گروه استانها- سمیه محرمی، کمتر دوست داشت بین بچهها باشد هیچکس با او به مهربانی صحبت نمیکند همیشه گوشهگیر و منزوی بود چون بچهها عادت کرده بودند حرف زدنش را به سخره بگیرند، هر چند آن میان بودند کسانی که درکش کنند و با زبان مهربانی با او همکلام شوند.
روزهای سختی بود، بیشتر اوقات ساکت و کم حرف تا روزها بگذرد و بزرگتر شود، خانه نشینی اجباری او را حسابی هنرمند کرده بود از هنرهای نوین تا صنایع دستی را حسابی بلد بود و به قول قدیمیها از هر انگشتش یک هنر میبارید ولی حتی برای فروش و عرضه آن هم سست بود و دل نگران.
هر چه بزرگتر میشد دردهایش هم با او بزرگتر میشد تا اینکه آشنایی با آدمهایی شبیه خودش رنگ دنیایش را عوض کرد، وقتی میدید با مشکلاتش در این دنیا تنها نیست و آدمهایی از جنس خودش و مشکلاتش هستند، ادامه تحصیل داد و عاشق شد و مادر و در همه این مراحل اجازه نداد معلولیتش او را محدود کند و همواره به فکر رشد و شکفتن بود.
زیبای پر قصه و غصه
مینشیند لب حوض درست مثل کودکیهایش همان روزهایی که به خاطر لکنت زبانش کمتر از خانه خارج میشد و بیشتر وقتش را سرگرم چند ماهی گُلی ته حوض میکرد و دنبال کردن ماهیها با دست بزرگترین تفریح و بازیش در روزهای داغ تابستان بود، به رسم عادت با هزار و یک فکر باز همان کار را تکرار میکرد که صدای همکارش رشته افکارش را پاره کرد و او را از دنیای کودکی به امروزش برگرداند.
روسری سرخش را روی سرش مرتب میکند و دست به کار میشود، زندگی در همه این سالها به او آموخت برای دیده شدن و خواسته شدن بیشتر از توانایی باید سخت کار کند و از آن روز زندگی او رنگ دیگری گرفت و بیشتر برای رسیدن به رویاهایش تلاش کرد تا محدودیتهایش را به فرصت تبدیل کند و حالا اینجا ایستاده بود درست در برابر رویاهای برآورده شدهاش.
صدای موسیقی زنده، میزهای رنگی و پر از صنایع دستی و تولیدی خود ناشنوایان، صدای کودکانی که با شیطنت دور میزها میدوند حسابی کافه را شلوغ کرده است و بوی توانستن و زندگی در محیط پیچیده است.
قرار دوستانه خودمان را گذاشتهایم در یکی از کافههای تازه تاسیس شهر، من کمی دیرتر میرسم و دوستانم روی صندلیها نشسته و منوی کافه را برانداز میکنند به جمعشان میپیوندم، سر و صدای همراه با شیطنت ما در گوشهای از کافه به جو کافه اضافه میشود. به اطراف نگاه میکنم شکر خدا فضا باز است و کافه خلوت و زیاد مزاحمتی برای دیگران نیست، بانویی که برای دریافت سفارش به سر میز ما میآید کمی تا قسمتی لکنت زبان دارد، سفارش را میگیرد و میرود، میشود فهمید تازه کار است تا سفارش را بگیرد کمی هول است و دستپاچه سرخ و سفید میشود و میخواهد کارش را زود راه بیندازد و برود، من سفارشها را به او میگویم و تمام مدت حواسم به حالت چهره اوست، بعد رفتنش دیگر حواسم به بحث بچهها و بگو و بخندهایشان برنمیگردد، چند بانو در کافه در حال کار کردن هستند این را میشود از لباسهای یک دستشان فهمید همگی در کنار شادی بیپایانی که در صورتشان پیداست کمی هول هستند که بخشی از آن به ذوقشان برای کار جدیدشان است، ولی بخش جالب ماجرا این است که با هم به زبان اشاره صحبت میکنند.
از مریم دوستم که پیشنهاد این کافه را داده در مورد کافه میپرسم که او در توضیحاتش میگوید این مجموعه را چند زن با استعدادهای ویژه اداره میکنند، حالا حسابی دوست دارم با آنها همصحبت شوم، دیدار دوستانه ما که به پایان میرسد بچهها میروند و من تنها در کافهای که حالا میشود گفت شلوغ است میمانم دلم میخواهد با آنها صحبت کنم برای همین خودم را معرفی میکنم و از آنها میخواهم با من مصاحبه کنند.
خودم را معرفی می کنم و میخواهم یکی از آنها با من صحبت کنند پشت یخچال ویترینی شور میگذارند تا یک نفر با من هم صحبت شود.
لیلا ثقفی، یکی از اعضای این گروه چهار نفره است که کم شنواست و میتواند به خوبی با من هم صحبت شود.
