هیئتی ها دست به زانو گذاشتند و یا علی گفتند. کارخانه ورشکسته باید احیا میشد. میان جمع باصفایشان حرف از بدهی و زندان رفتن رفیق معنا نداشت. جمعی از اعضای هیأت زنجیرزنان محله حکمآباد تبریز زمانی که دیدند همسایه کارخانهدار محب اهل بیت شان ورشکست شده است، به کمک او رفتند و با پرداخت بدهیهایش او را از زندان آزاد کردند و کارخانه را سرپا کردند. داوود قدیم؛ مسئول هیأت میگوید:« هیأت باید به حرف ولی خود گوش دهد.۱۱ سال است رهبری روی تولید تأکید دارند. به سهم خود در این عرصه وارد شدیم و این کارخانه را احیا کردیم. این کارخانه امروز صادرکننده نمونه در عرصه فولاد است و به 5 کشور همسایه علاوه بر بازار داخل، صادرات دارد. آنها برای جذب نیرو در هیأت فراخوان میدهند و درحال حاضر ۱۰۰ تا ۱۲۰ نیرو دارند.
* این برج های هیجان مصداق بارز خلاقیت و صرفه جویی اند
شلوغی سرسامآور بود. اگر قطعات برش خورده و بهدردنخور دو سه روز تلنبار میشدند، در کارگاه جای سوزن انداختن هم نمیماند. برای همین، آخر وقت هرروز ضایعات را جمع میکردند و کارگاه را دستی میکشیدند. ضایعاتی که یا باید سوزانده میشد و یا گوشهوکنار بهعنوان زباله و پسماند جلوی دستوبال مردم را میگرفت. خلاصه هر جور فکرش را بکنید زاید بود و مزاحم. اما با یک ابتکار خداپسندانه و انساندوستانه حالا این دردسرها و مزاحمتها لبخندی میشوند و بر روی لبهای بروبچهها و اهالی دهگلان مینشینند! اصلاً تعریف صرفهجویی هم همین است؛ مصرف درست و مناسب چیزی که در ازای آن کار و هزینه پرداخت شدهاست. حالا خودتان قضاوت کنید! حیف اینهمه پسماند قابلاستفاده نیست که دورریز شوند و یا دود شوند و به هوا بروند؟! ضایعاتی که این روزها پکیج های سرگرمی و آموزشی میشوند. اسباب بازی هایی که نهتنها مستحق دور ریختن و سوزاندن نیستند بلکه به همت یک فکر طلایی و قلب مهربان منبع درآمدی برای زنان خانهدار و نیازمند این دیار هم شده اند. برجهای هیجانی که با هر بار چیده شدن و درهم ریختن شان صدای شادی و هیجان کودکان و اهالی دوست داشتنی دهگلان در آسمان این دیار و چه بسا در کارگاه کوچک کارآفرینی طنین انداز می شود.
*چه خبری خوب تر از بازگشت امنیت و سلامت؟!
زمزمههای آمدنش به گوش میرسید. اما نمیدانم چه حکایتی بود که انگار همه، دلشان میخواست آمدنش را انکار کنند و به خودشان بقبولانند که همهچیز دروغ است و یک شوخی بیمزه. شاید هم از آنجاییکه با چشم مسلح دیده نمیشد پیش خودشان میگفتند: حالا گیریم که سروکلهاش هم پیدا شد مگر قرار است چه کاری از او بربیاید؟ اما با تمام بیخیالی ها و رجزخوانیها «کووید 19» آمد و در کمال ناباوری، خیلیها را هم با خودش برد! نوروز۱۳۹۸ کسی دغدغه دورهمی و سفره هفت سین نداشت. تنها نگرانی سلامت عزیزان بود و زنده ماندنشان. حالا در بهار ۱۴۰۲ و چهارمین سالگرد آمدن این ویروس نحس و قاتل از چشم پنهان، چه خبری خوبتر از اینکه به گفته وزارت بهداشت:« روند کرونا در کشور کاهشی است و بسیاری از مواردی که قبلاً با علایم کرونا بودند، اکنون مربوط به سایر ویروسهای سرماخوردگی است. آمار جهانی هم همین را میگویند. کرونا در همه دنیا رو به کاهش است.» سپاس از خالق امنیت و سلامت و به امید قدردانیِ شایسته از این نعمات بیبدیل.
*این جایزه شیرین نوش جان دانشمندان امروز و فردای ایران اسلامی!
پای درد دل پسرها که بنشینید، کوچک و بزرگشان فرقی نمیکند، دغدغه سربازی و دو سال خدمت را دارند. حتی آنها که دهانشان بوی شیر میدهد و هنوز تا رسیدن به این روزهای پر اضطراب راه زیادی در پیش دارند! شاید همه جور فعالیت های سخت و طاقت فرسا، ورزشهای رزمی و حتی دورههای نظامی در قالب آمادگی دفاعی و بسیج مدرسه و محله را بگذرانند، اما فوبیای سربازی حال غریبی است که همه گیر است و باسواد و بیسواد هم نمیشناسد. اما یک خبر خوب برای گل پسرهای درسخوان و راهیافتگان به مسیر روشن دانش بنیان:«به گفته معاون علمیوفناوری رئیسجمهور، با موافقت ستاد کل، نیروهای کلیدی شرکتهای دانشبنیان میتوانند سربازی خود را در همان شرکت بگذرانند.» هر چه باشد نابرده رنج گنج میسر نمیشود. این جایزه شیرین هم نوش جان دانشمندان امروز و فردای ایران اسلامی!
