خاطره «صهبا» از روز صورتی در بیت رهبری/ وقتی «آقا» اومد همه به جای صلوات جیغ کشیدیم

اولین پنجشنبه ماه رجب که شب آرزوهاست را روزه گرفته بودم. من آن شب هنگام افطار با خود می‌گفتم چه می‌شود بتوانم مرجع تقلیدم را از نزدیک ببینم تا اینکه پدرم آن روز به من خبر دعوت به بیت رهبری را داد و خیلی ذوق کردم.

خبر ساز-تهران؛ فرشته‌ها شاد و خندان بالا و پایین می‌پرند و شکوفه‌های چادرنماز فضای حسینیه را گلباران و دل‌انگیز می‌کند. شور و اشتیاق بیش از حد دختران که چهره‌های پاکشان با لپ‌های گل‌انداخته در میان شکوفه‌ها پیداست، خبر از دیداری مهم می‌دهد.

دهه نودی‌های «سیدعلی» برای دیدار، چنان ذوق زده هستند که به جای صلوات فرستادن، صدای دست و جیغ و هورایشان بلند می‌شود. فرشته‌ها از خوشحالی سر از پا نمی‌شناسند و با ورود «آقا» دست‌ها را بر روی شانه‌های یکدیگر گذاشته و بالا می‌پرند تا دید بهتری داشته باشند.

دیدار با حضرت آیت الله خامنه‌ای در شب ولادت امیرالمومنان علی(ع) می‌تواند بهترین خاطره برای فرشته‌های تازه به سن تکلیف رسیده‌ای باشد که جشن عبادت خود را در محضر ایشان برگزار می‌کنند و تمام زیبایی‌هایی که از این دیدار وصف ناشدنی تعریف می‌کنند.

آرزوی صهبا در شب آرزوها برآورده شد

«صهبا شاعری» یکی از دخترانی است که در مراسم جشن تکلیف و دیدار با مقام معظم رهبری در روز جمعه، ۱۴ بهمن، حضور داشته و ما برای شنیدن حس و حال یک دختر ۱۰ ساله در آن روز، وقتی که برای نخستین‌مرتبه مرجع تقلید خود را دیده سراغش رفتیم و با او به گفت‌وگو نشستیم.

او که گرچه سن کمی دارد اما به نظر می‌رسد بیشتر از سن خود رشد ذهنی داشته و با رسیدن به سن تکلیف به معنای واقعی بزرگ شده، خود را با شعری معرفی می‌کند و می گوید صهبا شاعری هستم و می‌خواهم خاطره روز صورتی بیت رهبری را برایتان تعریف کنم.

سال‌ها دفتر ما در گرو صهبا بود
رونق میکده از درس و دعای ما بود
نیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستان
هرچه کردیم به چشم کرمش زیبا بود

کلاس چهارم دبستان هستم و در آستانه ده سالگی. ۶ تا دوست صمیمی دارم و درسام از نظر معلم‌هام خوبه. امسال هنوز کارنامه‌هامون رو ندادن اما همیشه نمره هام خیلی خوب بوده.

دعوت به مهمانی خاص

از ۳ روز قبل متوجه شدم که قرار است برم پیش آقا. وقتی که پدرم از سر کار آمد خونه و بعد ناهار به من گفت قرار است به یک مهمانی خیلی خاص بروم؛ من تعجب کردم و گفتم چه مهمانی است و کجا قرار است برویم؟ که پدرم گفت قرار است بروی پیش مرجع تقلیدت.

قبل از این اتفاق، اولین پنجشنبه ماه رجب که شب آرزوها است را روزه گرفته بودم. من آن شب هنگام افطار با خود می‌گفتم که چه می‌شود بتوانم مرجع تقلیدم را از نزدیک ببینم تا اینکه پدرم آن روز به من خبر دعوت به بیت رهبری را داد و خیلی ذوق کردم، اما احساس می‌کردم‌ خواب هستم و باور نکردم تا وقتی که به بیت رهبری رفتم و حضرت آقا را دیدم.