فارس: لطفاً خودتان را معرفی کنید و در مورد مجموعه توضیح دهید؟
یکی از توانیابهای کافه «اشاره»: بنده لیلا ثقفی هستم که به دلیل شرایط کم شنوایی با مجموعه کافه اشاره همکاری دارم، این مجموعه با همکاری چهار بانوی کم شنوا و ناشنوا و جمعی از دوستان و همراهان این مجموعه فعالیت خود را آغاز کرده است.
فارس: بفرمایید که چطور شد به ذهنتان خطور کرد یک کافه با حضور و مدیریت افراد ناشنوا راهاندازی کنید؟
لیلا ثقفی: همواره افرادی که دچار مشکل ناشنوایی هستند برای حضور در اماکن عمومی از جمله کافهها با مشکل مواجه بودند و عدم امکان انتقال منظور توسط آنها موجب میشد که از حضور در این مراکز خودداری کنند، اما ما با راهاندازی این مجموعه سعی کردیم که این نیاز افراد ناشنوا و افراد کم شنوا را رفع کنیم.
فارس: آیا به عنوان یک فرد کم شنوا برای حضور در جامعه و استفاده از امکانات موجود با مشکل مواجه هستند یا خیر؟
ثقفی: بله گاهی افراد پیش میاد که به دلیل شرایط خود معذب باشند اما این فرهنگ بهبود پیدا کرده و اکنون افراد کم شنوا و ناشنوا راحتتر در محیط های عمومی حضور دارند.
فارس: چه شد که به فکر راه اندازی همچین مجموعه ای برای افراد خاص افتادید؟
توانیاب کافه اشاره: افراد ناشنوا و کم شنوا افراد دارای استعداد هستند که تولیدات و صنایع دستی زیادی دارند اما بازار مناسبی برای فروش پیدا نمیکنند ما سعی کردیم با راهاندازی این کافه علاوه بر ایجاد درآمد برای رفاه افراد کم شنوا و ناشنوا تولیدات آنها را در معرض دید عموم قرار بدیم تا بتوانند برای خودشون درآمدی داشته باشند.
فارس: چرا اسم این کافه را کافه اشاره گذاشتید و علت انتخاب این نام چه بود؟
ثقفی: همون طور که میدونید ناشنوایان از زبان اشاره برای بیان منظور خودشون استفاده میکنند و برای همین ما اسم کافه خودمونو کافه اشاره گذاشتیم تا به افراد بفهمانیم که این یک مرکزی هست که توسط افراد کم شنوا و ناشنوا اداره میشه و برای خدمترسانی بهتر به افرادی که زبانشان زبان اشاره هستش راهاندازی شده است.
فارس: نحوه ارائه خدمات در این کافه چگونه خواهد بود آیا ویژه افراد ناشنوا و کم شنوا هست یا عموم مردم میتوانند در این کافه حضور داشته باشند؟
توانیاب: حضور در این کافه محدودیتی نداره و افراد دارای معلولیت مثل افراد ناشنوا و کم شنوایان و عموم مردم میتوانند حضور داشته باشند ضمن اینکه تلاش ما این هستش که بیشتر توانمندیهای افراد ناشنوا و کم شنوا را به جامعه معرفی کنیم و این تنها از طریق حضور مردم در کافه میسر میشه.
فارس: برنامتون برای ادامه فعالیت این کافه چه خواهد بود؟
توان یاب کم شنوا: رویکرد ما در زمینه فعالیت کافه این است که با بهرهگیری از همکاری دوستان و همراهان این کافه را توسعه دهیم و زمینه اشتغال افراد بیشتری را در این مجموعه فراهم کنیم و ارائه خدمات بهبود پیدا کند.
فارس: حمایت بهزیستی از مجموعه شما چگونه بوده آیا از حمایتها راضی بودید؟
ثقفی:خدماتی توسط بهزیستی ارائه شده و بازدیدهایی هم از این مجموعه توسط همکاران بهزیستی صورت گرفته ولی درخواست داریم که همراهی و مساعدت این مجموعه با توجه به اینکه یک مجموعه از افراد با توانایی های ویژه هست بیشتر باشه تا ما بتونیم کار خودمون رو با موفقیت ادامه بدیم.
از او تشکر میکنم و گفتوگو را تمام میکنم تا او هم به کارهایش برسد کیفم را از روی میز برمیدارم کافه حسابی پر سر و صداست و چند بازدید کننده هست افرادی در حال معرفی محصولات هستند که یکی از آنها مصطفی طاهری نماینده مردم زنجان در مجلس است و یکی از معاونان بهزیستی نیز در کنار میز دیگری در حال بازدید از محصولات افراد توان یاب است.
حالا دیگر خبری از نگرانی و دلهره در چهره بانوان کافه اشاره نیست و تنها میشود ذوق را در چشمانشان دید که نشان میدهد ریشه در پیوستن رویاهایشان به واقیعت دارد و حالا دیگر آنها توانیاب نیستند بلکه افراد توانمندی هستند که بسیاری از مسؤولان را شگفت زده کردند.
انتهای پیام/73009