*رباتی که پیش قدم می شود تا جان ایرانی را حفظ کند
گوشهای نشسته بود و با خودش دو دوتا چهارتا میکرد. حساب مرگ و زندگی بود. با کسی شوخی نداشت. تصویر مریم و مهدی مثل فیلمی از جلوی چشمانش میگذشت و از خیال شنیدن سر و صدای بازیهای کودکانه شان گوشش سوت میکشید. کنار پنجره رفت. ماسک و عینک را برداشت و هوایی تازه نوش جان کرد. برای لحظاتی خاطرات از پیش چشمش گذشت؛ درس خواندنها، انتخاب رشته، شعارهای همیشگی برای خدمتی بیمنت و خالصانه و با همه وجود به همنوعان. پیش خودش گفت: شاید آن روزها تنها بودم و اختیارم دست خودم بود. اما حالا تکلیف این دو تا بچه چیست؟ در همین فکرها بود که خانم محمدی روی شانهاش زد و خداقوتی گفت. نگاهی به دوروبر انداخت. تنها نبود؛ سحر، سهیلا، زهرا، خانم غدیری، خانم شکیبا و کلی از پرستاران و پزشکان و کادر درمان، حتی کسانی که کار جهادی و اجر و ثواب را بهانه کرده بودند و آخر کار مسافران آخرت را غسل میدادند. همینها انگیزهای شد تا پای کار بماند. واقعاً آن روزها کسی دلش نمیآمد دست روی دست بگذارد و تماشاچی باشد. اما خطر انتقال بیماریهای عفونی هم شوخیبردار نبود. دانشمندان ایرانی اینجا هم دستبهکار شدند.
«متخصصان یک شرکت دانش بنیان در دانشگاه فردوسی مشهد موفق شدند ربات انتقال مایعات را بومی سازی کنند تا خطر انتقال بیماریهای عفونی به حداقل برسد. تولیداین محصول راهبردی در قالب یک طرح کلان ملی تعریف شده است و بر اساس اعلام معاونت علمی، فناوری و اقتصاد دانش بنیان ریاست جمهوری، ۱۲ میلیون دلار صرفه جویی ارزی به همراه خواهد داشت. هزینه صرف شده برای ساخت ربات هیدرولودر در ایران که می تواند همپای نمونه های خارجی در کشورهای پیشرفته خدمات رسانی کند، یک سوم نمونه های مشابه خارجی است.»
البته جای تعجب نیست، مردمان این سرزمین همانهایی هستند که هشت سال دفاع مقدس پیشمرگ هم وطنان شان شدند و برای جاننثاری از هم سبقت گرفتند. اینجا هم دستبهکار شدند تا نگذارند جان هموطنان شان به خطر بیفتد.
*با خدا باش پادشاهی کن/ بی خدا باش هرچه خواهی کن
مقام معظم رهبری میفرمایند:« امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست.» دیروز روز جهانی خلبان بود و شاید فرصت و بهانه خوبی باشد تا از تیزپروازان شهید این مرزوبوم یادی کنیم. «بدجور هول برش داشته بود. یک زهرچشم حسابی حقش بود! باید حساب گردنکلفتی را کف دستش میگذاشتند. جوجه کلاغ ؟! حقوق یکسال نیروی هوایی عراق به کسی که وارد ۵۰ مایلی نیروگاه بصره شود؟! شاید شخم زدن نیروگاه بصره توسط عباس دوران، علیرضا یاسینی و کیومرث حیدریان، آنهم تنها ۱۵۰ دقیقه بعداز کنفرانس مطبوعاتی صدام ضربه شستی بود که در سیام تیرماه ۶۱ به صدام و هم پیاله ای هایش داده شد. ضربه شصتی که سبب شدهاست تا امروز هم دشمن حساب کار دستش باشد.» رهبرانقلاب می فرماید:«دلی که با قدرت لایتناهی الهی آشنا شد، در مقابل تهدیدها و رعد و برق های دشمنان از جا در نمی رود، مرعوب نمی شود، احساس ضعف نمی کند، نا امید از آینده نمی شود و این راه، راه تجربه شدهای است و در سخنانی دیگر با تأکید بر لزوم ارتباط با پروردگار می فرماید:« خدای متعال، به ما، وسیله باقی ماندن و حفظ شدن و مقتدر شدن را بخشیده است و آن، وسیلهی ارتباط با خداست: «فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی.» «عروهی وثقی» یعنی چه؟ یعنی اگر شما چنگ به آن زدید و متمسّک به آن شدید، نمیلغزید، نمیافتید، سقوط نمیکنید، از بین نمیروید.» دو روز پیش هم سالروز واقعه طبس بود. عملیات معروف «پنجه عقاب». جوانان دیروز، سیر تا پیاز ماجرا را میدانند. ماجرای معجزه طوفان شن و حکایت دماغ سوخته دشمن. خلاصه اینکه: «با خدا باش پادشاهی کن/ بی خدا باش هرچه خواهی کن»
پایان پیام/