خبر ساز، گروه سینما؛ هادی مومنیان: جنگ برای نسل ما که کودکیهامان تجربه هشت سال دفاع مقدس را از سر گذراندهاست بیشک معنای دیگری دارد. برای ورود به تحلیل یکی از فیلمهای جشنواره چهل و یکم فجر یعنی«اتاقک گلی»، کمی به عقب برمیگردم وقتی 6ساله بودم و هواپیماهای غول پیکر عراقی از آسمان روستایمان که در مرز ایلام و لرستان بود عبور میکردند.
آن سالها گمان میکردم جهان فقط ایران است و عراق و اگر از کوه پشت روستا بالا بروم حتما عراق را میبینم.
هر روز وقتی هواپیماها سرو کله شان پیدا میشد آنقدر نزدیک به روستا حرکت میکردند که گمان میکردم با چوبهای نی بلندی که شبها اسباب بازی کودکانهمان بودند _ برای انداختن خفاشها_، میتوانم یکی از آنها را بیاندازم.
امروز در روز هشتم جشنواره فیلم فجر با دیدن «اتاقک گلی» تمام آن خاطرات کودکی، شهدای روستا و هواپیماهای سیاه غول پیکر عراقی و ... در خاطرم زنده شد.
*سینما همچون قالی پرنده
سینما اسطوره امروز است، چرا که میتواند مثل قالی پرنده ما را از زندگی روزمره و دنیایمان جدا کرده و به جهان دیگری ببرد. بیشک این نقش اسطورهای سینما، بسیار مهم است.
«اتاقک گلی» روایتگر زنان، بچهها و مردان روستای حسن آباد کرمانشاه است که در جریان عملیات مرصاد مورد کشتار و تجاوز منافقین قرار میگیرند.
جدا از تحلیلهای فنی همچون، بازیها، طراحی ساختار روایت و قصه پردازی، تدوین، صدا، طراحی صحنه و فیلمبرداری و...که همه خوب یا درخشان بود، «اتاقک گلی» فیلمی پر از تصویرهای دیدنی و مفاهیم دوست داشتنی است. داستان عشق، ایثار، شجاعت، خانواده دوستی، وطن پرستی و امید.
«اتاقک گلی» در ابتدا داستان آشنا و ساده دلباختن «شاهو» به «خزال» و مخالفت پدر خزال با این وصلت است؛ چراکه آقامراد شاهو را در مرگ پسرش_خسرو_ که هنگام عبور قاچاقی از مرز ترکیه کشته شده مقصر میداند.
بر همین اساس در شروع فیلم بخشی از زندگی روزمره اهالی روستایی را میبینم که درگیر داستانی طایفهای هستند، قصه عشقی که به واسطه یک سوتفاهم در مقابلش سدی به نام پدر قرار گرفته است؛ پدری که نقشی مهم در طایفههای کرد نشین دارد. روایت با چالشی بین دو خانواده آغاز میشود، در عین چالش اما روستا فضایی آرام و امن دارد اما به یکبار اهریمنی تا دندان مسلح به روستا یورش میبرد و آرامش روستا را دستخوش تلاطم میکند و این تازه شروع ماجرا است.
شاهو نقش اصلی فیلم با بازی درخشان تورج الوند( الوند را در جشنواره چهلم در فیلم «نگهبان شب» میرکریمی شناختم وقتی با بازی باورپذیر و درخشانش همچون ستارهای نوظهور در سینمای ایران نمایان شد)متعهد و وفادار به خانواده(مادری سالخورده) است؛ او که میانهای با جنگ ندارد و در طول کل فیلم گلولهای هم شلیک نمیکند دل به خزالی باخته است که قالیبافی دارد و با رنگ و نقش و زیبایی آشناست. قالیبافی که همان«اتاقک گلی» است و در نهایت سنگر اهالی روستا میشود.
خون شهدا و جانبازانی که برای نجات اهالی روستا خودشان را به اتاقک گلی رسانده بودند در نقوش و رنگهای گرم قالیها تنیده میشود.
به نظر میرسد«اتاقک گلی» استعارهای از جغرافیا و کشور است و گرههای قالی و طرح و رنگاش از یک سو یادآور خط روایتی قدرتمند و درهم تنیده در فیلم و از سوی دیگر اشارهای است روشن به یک ملت و اتحاد مردمانش.
اگرچه جوی خون به راه میافتدو رزمندهها (نیروهای بسیجی و فرماندهان سپاه) پشت به پشت شهید میشوند، اما «مقاومت» تا سرحد ممکن شکل میگیرد تا امنیت مردمان حفظ شود و زندگی زنده بماند.
پایانبندی فیلم هم درخشان است، نوزاد تازه از راه رسیده که نماد «آینده در راه» و طراوت زندگی است، سراسر «امید» است و به «عشق» جان دوباره میبخشد.
پایان پیام/