خبر ساز ـ اراک؛ عباس نجفی که با قامت استوارش شهره سنگرنشینان مجنون بود، سیه چردهای که با هیبت مردانهاش طلایهدار جوانمردی و ایثار در میان بیداردلان طلائیه بود، در اول بهمن ماه 1340 هجری شمسی در محله راه آهن اراک دیده به جهان گشود.
پدرش مرحوم محمدعلی نجفی از کارمندان راه آهن بود که علاقه فراوانی به مسجد و فرائض مذهبی داشت، عباس دوران تحصیل را در اراک گذراند و در سال 1358 دیپلم خود را در رشته الکترونیک از هنرستان شهید باهنر اراک دریافت کرد.
در سال1359 به خدمت سربازی رفت و پس از طی دوره آموزشی تمام خدمت وظیفه را در واحد توپخانه لشکر 21 حمزه سید الشهدا در جبهههای جنوب و شرکت در عملیات های طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان و محرم سپری کرد.
در شهریور ماه 1362 با سِمَت مربی پرورشی به استخدام آموزش و پرورش درآمد و در امور تربیتی واحد سمعی بصری اداره کل آموزش و پرورش استان به فعالیتهای پرورشی پرداخت، اما زنگ تفریح کلاسها و آموزش ضمن خدمت او حضور مستمر در جبههها بود.
اهل تعریف از خود نبود و هرگز رشادتها و مسؤولیتهایش را به رخ نمیکشید، اولین مجروحیت جدیاش در سال 63 در عملیات بدر بود، یکی از همرزمانش که از روزهای این عملیات تعریف میکرد، میگفت: «با عبّاس جزء غواصهای گردان ویژه کوثر، لشگر17علی ابن ابیطالب(ع) بودیم، این اولین باری بود که در عملیاتهای آبی خاکی، ایران برای شکستن خط اول دشمن، از رزمندگان غواص استفاده میکرد.
از آن جایی که عراق در عملیات خیبر در منطقه هور و جزایر مجنون شکست سختی خورده بود، این بار راه تکرار را بر خطر بسته و تعداد زیادی دکل دیده بانی در هور احداث کرده بود تا به منطقه مسلط باشد، دو باند هواپیما و هلی کوپتر در شمال قلعه صالح و جنوب القرنه ایجاد نموده و مسیر آبراه ها را هم با سیم خاردار و بشکههای فوگاز حاوی ناپالم پوشانده بود. که توسط سیم هدایت آن از خط اول دشمن انجام میگرفت، کافی بود یک فوگاز منفجر شود تا هر چه سرراهش هست بسوزاند، گذشته از این، هزار و یک جور مانع دیگر وجود داشت، حتی نی ها را هم کوتاه کرده بود.
دشمن بعد از موانع یاد شده سیل بندی را مشرف بر آب با عرض 12متر و ارتفاع 2متر احداث کرده و بر روی آن سنگرهای متعددی تعبیه شده بود که از سه طرف چپ، راست و مقابل، دارای دید کافی بر روی آب بود، ساعت 11 شب 19 اسفندماه سال 63 بعد از طی مسافتی با قایق، غواصان گردان کوثر، با رمز یا فاطمه الزهرا(س) به آب زده و پس از گذر از موانع سنگین خط اول دشمن را شکستیم.
ما در حال پیشروی به سوی رود دجله و جاده بصره بغداد بودیم که عبّاس از ناحیه سر مجروح شده و بر اثر موج انفجار از یک بلندی پرتاب گردید که این امر بعدها منجر به ضایعه شدید مغزی اش شد، مدتی در بیمارستان امیرالمؤمنین تهران بستری شد و با وجود شدّت جراحات، چون قدرت بدنی داشت سلامتی نسبی خود را بازیافت. هر چند ترکش های زیادی در بدنش باقی ماند.»
حاج عباس در عملیاتهای والفجر8، کربلای 1، کربلای 4 و 5 ، والفجر 10، مرصاد و … شرکت جست و تا پایان جنگ تحمیلی همراه سایر رزمندگان بود.