روز جشن تکلیفم، بعد مراسم مادرم گفت می‌خواهی چه کسی مرجع تقلیدت باشد. آن روز من نمی‌دانستم مرجع تقلید یعنی چه اما مادرم برایم توضیح داد که مرجع تقلید کیست. سپس از مادرم سوال کردم که چه کسانی می‌توانند مرجع تقلید من باشند که او نام چند نفر را برد و من آقا را انتخاب کردم. به این دلیل نیز آقا را انتخاب کردم که متوجه شدم بچه‌ها را دوست دارد؛ وقتی در تلویزیون اخبار می‌دیدم او را نشان می‌داد و مشاهده کرده بودم که برخی بچه‌ها پیش او می‌روند با آن‌ها با محبت رفتار می‌کند و در صفحات کتاب‌های درسی نیز همینگونه بود.

از ذوق خوابمان نمی‌برد

پنجشنبه دختردایی مادرم به خانه ما آمده بود که با هم به دیدار رهبری برویم و آنقدر ذوق داشتیم که خوابمان نمی‌برد. ساعت ۱ بامداد توانستیم بخوابیم اما ساعت ۶ صبح بیدار بودیم. آن شب من فکر می‌کردم قرار است صبح به دیدار رهبری برویم آما غروب رفتیم.

وقتی به آنجا رسیدیم ساعت ۱۵ بود و در صف ایستاده بودیم.

بی‌نهایت علاقه داشتم آقا را ببینم. قبل از آمدن ایشان نمایش اجرا می‌شد. من صف سوم نشسته بودم و فقط به فکر این بودم که این نمایش‌ها زودتر تمام شود تا بتوانم سخنرانی آقا را بشنوم.

به ما گفته بودند وقتی آقا وارد می‌شود صلوات بفرستید اما ما آنقدر ذوق داشتیم که به جای صلوات، دست زدیم و جیغ کشیدیم. آن‌لحظه همه از جای خود بلند شدند و چون نمی‌توانستیم آقا را ببینیم باید روی هوا می‌پریدیم. من در آن لحظه درحالیکه به هوا می‌پریدم از خوشحالی هم جیغ کشیده و هم‌ گریه می‌کردم.

وقتی داشتیم سرود می‌خواندیم لبخند بر روی لب رهبری بود و زمانی که سرود تمام شد تشویق و نصیحتمان کرد که این‌ها نشانه محبت او بود.

لذت نماز پشت سر رهبری

من چون کلاس چهارم هستم در عمرم نمازهای زیادی خواندم اما نماز پشت سر رهبری آنقدر برایم لذت‌بخش بود که انگار اولین نمازم را خوانده‌ام.

بعد نماز مغرب پای صحبت سخنرانی آقا نشستیم و بعد سخنرانی آقا گفتند که حالا برویم نماز عشا را بخوانیم و بعد آن همه سمت آقا رفتیم. من اصلا آن روز خسته نشدم و علاقه دارم مجدد آقا را نزدیک ببینم. دیدن آقا حسی دارد که گفتن آن حس سخت است و اگر هزار دفعه هم آقا را دیده باشی باز هم علاقه داری ایشان را ببینی.

از صحبت‌های رهبری یاد گرفتم که باید درس‌هایم را خوب بخوانم، دختر خوبی باشم و همیشه ارتباطم با خدا را حفظ کنم. من قبل از نصیحت‌های ایشان نیز آن کارها را انجام می‌دادم اما الان ۲ برابر به آن‌ها توجه می‌کنم، مثلا ایشان گفتند که نماز را سروقت بخوانید و من قبلا در رابطه با این موضوع سهل‌انگاری می‌کردم اما الان حتما سروقت می‌خوانم و درس را سر ساعت خود انجام می‌دهم.

هدیه‌ای هم گرفتید؟

عروسک، گیره مو، چفیه، چادر و جانماز هدیه‌هایی بود که در بیت رهبری هدیه گرفتیم.

می‌خواهم شاعر شوم

علاقه دارم وقتی بزرگتر شدم شاعر شوم، چون که به شعر خیلی علاقه دارم و می‌خواهم وقتی شاعر شدم برای بچه‌ها شعر بگویم چون دوست دارم علاقه‌مندی بچه‌ها به شعر زیاد شود. این آرزو را هم دارم که در دیداری که شاعران نزد آقا شعر می‌خوانند حضور داشته باشم و شعر بخوانم.

کتاب‌هایی که می‌خوانم بیشتر در رابطه با پیامبرهاست، چون علاقه دارم بیشتر از آن‌ها بدانم.

پایان پیام/ ت 720

بیشتر بخوانید