در طول این ایام از فعالیتهای فرهنگی از قبیل فیلمبرداری و مصاحبه با رزمندگان هم غافل نبود، در عملیات کربلای5 در تاریکی شب، با شجاعت بی نظیری به جنگ تن به تن با دشمن می پرداخت.
درهمان موقع مجدداً با اصابت ترکش، از ناحیه سینه مجروح شد ولی پس از بهبودی، دوباره به جبهه شتافت و در منطقه خرمال و حلبچه براثر بمباران شیمیایی توسط بعثیان دچار مصدومیت شیمیایی شد، عباس نجفی مرد جنگ و صلح بود، در دوران جنگ قدرت سازماندهی و فرماندهی و بسیج نیروها توسط ایشان برکسی پوشیده نیست.
میگویند نیمه پنهان زندگی مردان بزرگ بعد از مرگشان روشن می شود، اظهارنظرهای کارشناسانه در بیشتر مسائل، رسیدگی به امور فرزندان شهدا حتی شبانگاهان و پس از خستگی روزانه آن هم بدون اطلاع خانواده و مخفیانه، ایجاد شور ونشاط در ورزشکاران خصوصاً فوتبالیستها که رشته تخصصی خود او بود و رازداری و قدرت تحمل شدائد و سختیها از جمله ویژگیهایی است که دوستان و اطرافیان را به اعجاب وا میداشت.
عبّاس عاشق آموختن بود و بعد از جنگ این عشق افزایش یافت، در کنکور سراسری سال 70 در رشته مهندسی عمران دانشگاه تهران پذیرفته شد که به علت ضایعه مغزی و توصیه پزشکان تغییر رشته داد و در سال 71 در رشته تکنولوژی آموزشی در دانشگاه اراک مشغول به تحصیل شد. فعالیت هایش در دانشگاه هم ادامه داشت و مدتی دبیر انجمن اسلامی وقت دانشگاه بود، این معلم خستگی ناپذیر در کنار وظایف روزمره خود هیچگاه از برگزاری و شرکت در جلسات مذهبی و معنوی از قبیل هیئت رزمندگان اسلام، جلسات قرائت قرآن، دعای کمیل و در شبهای ماه مبارک رمضان از دعای ابوحمزه ثمالی غفلت نمیکرد.
هنگامی که در روزهای واپسین سال 1380 برای چندمین بار دچارحملات تشنجی شدیدی گشت. بخشی از اندام های سمت چپ بدن تحرک خود را از دست دادند و زانوان قدرتمندی که سالها در مقابل مشکلات و ناهمواری ها پیکر خسته این مجاهد نستوه را همراهی کرده بودند،در مقابل این درد جانکاه خم گشته و او را به بستر بیماری کشاندند.
ضایعه مغزی پیشرفت کرده و غیر قابل کنترل شده بود، قهرمان قصه ما تن به قضا و قدر الهی سپرده بود.
در بیمارستان به همسرش گفت: دعا نکن درد نکشم، دعا کن که کم نیاورم، به اقوام وبرادارنش گفته بود: دراین مدت آنقدر درد کشیدهام که حد ندارد ولی نخواستم دیگران بفهمند تا کسی بر من ترحم کند.
سرانجام پس از سه روز مرگ مغزی حدود ساعت 2بعدازظهر روز چهارشنبه چهارم خرداد ماه سال 81 این عاشق دلسوخته، سردار تفنگ بدوش جبهههای غرب وجنوب، جانباز سرافراز و صبور دوران انتظار، معلم بسیجی و یادگار شیردل حماسه پرشور دفاع مقدس در بیمارستان مدائن تهران دعوت حق را لبیک گقته و به خیل یاران و همرزمان غیور و شهیدش پیوست.
از شهید نجفی دو فرزند صادق و آزاده به یادگار ماندهاند که مصمماند پابه پای مادر امانت سنگین پدر را که در گلزار شهدای اراک آرمیده به مقصد معلوم برسانند.
انتهای پیام/